✥
راوی✍️:
دفعتاً خبر آمد كه،
فدك از دست رفت و
اين براى شما بانوى من،
كه تازه داغ غصب خلافت ديده بوديد، كم غمى نبود.
كارگزاران شما هراسان آمدند و گفتند : «خليفه ما را از فدك بيرون كرد و افراد خود را در آنجا گماشت. 😔
✥95
✥
راوی✍️:
شما در بستر بيمارى بوديد😔
رنگ رويتان زرد بود و
دستهايتان هنوز ميلرزيد😭 فروغ نگاهتان رفته بود و
دور چشمانتان به كبودى نشسته بود😭
از هماندم كه
🔥دشمن🔥
در را بر پهلوى شما شكست و
جان ثلث سادات را، محسن را گرفت😭
و شما فرياد زديد:
«چراااا؟؟؟»
97
✥
راوی✍️:
اين چرا ديگر جوابى نداشت😔
نه فقط كارگزاران شما،
كه خود خليفه هم براى اين چرا پاسخى نداشت.
اين، واقعيتى نيست كه كسى بتواند آن را انكار كند.
اگر پدرتان رسول خدا هم پيش از ارتحال،
همه مسلمانان را جمع ميكرد و سؤال ميفرمود:
«فدك از آن كيست؟ همه بيتأمل ميگفتند : فاطمه...»
98
✥فاطمهـۜ✥
🥀صدیقه طاهره سلام الله علیها :
«فدك از آن من است،
ميدانى كه پدرم به امر خدا آن را به من بخشيده است،
چرا آن را غصب كردى؟»
✥99
✥فاطمهـۜ✥
🥀صدیقه طاهره سلام الله علیها :
«باشد، شاهد ميآورم.
علی شاهد من است.»
✥102
هدایت شده از یا رزاق
✥
راوی✍️:
خليفه در محضر آب، دنبال خاك براى تيمم ميگشت.
چه طهارتى!
چه تيممى!
چه نمازى!
✥104