eitaa logo
🇮🇷 عکس‌نوشتہ‌سیاسی 🇮🇷
5.9هزار دنبال‌کننده
44.3هزار عکس
13.9هزار ویدیو
362 فایل
🏴 السلام علیک یا أباعبدالله الحسین 🏴 ارتباط با ما @KavoshGar12
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
راه‌حلّ این مشکلات، سیاستهای اقتصاد مقاومتی است که باید برنامه‌های اجرائی برای همه‌ی بخشهای آن تهیّه و با قدرت و نشاط کاری و احساس مسئولیّت، در دولتها پیگیری و اقدام شود. درون‌زایی اقتصاد کشور، مولّد شدن و دانش‌بنیان شدن آن، مردمی کردن اقتصاد و تصدّیگری نکردن دولت، برون‌گرایی با استفاده از ظرفیّتهایی که قبلاً به آن اشاره شد، بخشهای مهمّ این راه‌حل‌ها است. بی‌گمان یک مجموعه‌ی جوان و دانا و مؤمن و مسلّط بر دانسته‌های اقتصادی در درون دولت خواهند توانست به این مقاصد برسند. دوران پیشِ‌رو باید میدان فعّالیّت چنین مجموعه‌ای باشد. جوانان عزیز در سراسر کشور بدانند که همه‌ی راه‌حل‌ها در داخل کشور است. اینکه کسی گمان کند که «مشکلات اقتصادی صرفاً ناشی از تحریم است و علّت تحریم هم مقاومت ضدّ استکباری و تسلیم نشدن در برابر دشمن است؛ پس راه‌حل، زانو زدن در برابر دشمن و بوسه زدن بر پنجه‌ی گرگ است» خطایی نابخشودنی است. این تحلیل سراپا غلط، هرچند گاه از زبان و قلم برخی غفلت‌زدگان داخلی صادر میشود، امّا منشأ آن، کانونهای فکر و توطئه‌ی خارجی است که با صد زبان به تصمیم‌سازان و تصمیم‌گیران و افکار عمومی داخلی القاء میشود. #گام_دوم #بخش_سوم 🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
توصیه های اساسی رهبر انقلاب رو در 👆 مشاهده کردیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔆 چرا رهبری اجازه ملاقات به #خاتمی را نمی‌دهند 🔻 مجتبی ذوالنوری، نماینده مردم قم در مجلس درباره اعتراض به دیدار تعدادی از نمایندگان با رئیس دولت اصلاحات: ▪️آقای خاتمی سهم و نقش مهمی در #فتنه88 داشته است و از سردمداران آن به شمار می‌آید؛ فتنه‌ای که اصول ما در آن مورد تعرض قرار گرفت. او از سال ۸۸ تا کنون تلاش کرده است یک ملاقات چند دقیقه‌ای از رهبر معظم انقلاب بگیرد، چرا آقا اجازه ملاقات وی را نمی‌دهند؟ آقای خاتمی هشت سال رئیس‌جمهور مملکت بود و به طور متوسط هفته‌ای دو جلسه با رهبر معظم انقلاب داشته است. ▪️چرا رهبر معظم انقلاب که برای شعرا، مداحان و حتی جوانی که در شطرنج با حریف اسرائیلی بازی نمی‌کند، وقت می‌گذارند، ولی برای رئیس‌جمهور قبلی کشور وقت ندارند؟ ▪️پیام این رفتار آقا این است که می‌خواهند او #خیانت‌ هایی را که در فتنه در حق مردم و منافع ملی کرده‌، #جبران کند. وقتی موضع رهبری نظام در قبال افراد مشخص است و بیش از ۵۰ نفر از مردم بی‌گناه در فتنه کشته شده‌اند و هشت ماه اقتصاد کشور به هم ریخت و حیثیت نظام در دنیا بر باد رفت و عده‌ای علیه امام راحل حرکت کردند، مرگ بر اصل ولایت فقیه گفتند و شعار دادند «تقلب بهانه است، اصل نظام نشانه است»، اینها همه زیر چتر رئیس دولت اصلاحات انجام شد! 🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
💢 همش کشکه..... جالب اینجاست، همانها که مدعی برتری مذاکره با داعش در مقابل مبارزه با داعش بودند امروز با لفظ داعش نفرت پراکنی می کنند!! همان ها که کارگزار و پایه گذار اشرافیگری و اختلاس بودند امروز با شعار شفافیت و حقوق بشر در جبهه مقابل نظام قرار گرفته اند! فائزه ها و ها 🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
زمان: حجم: 1.32M
توسل به حضرت صاحب الامر (عج)مسجد مقدس (ع)
🌴 امروز سالگرد #جنایت_محمودیه است 🔸۱۲ سال پیش در چنین روزی ۴ سرباز آمریکایی به عبیر الجنابی، دختر ۱۴ ساله عراقی به قصد تجاوز حمله کردند. از آنجا که این حمله در نزدیکی خانه عبیر رخ داد خانواده‌اش (پدر، مادر و خواهر ۵ ساله‌اش) برای حمایت از او به سربازها حمله کردند 🔹سربازها خانواده عبیر را کشتند، به عبیر تجاوز کردند و او را کشتند و در نهایت هر ۴ جنازه را به همراه خانه این خانواده سوزاندند 🔸خبر این حادثه خیلی سریع در عراق منتشر شد؛ وقتی خبرنگاران برای بررسی به محل وقوع حادثه رفتند متوجه شدند سرتاسر منطقه توسط نیروهای ارتش آمریکا بسته شده و اجازه ورود به عراقیها داده نمی‌شود 🔹یک سال بعد در دادگاه نظامی آمریکا احکام مختلفی برای این ۴ سرباز صادر شد که هیچکدام شامل اعدام نبود 🔹بر اساس منابع غیر رسمی، فردای این حادثه نزدیک به ۴۰۰ عملیات نظامی علیه مواضع نیروهای آمریکایی در عراق رخ داد. وضعیت تا جایی پیش رفت که فرماندهان آمریکایی برای کنترل اوضاع به شیوخ عشایر عراقی متوسل شد 🔸بعدها فیلمی آمریکایی به نام Redacted درباره جنایت محمودیه ساخته شد. گزارش‌های مختلفی تا چند ماه بعد از این جنایت در رسانه‌های منطقه و جهان کار شد. چند یادواره در محکومیت خشونت و... 🔹سرانجام عبیر و خانواده‌اش در میان انبوهی از جنایت‌های گفته و ناگفته ارتش آمریکا در عراق فراموش شدند ✍ سیاوش فلاح پور 🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
فروردین ۹۴ عراقچی: با برجام همه تحریم ها رفع میشود نه تعلیق دی ۹۶ عراقچی: با برجام همه تحریم ها از جمله تحریم های اصلی بانکی برداشته شد بهمن ۹۶ عراقچی: هدف اصلی مذاکرات رفع تحریم ها نبود اسفند ۹۷ عراقچی: برای عبور از تحریم باید به بپیوندیم 🇮🇷 @AXNEVESHTESIYAS اختصاصی_عکسنوشته_سیاسی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🇮🇷 عکس‌نوشتہ‌سیاسی 🇮🇷
🔹 #او_را ... ۷۰ اعصابم واقعا خورد شده بود! به مامان و بابا حق دادم که دلشون نمیخواد یه احمق مثل من
🔹 ... ۷۱ یه دفترچه ی شیک و خوشگل! بازش کردم... خیلی خط قشنگی داشت! خیلی تمیز و مرتب، و با نظم خاصی نوشته بود! جوری که اولش فکر کردم یه دفتر شعره!! ولی بعدش فهمیدم شعر نیست! یعنی تنها شعر نیست! یه سری جملات و نوشته ها و لا به لاشون هم گاهی شعر! از نوشته هاش سر درنمیاوردم! نمیفهمیدم یعنی چی! یه جاهایی معذرت خواهی کرده بود یه جاهایی تشکر کرده بود بعضی جاها خواهش کرده بود یه سری جملات که با خوندنشون گیج میشدم!! دو تا جمله خیلی نظرمو جلب کرد "هروقت دیدی آسوده نیستی، بدون از خدا دور شدی!" "تو همیشه بدهکار خدایی! اون میتونه ولت کنه اما هواتو داره!!" دفترچه رو بستم و انداختمش رو بقیه کتاباش!! از نظر من فقط یه مشت مزخرفات اون تو نوشته شده بود! خدا!!😒😏 کدوم خدا؟ چرا دست از یه مشت خرافات که کردن تو مغزتون برنمیدارید؟ دلم میخواست همه کتاباشو پاره کنم! به افکار پوسیدش خندم گرفته بود! حیف پسر به این خوش‌تیپی که دنبال این چیزا افتاده!😒 با تموم وجود احساس میکردم حیف شده! مهم نبود. سعی کردم به آرامش خودم فکرکنم. همون چیزی که دنبالش تا اینجا اومده بودم! گوشیمو سایلنت کردم و انداختمش تو کیفم، خواستم سیگار روشن کنم اما احساس کردم نیازی بهش ندارم! اینجا خودش اندازه دو پاکت سیگار ارامش داشت! یه لحظه از فکری که کرده بودم بدم اومد! خاک تو سر من که واحد آرامشم شده پاکت سیگار!! این سری با دقت بیشتری خونه رو برانداز کردم! یه کمد دیواری رو به روم بود که درش نیمه باز بود! هرچی خواستم به خودم حالی کنم که این کار "فضولیه"، نشد!! لبخند زدم!😊 این کنجکاویه نه فضولی!😉 حداقل با لفظ کنجکاو بهتر میتونستم کنار بیام تا فضول! نمیدونستم چرا اینقدر نسبت به زندگی این آدم کنجکاوم! کلا از این آدمای عجیب غریب بود که شبیه یه معما میمونن!! خصوصا اون مدل نگاه کردنش!😒 با یه احساس گناهی رفتم سمت کمد دیواری ! بوی خیلی خوبی از داخلش میومد! از همون نصفه ای که از لای در پیدا بود، داخلشو نگاه کردم! دو قسمت دوطبقه بود! یه قسمتش پر از لباس و کفش و کیف بود ویه قسمتش، طبقه ی پایین پر از کتاب بود! انواع و اقسام کتاب ها!! عربی و فارسی و انگلیسی! مذهبی و علمی و روانشناسی! و طبقه ی بالا...! در کمدو بیشتر باز کردم... خیلی قشنگ بود!😍 یه پارچه ی فیروزه ای پهن شده بود و روش پر از برگ گلای تازه و خشک شده! یه قاب عکس چند تا انگشتر چندتا تسبیح خوشگل و یه عااااالمه عطر ! اینقدر خوشگل اونجا رو چیده بود که دلم میخواست کل کمد دیواری رو از جا بکنم با خودم ببرم!! چشمامو بستم و یه نفس عمیق کشیدم! دلم میخواست همه ی اون بوها رو تو بدنم ذخیره کنم! با احتیاط قاب عکسو برداشتم و نگاهش کردم! خودش بود... با یه مرد و زن میانسال که احتمالا پدر و مادرش بودن، ولی هر دوشون خیلی شکسته به نظر میرسیدن! رو چهرش دقیق شدم. چیز خاصی تو صورتش نبود، کاملا شبیه آدمای معمولی بود! فقط با این فرق که آخوند بود!!😒 اما نمیدونم چرا بنظرم عجیب و غریب میرسید! چشماش خیلی شبیه اون خانم چادری تو عکس بود، و مدل ریش‌هاش هم شبیه اون آقاهه! البته مشکی تر... سه تاشون لبخند رو لب داشتن... خیلی حس خوبی توی عکس بود!❤️ محو تماشای عکس بودم که یهو با صدای بلند در، هول شدم و قاب عکس از دستم رها شد! تا به خودم بیام و بگیرمش شیشه ای که روش بود، روی زمین به هزار تکه تقسیم شد!!😧 یه لحظه احساس کردم فشارم افتاد!! انگار یه نفر یه سطل آب یخ رو سرم خالی کرد! آب دهنم رو قورت دادم و یه نگاه به قاب عکس کردم و یه نگاه به راهرو!😰 دلم میخواست گریه کنم! آخه دنیا چه اصراری داشت که منو بدبخت ترین موجود بکنه؟؟😩 سرمو گرفتم و عقب عقب رفتم که دوباره صدای در بلند شد! جوری درو میکوبید که انگار سر آورده!! -آقا سجاد! آقا سجااااد! وای... بدتر از این امکان نداشت! پشت سر هم در رو میکوبید و اون رو صدا میزد! نمیدونستم چیکار کنم! رو تموم بدنم عرق سرد نشسته بود! تا حالا اینجوری دستپاچه نشده بودم! اونقدر وحشیانه در میزد که ترسیدم درو از جا بکنه و بیاد تو! دلم نمیخواست برم جلوی در اما همسایه ها منو دیده بودن و میدونستن کسی تو خونه هست! با ناچاری رفتم سمت در، اینقدر بد در میزد که میترسیدم بعد باز کردن در کنترلشو از دست بده و مشتشو بکوبه تو صورتم!!😥 خیلی اروم درو نیمه باز کردم و از لاش بیرونو نگاه کردم! یه سیبیلوی چاق کچل در حالیکه ابروهای کلفتش مثل زنجیر گره خورده بود،جلوی در ایستاده بود!! با مِن و مِن گفتم -بله بفرمایید!؟ یه ابروشو انداخت بالا و با حالت مسخره ای یه نگاه به پلاک خونه کرد و یه نگاه به من! -آقا سجاد؟؟!! "محدثه افشاری"