eitaa logo
🇮🇷 عکس‌نوشتہ‌سیاسی 🇮🇷
5.9هزار دنبال‌کننده
44.3هزار عکس
13.9هزار ویدیو
362 فایل
🏴 السلام علیک یا أباعبدالله الحسین 🏴 ارتباط با ما @KavoshGar12
مشاهده در ایتا
دانلود
به استقبال بهار میرویم،درحالیکه نه مثل یمن زیر بمباران دشمنیم، نه مثل غزه،در خاک و خون، نه مثل سوریه و عراق،داعش زده نه مثل افغانستان،گرفتار طالبان و این همه را مدیون دست قدرت الهی ، حمایت امام زمان(عج) ، تدابیر حکیمانه رهبر انقلاب و از خودگذشتگی شهدا و مدافعان حرم هستیم که باعث شده الحمدلله در امنیت و آرامش باقی بمانیم. 🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
💝 کالای ایرانی را مطالبه کنیم ‌ 🌷 رهبر انقلاب امروز در حرم مطهر رضوی: سال گذشته که حمایت از کالای ایرانی را مطرح کردیم، حرکت خوبی انجام گرفت؛ مردم اجابت کردند، بعضی از تولیدکنندگان واقعاً اجابت کردند. 🛍 بسیاری از مردم در مراجعاتشان به فروشگاه‌ها، خودشان مطالبه‌ی جنس ایرانی و کالای ایرانی کردند، مشابه خارجی‌اش را آوردند قبول نکردند؛ یعنی کار پیشرفت کرد. اما اگر بخواهیم بگوییم به طور کامل به آن عمل شد؛ نه. ۱۳۹۸/۰۱/۰۱ 🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
⁉️ تقی‌زاده که بود و چه گفت؟ 📆 سید حسن تقی زاده (۱۲۵۷ - ۱۳۴۸)، از جمله رجال مشروطه خواه بود که فراز و فرود های زیادی در زندگی شخصی و سیاسی او وجود دارد. تقی زاده از جمله شخصیت هایی بود که شدیدا شیفته غرب بود و می گفت که باید از ناخن پا تا موی سر غربی شد. رهبرانقلاب درباره‌ی او اینگونه گفته‌اند: «[در جریان روشنفکری] آمدند گفتند ما اگر بخواهيم آدم بشويم، اگر بخواهد كسى بشود و به جائى برسد بايد لباس ايرانى‌گرى و اسلامى‌گرى را از تنش بكند و برود تو پوست اروپائيها و فرنگيها. اين جمله‌اى كه از تقى‌زاده معروف است كه گفته بود ايرانى بايد جسما و روحا و ظاهرا و باطنا فرنگى‌مأب بشود، اين مخصوص تقى‌زاده نبود، اين طرز فكر همه‌شان بود، حتى آن كسانى كه روى متون فارسى كار مى‌كردند، با يک بى‌ايمانى، با يک بى‌اعتنائى نسبت به خود اين كتابها برخورد مى‌كردند كه واقعا است.» ۵۹/۲/۲۷ 🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
⛔ حرف تقی‌زاده‌ها به کرسی نخواهد نشست رهبرانقلاب، امروز در حرم مطهر رضوی: 🔹️ کسانی که افکار، #سبک_زندگی، روش‌های غربی را به طور پیوسته در داخل تزریق و پمپاژ میکنند، در ادبیات و افکار و دانشگاه ها و مدارس ما، اینها همین تقی‌زاده‌های جدید هستند. 🔹 اینهایی که پشت سر سند ۲۰۳۰ می‌ایستند - #سند۲۰۳۰ یعنی برگرداندن سبک زندگی اسلامی به زندگی غربی - اینها همان تقی‌زاده‌های امروز هستند. 🔸 البته امروز به توفیق الهی جوان‌های مومن و مردم انقلابی ما نخواهند گذاشت این تقی‌زاده‌ها حرف‌شان به کرسی بنشیند. ۹۸/۱/۱ 🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
⭕️ بسیجی ها درحال کمک رسانی به سیل زدگان و مسئولا تعطیلِ دولتی هم در تعطیلاتِ نوروزی!!! ⁉️ اسماعیل نجار، رئیس ستاد کل مدیریت بحران کشور را میبینید، که در حال گذراندن تعطیلات است. 💢گام دوم انقلاب با حذف این دست از مدیران تن پرور و بی کفایتی که از قِبَل این نظام شکم گنده کرده اند، باید آغاز شود. 🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
🇮🇷 عکس‌نوشتہ‌سیاسی 🇮🇷
⭕️ بسیجی ها درحال کمک رسانی به سیل زدگان و مسئولا تعطیلِ دولتی هم در تعطیلاتِ نوروزی!!! ⁉️ اسماعی
🔻آقای رئیس جمهور با حضور خود در استان مرهمی بر آلام و دردهای مردم بگذارید نماینده ولی فقیه در استان گلستان در پی جاری شدن سیل  و گرفتار شدن مردم در این حادثه تلخ طی نامه ای به حسن روحانی ریاست‌جمهوری، نوشت: 🔹فرصت بسیار کم است، مستدعی است با حضور خود در استان مرهمی بر آلام و دردهای مردم شریف و نجیب این مناطق بگذارید و دستور ویژه برای کمک های فوری و برآورد خسارتهای وارده صادر نمائید. 🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
مگه شورای نگهبان حق وتو داره که با نه گفتنش همه چی تموم بشه.اگه طرحتون جاییش از نظر شورای نگهبان با شرع و یا قانون اساسی تناقض داشته میتونستید دوباره اصلاح کنید اگه باز حل نشد واگه واقعا به اندازه fatf در مورد تصویب قطعنامه علیه امریکا مصمم بودید در نهایت به مجمع تشخیص منتقل میشد. برو برادرعوامفریبی بسه 🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
♦منتظر پاسخ شما هستیم آقای لاریجانی برجام و fatfرا تصویب کردید اما با شکست برجام حتی یک طرح علیه آمریکا تصویب نکردین !         . 🇮🇷 @AXNEVESTESIYASI
🖼اطلاع‌نگاشت|اگر تولید راه بیفتد         . 🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
برنامه نود چه سالی و چرا تعطیل می‌شود ؟!😂 🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🇮🇷 عکس‌نوشتہ‌سیاسی 🇮🇷
🔹 #او_را ...۹۳ دوساعت بعد کنار زهرا ،محو حرف‌های سخنران شده بودم! "جلسات گذشته کمی راجع به اهمیت هد
🔹 ...۹۴ از کوچه که خارج شدم، طبق عادت، دستم رفت سمت ضبط! اما دوباره دستمو عقب کشیدم. نیاز به فکر داشتم، نمیخواستم برم تو هپروت! بحث لذت خیلی برام جالب بود... "این چه دینیه که ایقدر لذت بردن براش مهمه!؟ اصلا به دین نمیاد که تو کار لذت باشه!😒 اگه همه این عشق و حالا بخاطر کم بودن لذتشون،حروم شدن؛ چه لذتیه که از اینا بیشتره...!" سروقت رسیدم خونه و رفتم تو اتاق. «یه مدت که طرف تمایلات سطحی نری، تمایلات عمیقت رو پیدا میکنی و اونوقت از هرلحظه ی زندگی لذت میبری!» این اولین کاغذی بود که به محض ورود به اتاق،دیدمش!‌📄 خیلی عجیب بود! انگار همه چی دست به دست هم داده بودن تا من جواب سوال هام رو بگیرم! صدای پیامک گوشیم،رشته ی افکارم رو پاره کرد. "سلام ترنم جان.خوبی گلم؟ فردا میخوام برم جایی،میای باهم بریم؟" زهرا بود. خیلی مایل نبودم، از بار اول و آخری که یه دختر چادری رو سوار ماشینم کردم،خاطره ی خوبی نداشتم! فکرم رفت پیش سمانه! هنوزم ازش بدم میومد! شاید منظور اون،با حرف‌هایی که تازگیا میشنیدم فرقی نداشت، اما از اینکه اونجوری باهام صحبت کرده بود،اصلا خوشم نیومد.😒 تو آینه به چهره ی بی آرایشم نگاه کردم! و یادم اومد بعد اون روز از لج سمانه تا چندوقت غلیظ‌تر آرایش میکردم! با بی میلی با پیشنهاد زهرا موافقت کردم و برای خوردن شام، رفتم پایین. مامان به جای بابا هم بهم سلام داد و حالم رو پرسید. دلم براش سوخت. هرکاری که کرد نتونست جو سرد و سنگین خونه رو کمی بهتر کنه! و بابا بدون کوچکترین حرفی ،آشپزخونه رو ترک کرد! -ترنم آخه این چه کاراییه تو میکنی!؟ تا چندماه پیش که همه چی خوب بود! چرا بابات رو با خودت سر لج انداختی!؟ -مامان جان،من نمیتونم با قواعد بابا زندگی کنم! بیست سال طبق خواست شما رفتار کردم،ولی واقعا دیگه نمیخوام این مدل زندگی کردنو! -آخه مگه چشه!؟ میخوای اینجوری به کجا برسی!؟ من و پدرت جزو بهترین استادای دانشگاه و بهترین پزشک ها هستیم... -شما فقط تو محل کارتون بهترینید! یه نگاه به این خونه بندازید. از در و دیوارش یخ میباره! اگر این موفقیته،من اینو نمیخوام! من عشق میخوام،آرامش میخوام. من این زندگی رو نمیخوام خانوم دکتر! قبل از اینکه مامان بخواد جوابی بده،آشپزخونه رو ترک کرده بودم....! میدونستم لحن بد و بلندی صدام باعث ناراحتیش میشه. سرم رو انداختم پایین تا دوباره نگاهم به برگه ها نیفته! احساس شکست میکردم... کاری که کرده بودم با هدفی که میخواستم بهش برسم،مغایرت داشت! کار اشتباهی رو که دلم میخواست و یک میل سطحی بود، انجام داده بودم و این به معنی یک مرحله عقب افتادن از پیدا کردن تمایلات عمیق بود! با شنیدن صدای پای مامان بدون معطلی در اتاق رو باز کردم! اینقدر یکدفعه ای این کار رو انجام دادم که ایستاد و با ترس نگاهم کرد! -من... امممم... احساس خفگی بهم دست داده بود. گفتن کلمه ی ببخشید،از گفتن تمام حرف ها سخت تر بنظر میرسید. -من... معذرت میخوام! یکم تند رفتم.... مامان سکوت کرده بود و با حالتی بین دلسوزی و سرزنش نگاهم میکرد. -قبول دارم بد صحبت کردم. اشتباه کردم. فقط خواستم بگم تصور ما راجع به موفقیت یکی نیست! مامان یکم بهم فرصت بدید، من دارم سعی میکنم خودم رو از نو بسازم!! حالت نگاهش به تعجب و تأسف تغییر رنگ داد و سرش رو تکون ملایمی داد و زیر لب زمزمه کرد: -شب بخیر! با رفتنش نفس عمیقی کشیدم و تازه متوجه خیسی پیشونی و کف دستام شدم!! واقعا سخت بود اینجوری زندگی کردن! هرچند یه حس آرامش توأم با هیجان داشت و این دوست داشتنی ترش میکرد!😊 با اینکه غرورم رو زیرپا گذاشته بودم، ته دلم از کاری که کرده بودم،احساس رضایت داشتم. یه احساس رضایت عمیق...! "محدثه افشاری"