eitaa logo
🇮🇷 عکس‌نوشتہ‌سیاسی 🇮🇷
5.9هزار دنبال‌کننده
44.3هزار عکس
13.9هزار ویدیو
362 فایل
🏴 السلام علیک یا أباعبدالله الحسین 🏴 ارتباط با ما @KavoshGar12
مشاهده در ایتا
دانلود
3.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 دکتر اشرف محمد دوابه استاد اقتصاد اسلامی در برنامه عصر ⭕️ حقیقت اینه که جهان رو یک لابی یهودی اداره میکنه که فقط براش نرخ بهره(ربا) مهمه ⭕️ عامل اصلی بحران های جهان ربا طمع،فروش بدهی و... 🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
👈 آنچه در گام دوم باید اتفاق بیفتد 🌷رهبر معظم انقلاب، اول فروردین ۹۸ در حرم مطهر رضوی: 🔸آنچه در گام دوّم انقلاب باید اتّفاق بیفتد،اوّلاً شناختن و جدّی گرفتن داشته‌های خود [است] ، مزیّتهای و ظرفیّتهای خود، مزیّتهای و ظرفیّتهای کشور، اینها را باید بشناسیم، جدّی بگیریم اینها را، اینها را به کار بگیریم و از اینها استفاده کنیم.کشور خیلی ظرفیّت وسیعی دارد؛ ثانیاً، آفتها را بشناسیم، فسادها را بشناسیم، راه‌های رخنه‌ی دشمن را بشناسیم و در مقابل آنها به طور جدّی ایستادگی کنیم. امروز گام دوّم انقلاب این است: شناختن ظرفیّتها و مزیّتها و استفاده‌ی از آنها، و شناختن فسادها و رخنه‌ها و کمبودها و مشکلها و سینه سپر کردن برای حلّ آنها. به این توجّه کنید که غرب و آمریکا به این نتیجه رسیده‌اند که اگر ملّت ایران یک چیزی را اراده کند، حتماً به دست خواهد آورد؛ به این نتیجه رسیده‌اند که با اراده‌ی ملّی ملّت ایران نمیشود مبارزه کرد؛ اگر [ملّت ایران] اراده کردند، مانع‌تراشی و سنگ‌اندازی فایده‌ای نخواهد کرد. چه کار میکنند؟ به این نتیجه رسیده‌اند که بایستی کاری کنند که ملّت ایران اراده نکند، اراده‌اش ضعیف بشود؛ در فکر این هستند. امروز در دنیا میلیاردها پول دارد خرج میشود برای اینکه در اعتقادات سیاسی و دینی جوانان ما رخنه ایجاد کنند تا اراده‌ی حرکت، اراده‌ی قیام در اینها از بین برود؛ میخواهند اراده را از بین ببرند، میخواهند شما تصمیم نگیرید. تلاش آنها این است که نگذارند اراده‌ی ملّت ایران برای پیشرفت، برای مقابله، برای ایجاد جامعه‌ی اسلامی و تمدّن اسلامی شکل بگیرد؛ میدانند که اگر این اراده شکل گرفت، بدون تردید تحقّق پیدا خواهد کرد. البتّه قبلها و سالها پیش هم این کار را انجام داده‌اند؛ در دوران رژیم طاغوت به جامعه‌ی جوان کشور این جور تفهیم میکردند که اگر میخواهید به تمدّن و پیشرفت برسید باید دین را کنار بگذارید؛ میگفتند دین و دین‌داری و ایمان دینی با علم و پیشرفت و مانند اینها نمیسازد. امروز بیایند چشمهای کورشان را باز کنند، ببینند که بهترین صنایع ما، پیشرفته‌ترین صنایع بزرگ ما که در رقابت با کشورهای درجه‌ یک دنیا در صدر فهرست قرار داریم، به وسیله‌ی جوانهای دعای کمیل‌خوان و نمازشب‌خوان دارد پیشرفت میکند؛ جوانهای اهل اعتکاف، جوانهای اهل دعای ندبه، جوانهای متدیّن. ما در بحثهای صنایع پیشرفته‌ی امروز دنیا، در نانو، در هسته‌ای، در موشکی، در فنّاوری زیستی و در بقیّه‌ی فنون پیشرفته‌ی دنیا، امروز ما در رقمهای بالا قرار داریم، در صفوف مقدّم قرار داریم؛ عمده‌ی کسانی که این کارها را میکنند، جوانهای متدیّن که ما از نزدیک با خیلی از اینها آشنا هستیم، هستند. جوانها در میدان علم، در میدان فکر و معرفت، در میدان سیاست، در میدان کار باید تلاش خود را مضاعف کنند؛ جوانها به مسائل فرعی و حاشیه‌ها نپردازند؛ به مسائل اختلاف‌افکن نپردازند؛ وحدت را، حرکت متمرکز را، حرکتهای مؤمنانه و مجاهدانه را، جوانها دنبال کنند؛ در همین بخشهایی که گفته شد، مرزهای با دشمن را پُررنگ کنند؛ امّا با خودی، با نیروهای داخلی، به اندک اختلاف سلیقه‌ای مرز ایجاد نکنند. همان طور که امام فرمودند، هر چه فریاد دارند بر سرِ دشمنان و بر سرِ آمریکا بکشند. دولت و مجلس و قوّه‌ی قضائیّه‌ و دیگران هم هر چه میتوانند به جوانهای کشور کمک کنند برای این پیشرفت. و من به شما عرض بکنم -همچنان که بارها گفته‌ایم- به فضل الهی فردای این کشور بسیار بسیار بهتر از امروزِ ما خواهد بود؛ به توفیق الهی و ان‌شاءالله. 🔸 پروردگارا! به حقّ محمّد و آل‌محمّد آنچه گفتیم و آنچه انجام میدهیم، برای خودت و در راه خودت قرار بده و آن را از همه‌ی ما قبول بفرما؛ ما را سربازان واقعیِ اسلام و مجاهدان واقعیِ راه حق قرار بده؛ سلام ما را به حضرت بقیّة‌الله (ارواحنا فداه) برسان؛ دعای آن بزرگوار را شامل حال ما بفرما؛ ارواح طیّبه‌ی شهدا و روح مطهّر امام بزرگوار را با اولیائشان محشور بفرما. 🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
جلال آل احمد: جلال مسئله آزادی زنان ( واجبات غرب زدگی ) را مطرح می کند: که " جز تظاهر در اجتماع به او اجازه دیگری نداده ایم در نتیجه زن را که حافظ سنت و خانواده و نسل و خون است به ولنگاری کشیده ایم. 🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI اینیستاگرام ما👇 https://www.instagram.com/axneveshtesiyasi اختصاصی_عکسنوشته_سیاسی
2.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 هم اکنون سیل از مهریز به طرف شهر یزد بعداز پلیس راه یزد در حرکت است 🚨 هشدار؛ بارش های سنگین و پر خطر در راه ییلاقات استان یزد است 🔻از حاشیه ی رودخانه ها فاصله بگیرید 🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
قاضی سراج در بدو ورود به شيراز: 🔹پرونده حادثه شيراز به صورت دقيق و ويژه رسيدگی میشود. 🔹در صورت احراز قصور و تقصیر احتمالی حتماً با مسببین وفق قانون برخورد خواهد شد. 🔹کسانی‌ که شکایت دارند با مراجعه به دادگستری و سازمان بازرسی شکایت خود را ثبت نمایند. 🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
👈اگر تمام عالم را جست و جو کنی،دوستی... هم چون امام عصر علیه السلام نمی‌یابی که: هر چند به یادش نباشی،تو را از یاد نبَرد؛ هر چند او را رها کنی،تو را رها نکند؛ هر چند بر او جفا کنی،از عطا دریغ نورزد؛ هر چند در حقّش دعا نکنی،برایت دعا کند؛ اگر از حال او بی خبر باشی،از احوال تو بی خبر نماند؛ اگر تو حضور او را درک نکنی،همیشه و هر جا هم راه تو باشد؛ اگر تو او را یاری نرسانی،او پشتیبان و یاور تو باشد.. 👈...و این ها همه در حالی است که هیچ نیازی به تو ندارد و به عکس،تو سراپا نیاز و احتیاج به اویی! ✅ تعجیل و تسهیل در ظهور مظلوم‌ترین امام، مهدی (عج): صلوات با ذکر فرج 🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI اختصاصی_عکسنوشته_سیاسی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🇮🇷 عکس‌نوشتہ‌سیاسی 🇮🇷
🔹 #او_را ...۹۹ نگاهش به چمن هایی بود که داشت باهاشون بازی میکرد. -باشه،عوض کن.ولی نه با این مسخره ب
🔹 ...۱۰۰ کاش میتونستم برای مرجان کاری انجام بدم! ولی سخت بود،چون مرجان برعکس من شدیدا لجباز بود و مرغش یه پا داشت! میخواستم دوباره برم تو اتاق اما نگاهم به غذایی که خراب کرده بودم،افتاد. وارد آشپزخونه شدم ،اولش یکم این پا و اون پا کردم اما سریع دست به کار شدم. ظرف ها رو شستم و دوباره قابلمه رو پر از آب کردم. بعد از اینکه آبکشش کردم،سسی که ظهر درست کرده بودم رو باهاش مخلوط کردم و چشیدمش. عالی شده بود!😋 با ذوق به طرف تلفن دویدم و به مامان خبر دادم که نیازی نیست امشب از رستوران غذا بگیره.😍 از اینکه بعد از مدت ها بوی غذا تو این خونه پیچیده بود،واقعا خوشحال بودم، مخصوصا اینکه هنر خودم بود!😉 اولین بار بود که اینجوری مشتاقانه منتظر اومدن مامان و بابا بودم! بلافاصله با ورودشون میز رو چیدم و سه تا نفس عمیق کشیدم تا ذوق کردنم خیلی هم معلوم نباشه! با اعتماد به نفس نشستم پشت میز و با هیجان به غذا نگاه کردم! غذاشون رو کشیدن و خیلی عادی مشغول به خوردن شدن! هرچی به قیافشون زل زدم تا چیزی بگن،بی فایده بود!! داشتم ناامید میشدم که مامان انگار که چیزی از نگاهم خونده باشه،دستپاچه رو به بابا کرد -راستی! غذای امشب رو ترنم پخته! با غرور لبخند زدم و بابا رو نگاه کردم. -عه؟ اهان! خب چیکار کنم؟مثلا خیلی کار مهمی کرده؟ با این حرفش حسابی وا رفتم... انگار سطل آب یخ رو روم خالی کرد! مامان با تأسف نگاهش کرد و سرش رو تکون داد و مشغول خوردن شد که دوباره بابا گفت -البته بدم نیست! حداقل یه نفر تو این خونه زنیت به خرج داد و مجبور نیستیم دوباره دستپخت اصغر سیبیل رو بخوریم!!😏 مامان چشماش رو ریز کرد و با حرص بابا رو نگاه کرد؛ -مگه زنیت یعنی کلفتی و آشپزی؟؟ مگه زن شدیم که شکم امثال تو رو پر کنیم!؟ خیلی وقت بود که دعواشون رو ندیده بودم! تقریبا از وقتی که تصمیم گرفتن موقع غذا خوردن،با هم حرف نزنن، فقط صدای دعواهاشون رو از اتاقشون شنیده بودم. قبل از اینکه بابا حرفی بزنه و دعوا بشه،سریع به مامان گفتم -نه منظور بابا این بود که خیلی وقته غذای خونگی نخوردیم. خب آدم گاهی هوس میکنه! البته شماهم سرت شلوغه و مشغول مطب و دانشگاهی. من خودم سعی میکنم از این ببعد چندروز یه بار غذا بپزم! موفق شدم تا جلوی جنگ جهانی هزارم رو تو خونه بگیرم! مامان با اخم چند قاشق خورد و رفت، -چند روز دیگه کلاسات شروع میشه!؟ سعی کردم لبخند بزنم -پس فردا! -خوبه.ولی بهتره بدونی این آخرین فرصتته، اگر این ترم هم نمراتت بد بشه،اجازه نمیدم بیشتر از این با آبروم بازی کنی و اونموقع دانشگاه بی دانشگاه! و بدون اینکه نگاهم کنه یا منتظر جواب بمونه،آشپزخونه رو ترک کرد!! چشمام رو بستم و زیر لب زمزمه کردم "دنبال مقصر نگرد! دنیا با ما سازگاری نداره! دنیا محل رنجه!" "محدثه افشاری"
🔹 ...۱۰۱ مشغول جمع کردن میز شدم. از اینکه تونسته بودم به احساساتم غلبه کنم،احساس قدرت داشتم. شاید اگر الان، چندماه پیش بود، مشغول گریه و زاری بودم! ولی الان میدونستم تقصیر مامان و بابا نیست،بلکه مدل دنیا همینه!👌 به اتاقم رفتم و در رو قفل کردم. تخته وایت‌بردی که تازه خریده بودم و زیر تخت قایم کرده بودم رو درآوردم و به دیوار زدم و به جمله هایی که دیشب از دفترچه ی سجاد،روش نوشته بودم نگاه کردم... «تو سرخود نمیتونی با نفست مبارزه کنی، نمیتونی اینجوری تمایلات عمیقت رو درست پیدا کنی! باید برای این کار یه برنامه داشته باشی! یه برنامه که بهت دستور بده و منیت رو از تو بگیره.» برگشتم و پشت به تخته و رو به تراس نشستم. پرده رو کنار زده بودم و آسمون از پشت درهای شیشه ای مشخص بود! من هنوز گمشدم رو پیدا نکرده بودم و هنوز اون آرامشی رو که میخواستم،نداشتم. گاهی با خودم فکر میکردم اون گمشده،سجاده! اما وقتی رفتارهای سجاد یادم میومد،میفهمیدم اشتباه میکنم! اون به هیچ شخصی وابسته نبود... پس منم نمیتونستم با یک آدم،این کمبود رو پر کنم! میترسیدم از این اعتراف... اما اون، حال خوشش رو به‌خاطر خدا میدونست...! خدایی که تو اون دفترچه،صفحه ها راجع بهش حرف زده بود و من تندتند اون صفحات رو ورق میزدم که نکنه دلم به یه گوشش گیر کنه...! خدایی که خواسته بود من اینهمه رنج بکشم تا حالا بفهمم آرامش جز در کنار اون نیست...! و خدایی که هیچ شناختی ازش نداشتم...! و حالا باید طبق دستوراتش با تمایلات سطحیم مبارزه میکردم،تا اون لذت های عمیق و اون آرامش سجاد رو تجربه کنم! اما من هیچ چیزی نمیدونستم! هیچ کاری بلد نبودم! باز هم دست به دامن دفترچه ی سجاد شدم. تو لابه لای صفحاتش دنبال یه راه حل میگشتم، که یه جمله به چشمم خورد! «تو نماز به دنبال لذت نگرد! نماز یه فرصت عالی برای مبارزه با نفسه.یه کار تکراری و مداوم که میخواد نفس تو رو بزنه!!» نماز...!؟ من اصلا بلد نبودم نماز چجوریه!! نمیدونستم الان باید از خدا ممنون باشم یا سجاد!! تو لپ‌تاپ سرچ کردم و یادم اومد که اول باید وضو بگیرم. رفتم تو حموم و شیر آب رو باز کردم، میومدم مرحله به مرحله از لپ‌تاپ نگاه میکردم و دوباره میرفتم تو حموم تا بالاخره تونستم وضو بگیرم! تمام لباسام خیس شده بود! با غرغر عوضشون کردم و دوباره نشستم پای سیستم. خیلی حفظ کردنش سخت بود! نه میدونستم قبله کدوم طرفه،نه سوره ها رو یادم بود، نه حتی چادری داشتم که بندازم رو سرم و نه مهری برای سجده!! کلافه نشستم رو زمین و زیرلب غر زدم "آخه تو نماز میدونی چیه که میخوای بخونی!!؟😒 اصلا این کارا به قیافه ی تو میخوره؟!" در همین حال،چشمم دوباره افتاد به تخته وایت‌برد! پوفی کردم و بلند شدم و طبق آموخته هام زیرلب گفتم "همه ی این دنیا رنجه و دین هم کار بدون رنجی نیست! اگر بخوای طبق میل خودت پیش بری،به جایی نمیرسی!" چندتا سرچ دیگه هم کردم و فهمیدم که رو سرامیک هم میتونم سجده کنم. یه گوشه از فرش رو دادم کنار و ملافه ی رو تختیم رو برداشتم و انداختم رو سرم. لپ‌تاپ رو گذاشتم رو به روم و دستام رو بردم بالا.... الله اکبر...! "محدثه افشاری" 🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
پست پایانی👇👇