هدایت شده از تپش های قلم//محمدرضا فرازی
💢تمام حق در برابر تمام باطل
🔸امروز پاسخ قاطع و مقتدرانه رهبر انقلاب به نخست وزیر ژاپن به عنوان واسطه ی ترامپ، فقط پاسخ یک رهبر به یک رئیس جمهور نبود امروز امام خامنه ای سخنگوی تمام اسلام ناب در برابر تمام کفر بود.
🔹امروز موضع مقتدرانه امام خامنه ای نمایش اقتدار قدرت متصل به خدا در برابر قدرتهای پوشالی مادی بود.
🔸امروز موضع امام خامنه ای قوت قلب تمام آزادی خواهان و مظلومان جهان و احساس حقارت درونی تمام مستکبران عالم بود.
🔹امروز موضع مقتدرانه امام خامنه ای رونمایی از عظمت و اقتدار حق و خواری باطل بود.
🔺سایه اش مستدام باد تا ظهور مهدی موعود عج
#رهبری
#نخست_وزیر_ژاپن
✅دست نوشته های یک معلم @faraziyaddasht
هدایت شده از عکسنوشته فرهنگ و حجاب
جوانی نزد شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی رفت و گفت سه قفل در زندگی ام وجود دارد و سه کلید از شما می خواهم
قفل اول اینست که دوست دارم ازدواج سالم داشته باشم, قفل دوم اینست که کارم برکت داشته باشد و قفل سوم اینست که عاقبت بخیر شوم.
شیخ فرمود برای قفل اول نمازت را اول وقت بخوان, برای قفل دوم نمازت را اول وقت بخوان و یرای قفل سوم , نمازت را اول وقت بخوان.
جوان گفت : سه قفل و یک کلید؟
شیخ فرمود: نماز اول وقت, شاه کلید است .
#نماز
🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
📢نماز حاجت روز پنجشنبه
به توصیه آیتالله بهجت قدسسره
🔷آیتالله بهجت قدسسره اطرافیان و شاگردان خود را بسیار به خواندن نماز روز پنجشنبه توصیه میکردند و میفرمودند: «آیتالله سید مرتضی کشمیری هر وقت این نماز را میخواند، هدیهای برای او میرسید».
📃شیوه خواندن نماز از کتاب جمالالاسبوع سیدبنطاووس
چهار رکعت (دو نماز دورکعتی)
1️⃣ در رکعت اول بعد از حمد ۱۱بار سورۀ توحید
2️⃣ در رکعت دوم بعد از حمد ۲۱بار سورۀ توحید
3️⃣ در رکعت سوم بعد از حمد ۳۱بار سورۀ توحید
4️⃣ در رکعت چهارم بعد از حمد ۴۱بار سورۀ توحید
5️⃣ بعد از سلام نماز دوم ۵۱بار سورۀ توحید
6️⃣و ۵۱بار «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد» را بخواند
7️⃣ و سپس به سجده برود و ۱۰۰بار «یاالله یاالله» بگوید و هرچه میخواهد از خدا درخواست کند.
✅ پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله فرمود:
اگر از خدا بخواهد که کوهی را نابود کند کوه نابود میشود؛
نزول باران را بخواهد بهیقین باران نازل میشود؛
همانا هیچچیز مانع میان او و خداوند نیست؛
خداوند متعال بر کسی که این نماز را بخواند و حاجتش را از خدا نخواهد غضب میکند.
📚 برگرفته از کتاب #بهجت_الدعا، ص٣٨٠ـ٣٨١
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
🌷 #رمان_واقعی_نسل_سوخته 🌷
قسمت #بیست_و_پنجم
حبیب الله
گاهی عمق شک ... به شدت روی شونه هام سنگینی می کرد ... تنها ... در مسیری که هیچ پاسخگویی نبود ... به حدی که گاهی حس می کردم ... الان ایمانم رو به همه چیز از دست میدم ... اون روزها معنای حمله شیاطین رو درک نمی کردم ... حمله ای که داشتم زیر ضرباتش خورد می شدم ...
آخرین روز رمضان هم تمام شد ... و صبر اندک من به آخر رسیده بود ... شب، همون طور توی جام دراز کشیده بودم ولی خوابم نمی برد ... از این پهلو به اون پهلو شدن هم فایده ای نداشت ...
گاهی صدای اذان مسجد تا خونه ما می اومد ... و امشب، از اون شب ها بود ... اذان صبح رو می دادن و من همچنان دراز کشیده بودم ... 10 دقیقه بعد ... 20 دقیقه بعد ...
و من همچنان غرق فکر ... شک ... و چراهای مختلف ... که یهو به خودم اومدم ...
- مگه تو کی هستی که منتظر جواب خدایی؟ ... مگه چقدر بندگی خدا رو کردی که طلبکار شدی؟ ... پیغمبر خدا ... دائم العبادت بود ... با اون شان و مرتبه بزرگ ... بعد از اون همه سختی و تلاش و امتحان ... حبیب الله شد ...
با عصبانیت از دست خودم از جا بلند شدم ... رفتم وضو گرفتم و ایستادم به نماز ... نمازم که تموم شد آفتاب طلوع کرده بود ... خیلی از خودم خجالت می کشیدم ... من با این کوچیکی ... نیاز ... حقارت ... در برابر عظمت و بزرگی خدا قد علم کرده بودم ... رفتم سجده ... با کلمات خود قرآن ...
- خدایا ... این بنده یاغی و طغیان گرت رو ببخش ... این بنده ناسپاست رو ...
پدرم بر عکس همیشه که روزهای تعطیل ... حاضر نبود از جاش تکان بخوره ... عید فطر حاضر شد ما رو ببره سر مزار پدربزرگ ... توی راه هم یه جعبه شیرینی گرفتیم ...
شیرینی به دست ... بین مزار شهدا می چرخیدم ... و شیرینی تعارف می کردم که ...
چشمم گره خورد به عکسش ... نگاهش خیلی زنده بود ... کنار عکس نوشته بودن ...
- من طلبنی وجدنی ... و من وجدنی عرفنی ... و من عرفنی ...
هر کس که مرا طلب کند می یابد ... هر کس که مرا یافت می شناسد ... هر کس که مرا شناخت ... دوستم می دارد.. هر کس که دوستم داشت عاشقم می شود ... هر کس که عاشقم شود عاشقش می شوم ... و هر کس که عاشقش شوم ... او را می کشم ... و هر کس که او را بکشم ... خون بهایش بر من واجب است ... و من ... خود ... خون بهای او هستم ...
.
.ادامه دارد...
🌷نويسنده:سيدطاها ايماني🌷
🌷 #رمان_واقعی_نسل_سوخته 🌷
قسمت #بیست_و_ششم
نماز شکر
ایستاده بودم ... و محو اون حدیث قدسی ... چند بار خوندمش ... تا حفظ شدم ... عربی و فارسیش رو ...
دونه های درشت اشک ... از چشمم سرازیر شده بود ...
- چقدر بی صبر و ناسپاس بودی مهران ... خدا جوابت رو داد... این جواب خدا بود ...
جعبه رو گذاشتم زمین ... نمی تونستم اشکم رو کنترل کنم ... حالم که بهتر شد از جا بلند شدم ... و سنگ مزار شهید رو بوسیدم ...
- ممنونم که واسطه جواب خدا شدی ...
اشک هام رو پاک کردم ... می خواستم مثل شهدا بشم ... می خواستم رفیق خدا بشم ... و خدا توی یه لحظه پاسخم رو داد ... همون جا ... روی خاک ... کنار مزار شهید ... دو رکعت نماز شکر خوندم ...
وقتی برگشتم ... پدرم با عصبانیت زد توی سرم ...
- کدوم گوری بودی الاغ؟ ...
اولین بار بود که اصلا ناراحت نشدم ... دلم می خواست بهش بگم ... وسط بهشت ... اما فقط لبخند زدم ...
- ببخشید نگران شدید ...
این بار زد توی گوشم ...
- گمشو بشین توی ماشین ... عوض گریه و عذرخواهی می خنده ...
مادرم با ناراحتی رو کرد بهش ...
- حمید روز عیده ... روز عیدمون رو خراب نکن ... حداقل جلوی مردم نزنش ...
و پدرم عین همیشه ... شروع کرد به غرغر کردن ...
کلید رو گرفتم و رفتم سوار ماشین شدم ... گوشم سرخ شده بود و می سوخت ... اما دلم شاد بود ... از توی شیشه به پدرم نگاه می کردم ... و آروم زیر لب گفتم ...
- تو امتحان خدایی ... و من خریدار محبت خدا ... هزار بارم بزنی ... باز به صورتت لبخند میزنم ...
.
.
ادامه دارد...
🌷 #رمان_واقعی_نسل_سوخته 🌷
قسمت #بیست_و_هفتم
والسابقون
قرآن رو برداشتم ... این بار نه مثل دفعات قبل ... با یه هدف و منظور دیگه ... چندین بار ترجمه فارسیش رو خوندم ...
دور آخر نشستم ... و تمام خصلت های مثبت و منفی توش رو جدا کردم و نوشتم ... خصلت مومنین ... خصلت و رفتارهای کفار و منافقین ...
قرآن که تموم شد نشستم سر احادیث ... با چهل حدیث های کوچیک شروع کردم ... تا اینکه اون روز ... توی صف نماز جماعت مدرسه ... امام جماعت مون چند تا کلمه حرف زد...
- سیره اهل بیت یکی از بهترین چیزهاست ... برای اینکه با اخلاق و منش اسلامی آشنا بشیم ... برید داستان های کوتاه زندگی اهل بیت رو بخونید ... اونها الگوی ما برای رسیدن به خدا هستن ...
تا این جمله رو گفت ... به پهنای صورتم لبخند زدم ... بعد از نماز ... بلافاصه اومدم سر کلاس و نوشتمش ... همون روز که برگشتم ... تمام اسباب بازی هام روز از توی کمد جمع کردم ... ماشین ها ... کارت عکس فوتبالیست ها ... قطعات و مهره های کاوش الکترونیک ... که تقریبا همه اش رو مادربزرگم برام خریده بود ...
هر کی هم ... هر چی گفت ... محکم ایستادم و گفتم ...
- من دیگه بزرگ شدم ... دیگه بچه دبستانی نیستم که بخوام بازی کنم ...
پول تو جیبیم رو جمع می کردم ... به همه هم گفتم دیگه برای تولدم کادو نخرید ... حتی لباس عید ...
هر چقدر کم یا زیاد ... لطفا پولش رو بهم بدید ... یا بگم برام چه کتابی رو بخرید ...
خوراکی خریدن از بوفه مدرسه هم تعطیل شد ...
کمد و قفسه هام پر شده بود از کتاب ... کتاب هایی که هر بار، فروشنده ها از اینکه خریدارشون یکی توی سن من باشه... حسابی تعجب می کردن ...
و پدرم همچنان سرم غر می زد ... و از فرصتی برای تحقیر من استفاده می کرد ...
با خودم مسابقه گذاشته بودم ...
امام صادق (ع) فرموده بودند ... مسلمانی که 2 روزش عین هم باشه مسلمان نیست ...
چهل حدیث امام خمینی رو هم که خوندم ... تصمیمم رو گرفتم ... چله برمی داشتم ... چله های اخلاقی ... و هر شب خودم رو محاسبه می کردم ...
اوایل ... اشتباهاتم رو نمی دیدم یا کمتر متوجه شون می شدم ... اما به مرور ... همه چیز فرق کرد ... اونقدر دقیق که متوجه ریزترین چیزها می شدم ... حتی جایی رو که با اکراه به صورت پدرم نگاه می کردم ...
حالا چیزهایی رو می دیدم ... که قبلا متوجه شون هم نمی شدم ...
.
.
ادامه دارد...
🌷نويسنده:سيدطاها ايماني🌷
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
❣ #سلام_امام_زمانم ❣
#آدینه ای دیگر
چشم براه و #منتظر،
طلــ☀️ـوع کرد
وآفتابش را بر گلدان های💐 ایستاده در اضطراب مسیر #انتظار، گسترانید.
↵هزار فوج #شاپرک
↵هزار طاق رنگین کمـ🌈ـان
↵هزار هزار جوانه🌱 و
↵هزاران دیده ی #مشتاق، به راهت خیره مانده اند ...
💥حتی عقربه های ساعت🕰 هم بیقرارِ #آمدنت هستند ...
#مهدی_جان❤️
چشم به راهیم که #بیایی...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج🌺
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI