eitaa logo
🇮🇷 عکس‌نوشتہ‌سیاسی 🇮🇷
5.9هزار دنبال‌کننده
44.3هزار عکس
13.9هزار ویدیو
362 فایل
🏴 السلام علیک یا أباعبدالله الحسین 🏴 ارتباط با ما @KavoshGar12
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴آروغ روشنفکری! تهوع آوری داریم. از تعریف و تمجید می‌کند و کشتار مردم بخاطر در مسجد گوهرشاد را نمی‌بیند! آن وقت بخاطر اعدام اعضای سازمان منافقین در سال 67 که دستشان به خون هزاران ایرانی آغشته بود، عزا می‌گیرند و جمهوری اسلامی را محکوم می‌کنند! 🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI اختصاصی_عکسنوشته_سیاسی
3.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 نخستين فيلم پايگاه هاي در حاشیه مرزهای اقلیم کردستان عراق با ایران ⚡️انتقام سپاه پاسداران از گروه های تروریستی که اخیرا باعث ناامنی در کشور و شهادت چند تن از پاسداران و بسیجیان شدند. 🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
هدایت شده از یهتدون
8.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به بهانه ی این دوربین مخفی جالب یکم با قوانین خادمی در حرم مطهر آشنا بشیم اگه یه زمانی توفیق دداشتیم خادم شدیم مطلع باشیم. 👈👈👈تمام اعمالی که این عزیزان انجام دادند ممنوعه😅😅😅 ⛔️ ترک محل خدمت ⛔️ دادن ملزومات همراه خادم مانند لباس، کلاه و چوب پر به غیر ⛔️ همراه داشتن و استفاده از موبایل ⛔️ گرفتن سلفی ⛔️ گرفتن عکس با زوار و این موارد الزامیست👇 ✅ اطلاعات از مراسمات حرم ✅ حرم شناسی یعنی کلِ این دوربین مخفی خلاف قانونه در ضمن فردا نرید از خادما موارد این کلیپ و درخواست کنیدا که مبادا با جواب منفی خدام تو ذوق تون بخوره😵😍 💯%یهتدونی باشيم 😎 👇 @yahtadoon
هدایت شده از یهتدون
اینها که معرف حضور هستند؟! به این لشکر سالخورده وعده داده شده بود که پس از براندازی نظام ایران در سال ۹۷ اجازه دارند نزد خانواده هایشان بازگردند. ایشان که به مانند هر سالخورده ی دیگری دوست دارند سالهای آخر عمر بیهوده رفته ی خود را کنار خانواده بگذرانند برای رسیدن به این آزادی با انگیزه ی چند برابری برای براندازی نظام جمهوری اسلامی ایران تلاش میکنند چنانکه ساعتها پر انرژی با ده ها اکانت در فضای مجازی فعالیت میکنند. تلاش و پشتکار و صبوری که در فعالیت های این لشکر سایبری دیده میشود از مقتضیات سن و انگیزه ی ایشان است. دوستان انقلابی بهتر است بجای تمسخر ایشان، این لشکر صبور، پر تلاش و با انگیزه را واکاوی نموده، نقاط قوت و ضعفشان را شناسایی و در مقابله ی با ایشان لحاظ نمایند. همیشه جوک ساختن و تمسخر راهگشا نیست. و البته بخشی از جوک ساختن های ما هم واکنش از ضعف مون در لحظه مواجهه با یک موضوع شوک برانگیز است. 😉 💯%یهتدونی باشیم 😎 👇 @yahtadoon
هدایت شده از 🌷عکسنوشته شهدا 🌷
یکی از ویژگی های شهید محسن حججی که او را از دیگران متمایز میکرد ............ #عکس باز شود☝️ 🌷 @AXNEVESHTESHOHADA #اختصاصی_عکسنوشته_شهدا
رهبر معظم انقلاب: هر حرکتی که برای دفاع از زنان انجام می‌گیرد، باید رکن اصلی آن رعایت عفاف زن باشد. در غرب به خاطر این‌که به این نکته توجه نشد کار به این بی‌بند و باری‌ها کشید. نباید بگذارند عفت زن - که مهمترین عنصر برای شخصیت زن است - مورد بی‌اعتنایی قرار گیرد. عفت در زن، وسیله‌ای برای تعالی و تکریم شخصیت زن در چشم دیگران، حتی در چشم خودِ مردان شهوتران و بی‌بند و بار است. البته مردان هم باید عفیف باشند. منتها چون مرد به خاطر برتری جسمانی، میتواند به زن ظلم کند، روی عفت زن بیشتر تکیه و احتیاط شده است. (۱۳۷۶/۰۷/۳۰) #حجاب 🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از یهتدون
این عمل و گفته ی خمسه، تلاش این سلبریتی اجاره ای برای تثبیت یک معنا در ذهن مردم است. 🔸تلاشی در ادامه ی القای پرستو زدگیه نجفی 🔸تلاشی برای تغییر عنوان روابط خارج از عرف و خانواده ی مهره های اصلاحات و حساسیت زدایی از مردم و انتساب آن به پرستو زدگی 🔸و تلاش برای مورد پذیرش قرار گرفتن استفاده از پرستو از سوی جبهه ی انقلابی در برابر اصلاحات، در افکار عمومی ست، در حالیکه این مولفه به دلایل اعتقادی هرگز جایی در منش نیروهای انقلابی ندارد. بطور کلی از این به بعد مردم مرتبا این اصطلاح را خواهند شنید، آنقدر که سرانجام این تعریف جای خود را در باور مردم نسبت به 🔹مورد حمله ی پرستو ها قرار گرفتن اصلاحات 🔹 پرستو فرستادن جبهه انقلابی 🔹 استفاده از این عمل شنیع در جمهوری و نظام اسلامی در تامین منافع خود باز کند. ✍ مـحـمــ🔆ــد 💯%یهتدونی باشيم 😎 👇 @yahtadoon
رضا پالانی/از لات‌های بیسواد،معتاد و قمارباز طهران/مشغول در سفارت هلند بعنوان اسطربان شرح عکس:کارمند دون پایه هلندی او را کنار ماتحت اسبش قرار داده تا قد رعنای اسب در عکس مشخص شود. همیل قلدرِ بی مغز که فقط در دست به قتل عام۲۰۰۰انسان زد رو پدر ایران نوین می‌دونن؟ 🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI اینیستاگرام ما👇 https://www.instagram.com/axneveshtesiyasi توییتر ما👇 https://twitter.com/axneveshtesiyas?s=09 اختصاصی_عکسنوشته_سیاسی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷 🌷 قسمت دنیای من دنیای من فرق کرده بود ... از هیچ چیز و هیچ کس نمی ترسیدم ... اما کوچک ترین گمان ... به اینکه ممکنه این کارم خدا رو برنجونه ... یا حق الناسی به گردنم بشه ... من رو از خود بی خود می کرد ... و می بخشیدم ... راحت تر از هر چیزی ... هر بار که پدرم لهم می کرد ... یا سعید همه وجودم رو به آتش می کشید... چند دقیقه بعد آرام می شدم ... و بدون اینکه ذره ای پشیمان باشن ... خدایا ... بندگانت رو به خودت بخشیدم ... تو، هم من رو ببخش ... و آرامش وجودم رو فرا می گرفت ... تازه می فهمیدم معنای اون سخن عزیز رو ... - به بندگانم بگو ... اگر یک قدم به سمت من بردارید ... من ده قدم به سمت شما میام ... و من این قدم ها و نزدیک تر شدن ها رو به چشم می دیدم... رحمت ... برکت ... و لطف خدا ... به بنده ای که کوچک تر از بیکران بخشش خدا بود ... حالا که دیگه حق سر کار رفتن هم نداشتم ... تمام وقتم رو گذاشتم روی مطالعه ... حرف هایی که از آقا محمدمهدی شنیده بودم ... و اینکه دلم می خواست خدا را با همه وجود ... و همون طور که دیده بودم به همه نشون بدم ... دلم می خواست همه مثل من ... این عشق و محبت رو درک کنن... و این همه زیبایی رو ببینن ... کمد من پر شده بود از کتاب ... در جستجوی سوال های مختلفی که ذهنم رو مشغول کرده بود ... چرا خدا از زندگی ها حذف شده؟ ... چه عواملی فاصله انداخته؟ ... چرا؟ ... چرا؟ ... من می خوندم و فکر می کردم ... و خدا هم راه رو برام باز می کرد ... درست و غلط رو بهم نشون می داد ... پدری که به همه چیز من گیر می داد ... حالا دیگه فقط در برابر کتاب خریدن هام غر می زد ... و دایی محمد ... هر بار که می اومد دست پر بود ... هر بار یا چند جلد کتاب می آورد ... یا پولش رو بهم می داد ... یا همراهم می اومد تا من کتاب بخرم ... بی جایی و سرگردانی کتاب هام رو هم که ... از این کارتون به اون کارتون دید ... دستم رو گرفت و برد ... پدرم که از در اومد تو ... با دیدن اون دو تا کتابخونه ... زبونش بند اومد ... دایی با خنده خاصی بهش نگاه کرد ... حمید آقا ... خیلی پذیرایی تون شیک شد ها ... اول، می خواستیم ببریم شون توی اتاق ... سعید نگذاشت ... ادامه دارد... 🌸نويسنده:سيدطاها ايماني🌸
🌷 🌷 قسمت خفه شو روانی زمان ثبت نام مدارس بود ... و اون سال تحصیلی به یکی از خاص ترین سال های عمرم تبدیل شد ... من، سوم دبیرستان ... سعید، اول ... اما حاضر نشد اسمش رو توی دبیرستانی که من می رفتم بنویسن ... برام چندان هم عجیب نبود ... پا گذاشته بود جای پای پدر ... و اون هم حسابی تشویقش می کرد و بهش پر و بال می داد ... تا جایی که حاضر نشد به من برای رفتن به کلاس زبان پول بده... اما سعید رو توی یه دوره خصوصی ثبت نام کرد ... اون زمان ... ترم 3 ماهه ... 400 هزار تومن ... با سعید، فقط 6 نفر سر کلاس بودن ... یه دبیرستان غیرانتفاعی ... با شهریه ی چند میلیونی ... همه همکلاسی هاش بچه های پولداری بودن که تفریح شون اسکی کردن بود ... و با کوچک ترین تعطیلات چند روزه ای ... پرواز مستقیم اروپا ... سعی می کرد پا به پای اونها خرج کنه ... تا از ژست و کلاس اونها کم نیاره ... اما شدید احساس تحقیر و کمبود می کرد ... هر بار که برمی گشت ...سعی می کرد به هر طریقی که شده ... فشار روحی ای رو که روش بود رو تخلیه کنه ... الهام که جرات نزدیک شدن بهش رو نداشت ... و من... همچنان هم اتاقیش بودم ... شاید مطالعاتم توی زمینه های روانشناسی و علوم اجتماعی ... تخصصی و حرفه ای نبود ... اما تشخیص حس خلأ و فشار درونی ای رو که تحمل می کرد ... و داشت تبدیل به عقده می شد ... چیزی نبود که فهمیدنش سخت باشه ... بیشتر از اینکه رفتارهاش ... و خالی کردن فشار روحیش سر من ... اذیتم کنه و ناراحت بشم ... دلم از این می سوخت که کاری از دستم براش بر نمی اومد ... هر چند پدرم حاضر نشده بود ... من رو کلاس زبان ثبت نام کنه ... اما من، آدمی نبودم که شرایط سخت ... مانع از رسیدنم به هدف بشه ... این بار که دایی ازم پرسید کتاب چی می خوای؟ ... یه لیست کتاب انگلیسی در آوردم ... با یه دیکشنری ... و از معلم زبان مون هم خواستم خوندن تلفظ ها رو از توی دیکشنری بهم یاد بده ... کتاب ها زودتر از چیزی که فکر می کردم تموم شد ... اما منتظر تماس بعدی دایی نشدم ... رفتم یه روزنامه به زبان انگلیسی خریدم ... از هر جمله 10 کلمه ایش ... شیش تاش رو بلد نبودم ... پر از لغات سخت ... با جمله بندی های سخت تر از اون ... پیدا کردن تک تک کلمات ... خوندن و فهمیدن یک صفحه اش ... یک ماه و نیم طول کشید ... پوستم کنده شده بود ... ناخودآگاه از شدت خوشحالی پریدم بالا و داد زدم ... جانم ... بالاخره تموم شد ...😁 خوشحالی ای که حتی با شنیدن ... خفه شو روانی ... هم خراب نشد ... ادامه دارد... 🌟نويسنده:سيدطاها ايماني🌟