eitaa logo
🇮🇷 عکس‌نوشتہ‌سیاسی 🇮🇷
5.9هزار دنبال‌کننده
44.4هزار عکس
13.9هزار ویدیو
363 فایل
🏴 السلام علیک یا أباعبدالله الحسین 🏴 ارتباط با ما @KavoshGar12
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔸 به نظرتون چندتا میشود ساخت؟ ١- جیسون رضاییان ٢_اسماعیل بخشی ٣_ سپیده غلیان ٤_ امیر امیرقلی ٥_ سام خسروی ٦_ مراد طاهبازی ٧_ سیروس ناصری ٨_ جاسوس دستگیرشده در دفتر حسام الدین آشنا ٩_ جاسوس خدمتکار در منزل یکی از مذاکره کنندگان هسته ای ۱۰- میثم نصیری احمدآبادی ١١- اسماعیل سماوی ١٢-نازنین زاغری ١٣- هما هودفر ١٤- شادی صدر ١٥- نزار زاکا ١٦- باقر نمازی ١٧- سیامک نمازی ١٨- دری اصفهانی ١٩- حسین موسویان ٢٠- کاووس سید امامی ٢١- احمدرضا جلالی ٢٢- کمال فروغی ٢٣- غنچه قوامی ٢٤- یک زن جاسوس که با پنج وزیر رابطه داشت ٢٥- یک زن جاسوس که با ١٦ مدیر وزارت نفت رابطه داشت ٢٦- یک جاسوس در وزارت دفاع که اعدام شد ٢٧- خواهر زاده عراقچی ٢٨- حسین فریدون برادر حسن روحانی؛ شاه مهره ای که رییس جمهور اعلام جنگ کرد در موردش... آیا این گاندو ها ساخته میشود؟؟ پس آقای ، آقای و شراکای دیگر، لطفا بسه... 🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
تعامل با دنیا یا تعامل با آمریکا ! توهین به دهها کشوری که سالها با ایران ارتباط دارند و تعامل آنها برای دولت ایران تعامل با جهان محسوب نمی شده و تعامل با ۶ کشور که ۴ کشور آن در حقیقت همان آمریکا هستند؛ تعامل با دنیا محسوب می شود 🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI اختصاصی_عکسنوشته_سیاسی
⚠️"طنز تلخ" به جنبه‌ها منفی می‌پردازد و سعی می‌کند طوری با آن‌ها شوخی کند که غیرمنتظره و تکان‌دهنده باشدو انتقاد از مسائل یا بیان حقایقی است که پرداخت جدی به آن‌ها یا خطرناک و یا بی‌تاثیر است‼️ گروه زیر با نام تلخند با محوریت طنز انتقادی سیاسی احتماعی تشکیل شده تا این مطالب از کانالهای متعدد با همکاری شما در یک گروه متمرکز و نشر داده شوند ‼️♨️ ⭕️ لطفا همه عضو شن تا فعالیت گروه اغاز بشه ممنون از حمایت شما👇 http://eitaa.com/joinchat/112525333C94e6dbc62f
سردار سلیمانی : من اصلا قبول ندارم در بین بچه حزب اللهی ها بگین این آدم به اون شکل و فیفاست...! همان دختر کم حجاب ، دختر منه ، دختر من و شماست ، نه ، دختر خاص من و شماست،؛ دختر جامعه است . #حجاب 🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
9.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥روایت زیبای استاد عالی از شیخ جعفر مجتهدی(ره)، یکی از یاران امام زمان (عج). 🔻سهم شما پنج صلوات به نیت سلامتی و تعجیل در فرج امام زمان(عج). 🌷اَلّلهُمَّـ عَجِّل‌لِوَلیِّڪَ الفَرج 🌷 🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
🔶 انقلاب ایران نقطه شروع انقلاب موعود(عج) 🌹 امام خمینی: انقلاب مردم ايران نقطه شروع انقلاب بزرگ جهان اسلام به پرچمدارى حضرت حجت(عج) است كه خداوند بر همه مسلمانان و جهانيان منت نهد و ظهور و فرجش را در عصر حاضر قرار دهد. مسائل اقتصادى و مادى اگر لحظهاى مسئولين را از وظيفهاى كه بر عهده دارند منصرف كند، خطرى بزرگ و خيانتى سهمگين را به دنبال دارد. بايد دولت جمهورى اسلامى تمامى سعى و توان خود را در اداره هرچه بهتر مردم بنمايد، ولى اين بدان معنا نيست كه آنها را از اهداف عظيم انقلاب كه ايجاد حكومت جهانى اسلام است منصرف كند. 📗 صحیفه امام؛ ج۲۱؛ ص۳۲۷ | پیام به مهاجرین جنگ تحمیلی؛ ۲ فروردین ۱۳۶۸
5.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 باند سی ساله ۳۰ سال است مملکت دست باند شما اصلاح طلبان است، باز هم ژست طلبکاری به خود می گیرید؟! ⭕️ شما ( اصلاح طلب ها) نمیگذارید این کشور پیشرفت کند.
مگه پرستو نبود؟ 🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI اختصاصی_عکسنوشته_سیاسی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷 🌷 قسمت لیست حسابی جا خوردم ... به زحمت خودم رو کشیدم بیرون ... - فرامرز ... به جان خودم خیلی خسته ام ... اذیت نکن ... _اذیت رو تو می کنی ... مثلا دوستیم با هم ... کاندید شورا شدی یه کلمه به من چیزی نگفتی ...😐 خندیدم ... _تو باز قرص هات رو سر و ته خوردی؟ ... _نزن زیرش ... اسمت توی لیسته ... چند تا از بچه ها پای تابلوی توی حیاط جمع شده بودن ... منم دنبال فرامرز راه افتادم ... کاندید شماره 3 ... مهران فضلی ... باورم نمی شد ... رفتم سراغ ناظم ... _آقای اعتمادی ... غیر از من، مهران فضلی دیگه ای هم توی مدرسه هست؟ ... خنده اش گرفت😄 ... _نه ... آقای مدیر گفت اسمت رو توی لیست بنویسم ... - تو رو خدا اذیت نکنید ... خواهشا درش بیارید ... من، نه وقتش رو دارم ... نه روحیه ام به این کارها می خوره ... از من اصرار ... از مدرسه قبول نکردن ... فایده نداشت ... از دفتر اومدم بیرون و رفتم توی حیاط ... رای گیری اول صبح بود... بیخیال مهران ... آخه کی به تو رای میده؟ ... بقیه بچه ها کلی واسه خودشون تبلیغ کردن ... اما دقیقا همه چیز بر خلاف چیزی که فکر می کردم پیش رفت ... مدیر از بلندگو ... شروع کرد به خوندن اسامی بچه هایی رو که رای آورده بودن ... نفر اول، آقای مهران فضلی با 265 رای ... نفر دوم، آقای ... اسامی خونده شده بیان دفتر ... برق از سرم پرید ... و بچه های کلاس ریختن سرم ... از افراد توی لیست ... من، اولین نفری بودم که وارد دفتر شدم ... تا چشم مدیر بهم افتاد با حالت خاصی بهم نگاه کرد ... _فکر می کردم رای بیاری ... اما نه اینطوری ... جز پیش ها که صبحگاه ندارن ... هر کی سر صف بوده بهت رای داده ... جز یه نفر ... خودت بودی؟ ... . ادامه دارد... 🌟نويسنده:سيدطاها ايماني🌟
🌷 🌷 قسمت به جز ما، دو نفر هر چی التماس کردم فایده نداشت ... و رسما تمام کارهای فرهنگی تربیتی مدرسه ... از برنامه ریزی تا اجرا و ... به ما محول شد ... و مسئولیتش با من بود ... اسمش این بود که تو فقط ایده بده ... اما حقیقتش، جملات آخر آقای مدیر بود... _ببین مهران ... تو بین بچه ها نفوذ داری ... قبولت دارن ... بچه ها رو بکش جلو ... لازم نیست تو کاری انجام بدی ... ایده بده و مدیریت شون کن بیان وسط گود ... از برنامه ریزی و اجرای مراسم های ساده ... تا مسابقات فرهنگی و ... نمی دونستم بخندم یا گریه کنم ... _آقا در جریان هستید ما امسال ... امتحان نهایی داریم؟ ... این کارها وظیفه مسئول پرورشی مدرسه است ... کار فرهنگی برای من افتخاریه ... اما انصافا انجام این کارها ... برنامه ریزی و راه انداختن بچه ها و ... مدیریت شون و ... خیلی وقت گیره ... _نگران نباش ... تو یه جا وایسی بچه ها خودشون میان دورت جمع میشن ... دست از پا درازتر اومدم بیرون ... هر کاری کردم زیر بار نرم، فایده نداشت ... تنها چیزی که از دوش من برداشته شده بود... نوشتن گزارش جلسات شورا بود ... که اونم کلا وظیفه رئیس شورا نبود ... اون روزها هزاران فکر با خودمی می کردم ... جز اینکه اون اتفاق، شروع یک طوفان بود ... طوفانی که هرگز از ورود بهش پشیمان نشدم ... اولین مناسبت بعد از شروع کار شورا ... بعد از یه برنامه ریزی اساسی ... با کمک بچه ها، توی سالن سن درست زدیم و... همه چیز عالی و طبق برنامه پیش رفت ... علی الخصوص سخنران ... که توی یکی از نشست ها باهاشون آشنا شده بودم ... و افتخار دادن و سخنران اون برنامه شدن ... جذبه کلامش برای بچه ها بالا بود و همه محو شده بودن ... برنامه که تموم شد ... اولین ساعت، درسی شیمی بود ... معلم خوش خنده ... زیرک ... و سختگیر ... که اون روز با چهره گرفته و بداخلاق وارد کلاس شد ... چند لحظه پای تخته ایستاد و بهم زل زد ... _راسته که سخنران به دعوت تو حاضر شده بود بیاد؟ ... این آقا راحت هر دعوتی رو قبول نمی کنه ... یهو بهروز از ته کلاس صداش رو بلند ... _آقا شما روحانی ها رو هم می شناسید؟ ... ما فکر می کردیم فقط با سواحل هاوایی حال می کنید ... و همه کلاس زدن زیر خنده ... 😁😁😁 همه می خندیدن ... به جز ما دو نفر ... من و دبیر شیمی ...😐😐 . . ادامه دارد... 🌸نويسنده:سيدطاها ايماني🌸