🎭 #ادبی_هنری
🔹 ناجی نیروها به بازار کتاب آمد
🔸 کتاب «ناجی نیروها» داستان زندگی سردار شهید جواد دلآذر فرمانده عملیات لشکر ۱۷ علیبن ابیطالب(ع) در دوران دفاع مقدس، منتشر شد.
به گزارش خبرنگار کیهان، ۱۳ اسفند سالروز شهادت سردار جواد دلآذر است. به همین مناسبت، کتاب جدید امیرحسین انبارداران، نویسنده، ناشر و روزنامهنگار باسابقه ادبیات مقاومت با عنوان «ناجی نیروها» درباره زندگی این شهید، وارد بازار کتاب شد.
سردار شهید جواد دل آذر، از قهرمانان دوران انقلاب و دفاع مقدس است که تمام دوران جوانی وی صرف مبارزه با ظلم و طاغوت در داخل و خارج از کشور بود. وی اولین فرمانده عملیات لشکر ۱۷ علی بن ابیطالب(ع) محسوب میشود همچنین از پیشتازان مبارزات انقلابی علیه طاغوت در قم بود. پس از انقلاب نیز به مرز لبنان و رژیم اشغالگر قدس رفت و مدتی نیز رو در روی رژیم صهیونیستی ایستاد. وی همچنین مدتها در کردستان با گروهکهای تجزیهطلب و تروریستی مبارزه میکرد و پس از آن نیز رویاروی منافقین ایستاد.
وی که از ابتدای جنگ تحمیلی به جبهه رفت، سرانجام در عملیات والفجر هشت به شهادت رسید.
سرگذشت پرفراز و همیشه در مبارزه شهید جواد دل آذر و ناگفتههایی از زندگی وی در کتاب «ناجی نیروها» ثبت شده است.
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
4_5967605995478713737.mp3
زمان:
حجم:
1.62M
❗️به ایالات متحده و فرعون ترامپ که برجام را پاره کرد و به ریش مسئولین دولت و مجلس ما خندید، و به اتحادیه اروپایی که میخواهد ایران را در پروژه نفت در برابر غذا قرار دهد میگویم: اشتباه شما این است که تصور میکنید ایران یعنی ظریف و روحانی و لاریجانی!
اشتباه نکنید! ایران یعنی محسن حججی، یعنی آیتالله بهجت، یعنی خمینی کبیر؛ ایران یعنی سید علی خامنهای. ایران یعنی آن جوانان رشید نیروی دریایی که ابرکماندوهای شما را گرفت و به زانو درآورد. ایرانی که شکست ناپذیر است و در مقابل گردنکشان عالم ذرهای کوتاه نمیآید و هرگز زانو نمیزند.
استاد حسن عباسی - ۱۶ بهمن ۹۷
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
«شرطی شدنِ مردم»، ظلم بزرگ دولت و تیم عملیات روانیش بود. با این وعده که هم چرخ هستهای میچرخه هم چرخ معیشت، #برجام رو بعنوان خواست مردم به کشور تحمیل کردن ولی هم چرخ هستهای از حرکت وایساد، هم چرخ معیشت.
درس عبرت شده برای دولت و مردم؟!
#مشکل_اقتصادی #fatf
#بسته_اروپایی
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
اینیستاگرام ما👇
https://www.instagram.com/axneveshtesiyasi
توییتر ما👇
https://twitter.com/axneveshtesiyas?s=09
اختصاصی_عکسنوشته_سیاسی
🔰 سردار سلامی:
🔸همانطور كه در بيانيه گام دوم رهبر انقلاب نيز آمده بود ما در طول ٤٠ سال گذشته دشمن را توانسته ايم عقب برانيم و در گام دوم بايد او را تعقيب كنيم.
🔸انسان تربیت شده تراز غرب «ترامپ» است که تمام تلاشش این است آمریکا را به قیمت فقیر شدن همه جهان دوباره اول کند.
🔸امروز دشمنان ما دوست دارند سیمای مردم ما نحیف، فقیر و افسرده باشد، اما قلب های مردم ما مطمئن و مستحکم است/فارس
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
😴 در خواب بیند پنبه دانه
🌷 رهبر معظم انقلاب:
دهم دی سال۵۶، رئیسجمهور آمریکا آمد در تهران و گفت «ایران جزیرهی ثبات است»؛ کمتر از دَه روز بعد قیام قم، بعد قیام تبریز، بعد آن طوفان انقلاب اسلامی و نابودی رژیم وابستهی سرسپردهی پهلوی رخ میدهد.
همین چندی پیش یکی از دولتمردان آمریکایی در جمع یک مشت اوباش و تروریست گفت امیدوار است که جشن کریسمس ۲۰۱۹ را در تهران بگیرد؛ جشن کریسمس ۲۰۱۹ همین چند روز پیش بود... قدرت محاسباتی آمریکا این است. ۹۷/۱۰/۱۹
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
2.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥آیتالله آملی لاریجانی: حکم رئیس جدید قوه قضاییه تا ۲ روز آینده ابلاغ میشود.
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
🇮🇷 عکسنوشتہسیاسی 🇮🇷
🎥آیتالله آملی لاریجانی: حکم رئیس جدید قوه قضاییه تا ۲ روز آینده ابلاغ میشود. 🇮🇷 @AXNEVESHTESIYAS
پاسخ رهبر انقلاب به درخواست معرفی زودهنگام رئیس جدید قوه قضائیه
🔹آیتالله آملی لاریجانی طی نامهای به محضر رهبر انقلاب درخواست معرفی زودهنگام رئیس جدید قوه قضائیه را مطرح کرد.
📝رهبر انقلاب طی مرقومهای با این درخواست موافقت نمودند.
با سلام و تحیت و تبریک
🔹با پیشنهاد به حق جنابعالی موافقم و آن را میپذریرم.
🔹لازم میدانم در پایان یک دوره پر تلاش و سرشار از اقدام و ابتکار در قوه قضاییه بار دیگر از شخص جنابعالی که بحمدالله با شایستگیهای برجسته علمی و عملی و با مجاهدت فراوان، خدمات بزرگی به حوزههای مسئولیت خود تقدیم نمودید و نیز از همکاران صمیمی و مخلص که در مدیریت سنگین قوه قضاییه در کنار شما تلاش بی وقفه و ارزشمند کردند تشکر و قدردانی کنم و از خداوند متعال دوام توفیق در مسئولیتهای تازه را برای شما از خداوند متعال مسئلت نمایم.
والسلام علیکم و رحمه الله
سیّد علی خامنهای
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
🔹 #او_را ... ۵۲
گوشیو قطع کردم و انداختم رو صندلی ماشین!
جواب سوالمو گرفتم...
ارزش من برای مرجان...!!
رفتم همونجایی که بعدازظهر میخواستم برم...
بام...
تو یکی از پیچها که از همه خلوت تر بود نگه داشتم....
قطره های اشکم با هم مسابقه گذاشته بودن!!
هنوز صورتم درد میکرد.
چقدر اینجا بوی سعیدو میداد!!
سعید😢
همونی که باعث و بانی تمام این حال بد بود...
اما
نه...!
چه ربطی به سعید داشت؟؟
باعث و بانی این زندگی خودم بودم!
اما
نه...!
منم تقصیری نداشتم...!
پس کی...؟؟
چرا؟
اصلا چرا من به اینجا رسیدم...؟؟
فکرم رفت تو گذشته ها...
از همون اول
تا همین جا که الان ایستادم...!
گوشی داشت زنگ میخورد
حتما مامان یا باباست!
مامانی که تموم دنیاش مدارک و مطب و سفرهای اروپاییشه!
و بابایی که دنیاش خلاصه میشه تو حسابای بانکی و ماشین های جور واجور و سلفی گرفتن تو مطب و....
و من یک وسیله ام برای ارضای غرورشون!
دخترم دانشجوی پزشکیه...
دخترم به چهار زبان مسلطه...
دخترم تو آلمان به دنیا اومده...
دخترم...
دخترم....
دخترم.....
و حالا دختری که برای افتخار خودشون ساخته بودن،
فرو ریخته بود!
شکسته بود...
حتی اگر تا اینجاشم تحمل میکردن
این نشونی که عرشیا تو صورتم کاشت رو مطمئنا تحمل نمیکردن...!
پس من دیگه جایی تو اون خونه نداشتم!
فکرم میچرخید بین آدما تا ببینم کیو دارم،
رسیدم به مرجان!
مرجانی که لذت یه شب پارتی رو به آروم کردن دوست ده سالش نداد!!
شاید واقعا من ارزشی برای وقت گذاشتن نداشتم که همه اینجوری تنهام گذاشتن...!
آخ سرم درد میکرد
حالم بد بود
تپش قلبم شدید شده بود...!
رفتم تو ماشین
آیینه هنوز سمت صندلی من بود😣
صورتم...
صورتم....
صورتم.....😭😭
داشبوردو باز کردم
قرصامو آوردم بیرون...
خوبه!
همشون هستن!
مرسی که حداقل شما تنهام نذاشتید!
آرومم کنید!
یه قرص تپش قلب خوردم
یه مسکن
یه آرامبخش،
یه قرص قلب
یه مسکن
یه ارامبخش
یه قرص قلب
یه مسکن
یه ارامبخش
ارامبخش
ارامبخش
ارامبخش.......
دوباره از ماشین پیاده شدم!
حالم بهتر بود!
چند قدم که رفتم،احساس کردم دارم تلو تلو میخورم...!
جلومو نگاه کردم...
وحشت برم داشت!
یه چیز سیاه جلوم بود!!
پشتمو نگاه کردم...
سنگا باهام حرف میزدن...
درختا دهن داشتن!
ماشینم...شروع به صحبت کرده بود!!
چرا همه چی اینجوری بود؟!
به اون موجود سیاه نگاه کردم...
خیلی دقیق داشت نگام میکرد!!
قدم به قدم باهام میومد....
سرم داشت گیج میرفت...
آدما با ترس نگام میکردن!
گوشیم هنوز داشت زنگ میخورد....
بسه لعنتی!!
بسه!!
دیگه همه چی تموم شد....!!
اون موجود سیاه هرلحظه نزدیک تر میشد...
عرق سرد رو بدنم نشسته بود!!
همه چی ترسناک بود...
همه جا تاریک بود...
پشیمون شده بودم
هیچ چیز از اون سیاهی ترسناک تر نبود!
تا بحال ندیده بودمش!
حتی تو فیلمای ترسناک...
من پشیمونم...
من نمیخوام با این موجود برم...
افتاد دنبالم...
دیر شده بود...😭
خیلی دیر...!!
نفسم...
سرم...
بدنم....
دیگه هیچی نفهمیدم...
خداحافظ دنیا.....
ادامه دارد....
"محدثه افشاری"