11.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#تصنیف دلنشین وبسیارزیبای"دل آرام"
باصدای #حامدزمانی
تقدیم به ولی امرمسلمین جهان
حضرت #امام_خامنه_ای 💐
❤️هرقدر لذت بردید برای سلامتی و طول عمر #رهبر عزیزمون صلوات بفرستید.
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
هویت_سیصدی
دیویدکیو(مامور سیا)
مهم ترین حرکت در جهت #براندازی جمهوری اسلامی، تغییر #فرهنگ جامعه فعلی ایران است و ما مصمم به آن هستیم
#حجاب
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
اختصاصی_عکسنوشته_سیاسی
هدایت شده از جواد جاویدنیا
تحلیلگران معاند به کجا اشاره دارند؟
«قیام علیه جمهوری اسلامی در وهله اول با نفی ارزشها و هنجارهای نهادینه شده آن میسر می گردد»
سردمدار این قیام امثال مسیح علی نژادند و پیاده نظام وی در فضای واقعی و مجازی هر روز بیشتر از دیروز مشاهده می شوند.
البته که اینها کف روی آب هستند و در این جنگ احزاب خداوند باز هم دشمنان کینه توز را شکست خواهد داد. اما هر چه پیاده نظام دشمن در کشور بیشتر شود، هزینه این پیروزی بیشتر خواهد شد...
چه کسانی به دشمن اینچنین اجازه جولان در کشور و جذب پیاده نظام داده اند؟
چه کسانی و کدام چهره های شناخته شده خواسته یا ناخواسته در مسیر تعیین شده دشمنان یعنی نفی ارزشها و هنجارهای نهادینه شده گام برمی دارند؟
مسئولی که بر یک صندلی تکیه داده ای که حداقل 73 شهید برای بر مسند نشستنت تکه تکه شده اند، چگونه جواب خون شهدا را خواهی داد، وقتی با تصمیم و یا عملت حمله دشمن را به داخل منازل مردم کشانده ای و افتخار هم می کنی؟
تا وقتی فرهنگ عاشورا هست، خون بر شمشیر آهنی و رسانه ای پیروز است...
سنت الهی واقعی و مجازی ندارد، با حملات تروریستی واقعی یا با حملات طراحی شده رسانه ای مجازی، بکشید ما را ملت بیدارتر خواهند شد.
پیامبر فرمودند: لا تَكرَهُوا الفِتنَه فِي آخِرالزَّمانِ فَاِنَّها تُبير المُنافِقين
از فتنه و آزمايش در آخرالزمان نگران نباشيد چرا كه موجب نابودي منافقان خواهد شد.
زمستان خواهد گذشت و سیاهی آن بر زغال خواهد ماند.
پس تا دیر نشده انتخابی کربلایی کن و جبهه خود را مشخص کن، چرا که بعد از کربلا تواب هم که باشی دیگر کربلایی نیستی...
هر که دارد هوس کرببلا بسم ا...
@Dr_Javidnia
هدایت شده از مهدی قاسم زاده
بعد از #جشنواره_جام_جم، (با آن سازوکار اشتباهش) معلوم بود که باید منتظرِ طاقچه بالا گذاشتن حضرات برگزیده، گِروکشی و برخی داستان سراییها بود، آنهم درحالیکه امثال جناب #فردوسی_پور اگر واقعاً احساس میکنند که رسانه به آنها مدیون است و لازم نمیبینند که چارچوبهای این رسانه را (به مانند همهی مجریان حرفهای دیگر در تمام دنیا) رعایت کنند، میتوانند به تولید برنامه در بستر فضای مجازی بپردازند؛ البته دوگانه سازی و هیاهوهای #اصلاحطلبان در این ماجرا نیز صرفاً برای انحراف افکارعمومی از مسائل اصلی و خالی کردن برخی عقدههای سیاسیشان است، تا دفاع از فردوسی پور !!
@mahdi_ghasemzadeh
8.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
امیدوارم در این شرایط بد اقتصادی هیچ سوپرمنی مجبور نباشد دروغ بگوید! پدر اولین قهرمان زندگی هر فردی است مراقب قهرمان های زندگی مان باشیم یک وقت شرمنده توقعات ما نشوند!
#روز_پدر
#روزت_مبارک_قهرمان_زندگی_من
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
🇮🇷 عکسنوشتہسیاسی 🇮🇷
🔹 #او_را ...۹۰ حرفهای مرجان دوباره پتک شده بود و به سرم میکوبید!😣 راست میگفت! آرامش داشته باشم که
🔹 #او_را ...۹۱
صبح با صدای آلارم گوشی با نارضایتی چشمام رو باز کردم.
هشدار رو قطع کردم و دوباره روی تخت افتادم!
اما نوشته ی روی دیوار جلوی تخت،نظرم رو جلب کرد!
"برای رسیدن به لذت باید از تمایلات سطحیت بگذری!"
یادم اومد شب قبل ،تمام جملاتی که ذهنم رو درگیر کرده بودن،رو کاغذ نوشته بودم و به در و دیوارهای اتاق چسبونده بودم!!
خمیازه کشیدم و با لب و لوچه ی آویزون،کاغذ رو نگاه کردم!
"حالا حتما باید تو رو اینجا میچسبوندم!؟😒
یادم باشه حتما جات رو عوض کنم!!"😏
کش و قوسی به بدنم دادم و از تخت بیرون اومدم.
ساعت هفت صبح، برای من که دیگه اون دختر پرتلاش و درس خون قبل نبودم،زیادی زود بود!!😢
رفتم تو تراس، از خنکای دم صبح بدنم لرز کوچیکی گرفت.
دستام رو باز کردم و نفس عمیقی کشیدم!
درخت های توی حیاط ،اگر یکم دیگه تلاش میکردن،قدشون به اتاقم میرسید!
آلوهای زرد و قرمزی که از شاخه ها آویزون شده بودن،بهم چشمک میزدن...😉
نمیدونم چرا ولی احساس میکردم چند ساله که این منظره رو ندیدم!!
با ذوق خودم رو به حیاط رسوندم و مشغول چیدن میوه ها شدم!😍😋
-انگار از گندهایی که زدی خیلی هم ناراحت نیستی!!
از ترس میوه ها رو انداختم و به طرف صدا چرخیدم.
-سلام بابا،صبح بخیر!
سرتا پام رو نگاهی کرد و سرش رو تکون داد.
-فکرنمیکردم حالا حالاها روت بشه از اتاقت بیرون بیای!ولی انگار نه تنها خجالت نکشیدی،بلکه اصلا ناراحت هم نشدی!!😏
تاحالا کسی رو ندیده بودم که به خوبی بابا بتونه زخم زبون بزنه!!
سرم رو انداختم پایین و سکوت کردم!
-هیچوقت فکرنمیکردم دختر من یه روزی اینهمه درسش ضعیف بشه!
خودکشی کنه،
یه همچین زخمی رو صورتش باشه،
از بیمارستان فرار کنه و دوشب غیبش بزنه
و من علت هیچکدوم از این کاراش رو نفهمم!!
گلوم از شدت بغضی که فشارش میداد،درد گرفته بود.😣
با رفتن بابا یه قطره اشک از لابه لای مژه هام به زمین ریخت...!
سرم رو بلند کردم و لبام رو به هم فشار دادم.
لبه ی استخر نشستم و پاهام رو انداختم توش تا شاید یکم از حرارت درونم کم بشه!
تمام حال خوبم به همین سرعت،خراب شده بود...
پشیمون از سحرخیزیم،
به تماشای مسابقه ی دوی اشکهام نشسته بودم!
و زیرلب با خودم زمزمه میکردم:
"اما من بالاخره همه چیزو درست میکنم!
بالاخره میفهمم چجوری میتونم یه زندگی خوب برای خودم بسازم!
اینجوری نمیمونه بابا!
اینجوری نمیمونه...!"
مامان هم چنددقیقه بعد از خونه خارج شد.
به طرف درخت ها نگاه کردم،
باد ملایمی شاخه هاشون رو تکون میداد و برگ ها رو به رقص درمیاورد.
نگاهم از کنار درخت ها به اتاقم افتاد.
با خودم گفتم
"الان دو راه داری!
یا زانوی غم بغل بگیری و دوباره گریه کنی و دپرس بمونی!
یا قبول کنی که اخلاق بابای تو اینه و بلندشی میوه ها رو از زمین جمع کنی و بری تو،
بقیه دفترچه رو بخونی،میوه های خوشمزه رو بخوری،یه دوش بگیری و شب بری اون جلسه!!"
با لبخند،اشکام رو پاک کردم و بدون مکث دویدم طرف میوه ها!
"محدثه افشاری"
🇮🇷 عکسنوشتہسیاسی 🇮🇷
🔹 #او_را ...۹۱ صبح با صدای آلارم گوشی با نارضایتی چشمام رو باز کردم. هشدار رو قطع کردم و دوباره روی
🔹 #او_را ...۹۲
یک ساعت بود که روی یک جمله قفل کرده بودم و هیچجوره منظورش رو نمیفهمیدم!
"هرکس تو این دنیا،از خدا بیشتر لذت ببره و از دنیا سود بیشتری ببره،
خدا بیشتر بهش پاداش میده!"
هرچیزی که تو این دفتر نوشته شده بود،در نهایت به خدا ختم میشد.
اما خدایی که اینجا نوشته بود،
با خدایی که راجع بهش شنیده بودم خیلی فرق داشت!
تا جایی که فکر کردم داره راجع به یه خدای جدید صحبت میکنه!!😕
حالا هم واقعا متوجه این جمله نمیشدم!
خدایی که همه چیز رو حروم کرده و هر جا که حرف از خوشی میشه،آتیش جهنمش رو به رخ آدم میکشه،
اصلا با این جمله،جور در نمیومد!!
بعد از یک ساعت تلاش،با ناامیدی رفتم صفحه ی بعد دفترچه.📖
"واسه همین خدا بدش میاد تو کم لذت ببری!
واسه همین لذت های سطحی رو برات ممنوع کرده و گفته اگر بری طرفشون،
میندازمت تو آتیش!
خب خدا تو رو برای لذت های خیلی بزرگ آفریده.
اما اگر خودت رو محدود به تمایلات سطحی و بی ارزش کردی، یعنی لیاقت نداری لذت های بزرگ و در انتها بهشت رو بچشی!
پس همون بهتر که بندازدت تو جهنم!!"
حرفهاش دلم رو یهجوری میکرد ولی نمیفهمیدم یعنی چی!!
منظورش از لذت عمیق و بزرگ چی بود؟؟
نماز و روزه و اینجور چیزا حتما!!؟😏
غرق تو فکر و نوشتن بودم که با صدای زنگ از جا پریدم!
مرجان بود!
با کلی هله هوله ، اومده بود ببینه حالم خوب شده یا نه!
-دیشب واقعا حالت بد بودا!
داشتی چرت و پرت میگفتی!!😂
-چرا؟!
-همون حرفایی که میزدی دیگه!
آرامش و رنج و...😂
-چرت و پرت نبود مرجان.
ببین من تازگیا دارم یه چیزایی میفهمم،
خودمم نمیدونم دقیق چی به چیه،
اما هرچی که هست حرفای خوبیه!
آرومم میکنه!
-چه خوب!
از کجا اومدن این حرفا؟
از کی شنیدی؟
-خب اونش مهم نیست!
مهم اینه احساس میکنم همون چیزیه که دنبالش بودم!
-اوهوم...
بهرحال باید با یچیز سرگرم بشی دیگه!
راستی آخر این هفته فرهاد یه مهمونی داره،عااااااالی!😍
حیفه از دست بره،بیا باهم بریم.
-فرهاد !!فرهاد کیه؟
-ترنم!😒
دارم ازت ناامید میشما!
اون روز داشتم برای دیوار تعریف میکردم پس؟!
-اهان!ببخشید اینقدر زیادن آدم یادش میره خب!😅
-خب حالا!میای؟؟
-نه بابا!کجا بیام؟
-خوش میگذره دیوونه!یه نگاه به قیافت بنداز!
بیا بریم یکم سرحال بشی
خوش میگذره ها!😌
-قیافم چشه مگه؟
اتفاقا تازگیا خیلی بهترم!
-کلا مشکوک میزنی تو تازگی!😒
آسه میری،آسه میای،
ما رو هم که غریبه میدونی!
بلند شدم و رفتم طرفش.
-عهههه!این چه حرفیه دیوونه؟!
مگه من عزیزتر از توهم دارم!؟
کم کم داشت دیرم میشد،
دستای مرجان رو کشیدم و رفتیم اتاق.
چشماش از تعجب گرد شده بود!
-اینا چیه چسبوندی در و دیوار!!؟؟
-چیزای خوب!
بیخیال!
منم میخوام برم جایی.
صبرکن حاضر شم،تورو هم برسونم.
-کجا میخوای بری!؟
-جای خاصی نمیرم.
حالا شاید یه روز همه چی رو برات تعریف کردم!
با دیدن لباسایی که پوشیدم میخواست شاخ دربیاره!
-اییییینا چیهههه؟
دیوونه مگه لباس نداری تو!؟
-چرا.
ولی برای جایی که میخوام برم،همینا خوبه!
-وای ترنم داری منو دیوونه میکنی!
میشه کلا بگی قضیه چیه!؟
رفتم سمت میز آرایشم اما با دیدن برگه ی روی آینه
«لذت سطحی»،
نفس عمیق کشیدم و با لبخند مرجان رو نگاه کردم!
-دارم یه زندگی جدید میسازم!
همین!
پاشو بریم!
بازم دست مرجان رو که با چشم و دهن گرد منو نگاه میکرد،کشیدم و رفتیم بیرون!
"محدثه افشاری"