سمانه: خوب نباید هدفتو به دوست صمیمیت بگی؟ دیگه نتونستم خودمو کنترل کنم _ راستش یکی از آشناهامون سرطان داره دکترش گفته موهاش می ریزه میخوام قبل از اینکه اینجوری بشه منو ببینه و بااین کارم مجبور بشه اونم موهاشو بزنه😭 حاج خانم : الهی بگردم چی دختر فداکار ومهربونی ! گریه نکن مادر جان❗ — همه ساکت شدن با هر تکه مویی که روی زمین می ریخت انگار هزار بار می مردم و زنده می شدم خیلی زحمت بلند شدنشونو کشیدم 😭چه شامپوهای گرونی که مامانو مجبور می کردم برام بگیره اما نه نباید ضعیف باشم . سپیده هم حتما با این کار من در مانشو زودتر شروع می کنه و موهاشو می زنه تو همین فکرا بودم که رمیسا گفت : تموم شد خانم
حاج خانم: غصه نخور دخترم چشم به هم بزنی دوستت خوب میشه و تو هم موهات بلند میشه بغض گلومو گرفته بود سمانه بغلم کرد سمانه: عزیزم 💔 درست میشه ایشالله زینب: خوب حسابمون چقدر شد😭 رمیسا : نزنین از این حرفا شمام مثه سمانه جون زینب: اینجوری که نمیشه —رمیسا یه بوس 😘 از لپم کردو گفت ایشالله فامیلتون زودتر شفا می گیرنو و تو هم برا عروسیت میای اینجا تا خودم درستت کنم _سمانه جون برا عروسیش جای دیگه نره ها سمانه: خیالت تخت مشتریه خودته خداحافظی کردیم و از سالن اومدیم بیرون سمانه: ولی تو خیلی خاصی کمتر دختری پیدامیشه اونم دم بخت از این کارا کنه زینب: نمی دونم ولله چی بگم سمانه: اونجا رو ببین زینب با تویم اونجا رو ببین زینب: کجا رو می گی باز چی شده ؟ سمانه: آقای حسینی اینجا چی کار میکنه ؟ زینب: چه می دونم شاید خونشون اینجاست سمانه: شایدم مارو تعقیب کرده زینب: برو بابا این چه حرفیه می زنی دیوونه —سوار شو 🚗 دیگه سمانه : من که از فضولی مردم زینب: سوار نشی رفتم ها سمانه: خیل خوب عه
ختم صلوات امروز به نیت :
🌷شهید دفاع مقدس #هدایت_الله_طیب
🍃 ولادت: ۱۴ مرداد ۱۳۳۳
🍂 شهادت: ۵ فروردین سال ۱۳۶۱
🕊 محل شهادت: رقابیه
نحوه شهادت: در اواسط عملیات فتح المبین در تنگه رقابیه آسمانی شد
🌹 مسئولین یادشان باشد برای این انقلاب بهای سنگینی پرداخت کرده ایم.
🌺 سهم هر بزرگوار 5صلوات 🌺
🌼 هر روز مهمان یک شهید 👇
🇮🇷 @AXNEVESTESIYASI
#اختصاصی_عکسنوشته_سیاسی