35.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔘 تئوری بازی ها
🌐 جنگ ایران و آمریکا
🔊 استاد حسن عباسی؛ یکی از بزرگترین استراتژیست های جهان
🎥 برنامه عصر، شبکه افق
شنبه۱۱خرداد
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
✔️ توصیف جالب وبگاه آمریکایی نشنال اینترست از قدرت دریایی سپاه پاسداران
🔹خلیج فارس میتواند باتلاق نیروهای آمریکایی شود.
🔹قایقهای تندروی سپاه، دست برتر ایران در نبرد دریایی هستند.
🔹در صورت به کارگیری درست قایقهای تندرو، احتمالا ۱۶ ناو و کشتی آمریکایی غرق شده و ۲۰ هزار سرباز نیز کشته شوند.
🔹سلاح دیگر ایران در مقابله با ناوهای آمریکایی موشکهای بالستیک ضد ناو ایران است. اکنون ایران دارای موشکهای دوربرد و میان برد زمین به دریا است که دقت هدف گیری بسیار بالا و ضریب خطای بسیار بسیار کمی دارند و میتوانند به ایران کمک بسیاری کنند.
🔹ایران نیازی ندارد که نفوذش را به آب های بین المللی گسترش دهد. در واقع، هدف اصلی نیروی دریایی ایران تضمین امنیت خلیج فارس و به طور ویژه تنگه هرمز است. زیردریایی های دیزل-الکتریکی ایران دارای قابلیت مین گذاری غیر قابل شناسایی هستند. به همین خاطر گزینه ایده آلی برای انجام عملیات های گشت زنی و کمین علیه کشتی های جنگی متخاصم محسوب می شوند.
🔹این توان نظامی ایران موجب میشود که آمریکا خیال حمله به آبهای ایران را هم نداشته باشد.
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
نماینده ویژه آمریکا در امور ایران:
ایران تصاویر پرتاب موشک را فتوشاپ کرده تا تلاش کند و نشان دهد که قابلیت موشکی روبه رشدی دارد!!
× باشه آقا شما راست میگی، فتوشاپه!
بیایین جلو، فوقش دوباره "قیمه"میدیم بهتون!
#برایان_هوک
#برجام
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
اینیستاگرام ما👇
https://www.instagram.com/axneveshtesiyasi
توییتر ما👇
https://twitter.com/axneveshtesiyas?s=09
اختصاصی_عکسنوشته_سیاسی
✖️ماجرای #راننده_اسنپ از زاویه ای دیگر
👈لابد شنیدید که چه #اتفاقی افتاد !
☝خلاصه ماجرا بر اساس آنچه که در خبرها آمده اینگون است :
🔹راننده به #زنی که در خودروی او #کشف_حجاب کرده بود تذکر می دهد که قانون را رعایت و #حجابش را درست کند !
🔹زن در مقابل تذکر #محترمانه راننده مقاومت می کند !
🔹گویا راننده اسنپ بعد از این تذکر #قصد داشته تا خانم مسافر را به #مبدا برگرداند !
☝اما این خانم پیاده میشود و به پلیس زنگ میزند و میگوید راننده مزاحمش شده و ...
👈 آخر سر هم #عکس راننده را در #فضای_مجازی منتشر و به حسب ظاهر #آبروی او را می برد !
☝اما در ادامه ماجرا خیلی #جالب می شود !
😊 سردبیرفلان خبرگزاری در توییتر خود از دعوت به #همکاری راننده اسنپ که به دلیل امر به معروف از کار برکنار شده خبر می دهد !
😊یک آدم خیًر پیدا می شود و برایش بلیط رفت و برگشت به #کربلا تهیه می کند !
😊جمعی از وکلا و حقوقدانان برای پیگیری #رایگان مسائل حقوقی راننده اسنپ در مقابل شخص قانونشکن اعلام آمادگی می کنند !
😊به تلوزیون #دعوت می شود و اینگونه به شهرت می رسد !
😊هزاران نفر به یاری او می آیند و در #کمپین نه به اسنپ شرکت می کنند و یک کار خوب اینگونه تبلیغ می شود !
😊و صدها مورد دیگر از این دست #اتفاقات_خوب برایش #رخ می دهد !
✋🏻متوجه شدید می خواهم چه بگویم !؟
🔹او در جایی که بجز خودش و آن زن و #خدا کس دیگری نبود اول از همه #قانون_خدا را رعایت کرد !
🙏🏻حالا ببینید خداوند چگونه به #جبران این #محبت برخاست !
👌و نکته #زیبای کار اینجاست :
👈عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد !
▪️خدا به دست #دشمن اینهمه #خیر را برایش #رقم می زند تا به این بشر نشان دهد که اینقدر نگوئید مگر فلان کار ممکن است !؟
▪️زن به قصد #انتقام و هتک آبروی مرد راننده عکس او را منتشر می کند اما می بینید که چگونه همه چیز به سود راننده تمام می شود !
ان ربک لبالمرصاد 💐✋🏻
✍ #صالح_ادیب
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
هدایت شده از عکسنوشته فرهنگ و حجاب
پروژه یوژنیکس یا به نژادی
بنیادهای صهیونیستی راکفلر و بیل گیتس, سرمایه گذاران این پروژه شیطانی هستند.
یکی از اهداف این پروژه جمع آوری کلیه گونه های مختلف بذر و دانه های خوراکی جهان و نگهداری انحصاری آنها در انباری در زیر سواحل قطب شمال و توزیع دانه های تغییر ژن داده شده, میان کشاورزان است.دانه هایی که فقط یکبار قابلیت کشت دارند.
جالب است که رئیس این انبار شخص کانادایی به نام مارگاریت کتلی کارسون است که تا سال 1998 رئیس شورای جمعیت راکفلر بوده است.
🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
#وزیر_نیرو :چینی ها با یک وعده غدا سیر میشن؛ولی ما زیاد میخوریم و میپوشیم
این همه براشون جیغ بنفش کشید یادتونه؟امام می گفت به کاخ نشین ها رای ندید یادتونه؟این ها گفتن ایرانی ها یک مشت رعیت هستند یادتونه؟اینا هر ۴ سال یک بار ظاهر شدن یادتونه؟
چینی ها مسئولین بی کفایتشون رو هم اعدام میکنن
#اردکانیان #روحانی
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
اختصاصی_عکسنوشته_سیاسی
بله مستر هوک احمق:
با #فوتوشاپ #سردار_سلیمانی داعش رو نابود کردیم؛عراق و سوریه رو آزاد کردیم؛سربازان آمریکایی رو هم مجبور به استفاده از پوشک کردیم
ببین با اورجینال حاج قاسم چه بکنیم
#نقطه_زنیم
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
اختصاصی_عکسنوشته_سیاسی
سلام وطندوست
فریاد های مقابل دوربین که:مردم ایران ما شما رو خیلی دوست داریم؛ایران خیلی خوبه را باور کنیم یا این همه تلاش برای به دنیا آوردن دخترتان آنور دنیا و در کشوری که بارها دشمنی اش را با ایران اعلام کرده؟
#رامبد_جوان #نگار_جواهریان #سلبریتی
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
#اختصاصی_عکسنوشته_سیاسی
هدایت شده از به سوی مساجد طراز انقلاب اسلامی
قسمتی از وصیت نامه شهید مصطفی صدر زاده(قسمت چهارم)
وقتی که کارتان می گیرد و دورتان شلوغ می شود تازه اول مبارزه است زیرا شیطان به سراغتان می آید اگر فکر کرده اید که شیطان می گذارد شما به راحتی برای حزب الله نیرو جذب کنید ، هرگز…
┄┅┅═ ☘ 🌷 ☘ ═┅┅┄
@raheshahidan_edamehdarad
┄┅┅═ ☘ 🌷 ☘ ═┅┅┄
🌷 #رمان_واقعی_نسل_سوخته 🌷
قسمت #شانزدهم
نامه های بی شاید ...
- با خودت فکر نکردی ... اگر فکر کنم همه اش رو تقلب کردی و کلا بهت صفر بدم چی؟ ...
ترسیدم جواب بدم ... دوباره یکی، یه چیز دیگه بگه ... اما سکوت عمیقی فضا رو پر کرد ... یهو یاد حرف حضرت علی افتادم که روی دیوار مدرسه نوشته بودن ...
- آقا ما اونقدر از شما ... چیزهای باارزش یاد گرفتیم که بنده شما بشیم ... حقی از ما وسط نیست ... نمره علوم رو ثلث آخر هم میشه جبران کرد ... اما ...
دیگه نتونستم حرفم رو ادامه بدم ... و سرم رو انداختم پایین... دوباره دفتر ساکت شد ...
- برو ... در رو هم پشت سرت ببند ...
کارنامه ها رو که دادن ... علوم 20 شده بودم ... اولین بار بود که از دیدن نمره 20 اصلا خوشحال نشدم ... کارنامه ام رو برداشتم و رفتم مسجد ... نماز که تموم شد ... رفتم جلو ... نشستم کنار امام جماعت ...
- حاج آقا یه سوال داشتم ...
از حالت جدی من خنده اش گرفت ...
- بگو پسرم ...
- حاج آقا ... من سر امتحان علوم تقلب کردم ... بعد یاد حرف شما افتادم که از قول امام گفتید ... این کار حق الناس و حرامه و بعدا لقمه رو حرام می کنه ... منم رفتم گفتم ... اما معلم مون بازم بهم 20 داده ... الان من هنوز گناه کارم یا نه؟... پولم حروم میشه یا نه؟ ...
خنده اش محو شد ... مات و متحیر مونده بود چه جوابی به یه بچه بده ... همیشه می گفت ...
- به جای ترسوندن بچه ها از جهنم و عذاب ... از لطف و رحمت و محبت خدا در گوششون بگید ... برای بعضی چیزها باید بزرگ تر بشن و ...
حالا یه بچه اومده و چنین سوالی می پرسه ... همین طور دونه های تسبیحش رو توی دستش بالا و پایین می کرد ...
- سوال سختیه ... اینکه شما با این کار ... چشمت مال یکی دیگه رو دزدیده ... و حق الناس گردنت بوده ... توش شکی نیست ... اما علم من در این حد نیست که بدونم ... آینده شما چی میشه ... آیا توی آینده تو تاثیر می گذاره و لقمه ات رو حرام می کنه ... یا نه ...
اما فکر کنم وظیفه از شما ساقط شده ... چون شما گفتی که این کار رو کردی ... و در صدد جبران براومدی ...
ناخودآگاه ... در حالی که سرم رو تکان می دادم ... انداختمش پایین ...
- ممنون حاج آقا ... ولی نامه عمل رو ... با فکر کنم و حدس میزنم و ... اما و اگر و شاید ... نمی نویسن ...
و بلند شدم و رفتم ...
تا شنبه دل توی دلم نبود ... سر نماز از خدا خجالت می کشیدم ... چنان حس عذابی بهم دست داده بود ... که حس می کردم اگر الان عذاب نازل بشه ... سبک تر از حال و روز منه ...
شنبه زودتر از همیشه از خونه اومدم بیرون ... کارنامه به دست و امضا شده ... رفتم جلوی دفتر ... در زدم و رفتم تو ...
.
ادامه دارد...
🌷نويسنده:سيدطاها ايماني🌷
🌷 #رمان_واقعی_نسل_سوخته 🌷
قسمت #هفدهم
چشم ها را باید بست
تا چشمم به آقای غیور افتاد ... بی مقدمه گفتم ...
- آقا اجازه ... چرا به ما 20 دادید؟ ... ما که گفتیم تقلب کردیم ... آقا به خدا حق الناسه ... ما غلط کردیم ... تو رو خدا درستش کنید ...
خنده اش گرفت ...
- علیک سلام ... صبح شنبه شما هم بخیر ...
سرم رو انداختم پایین ...
- ببخشید آقا ... سلام ... صبح تون بخیر ...
از جاش بلند شد ... رفت سمت کمد دفاتر ...
- روز اول گفتم ... هر کی فعالیت کلاسیش رو کامل انجام بده و مستمرش رو 20 بشه ... دو نمره به نمره اون ثلثش اضافه می کنم ...
حس آرامش عمیقی وجودم رو پر کرد ... التهاب این 2 روز تموم شده بود ... با خوشحالی گفتم ...
- آقا یعنی 20 ... نمره خودمون بود؟ ...
دفتر نمرات رو باز کرد ... داد دستم ...
- میری سر کلاس، این رو هم با خودت ببر ... توی راه هم می تونی نمره مستمرت رو ببینی ...
دلم می خواست ببینمش اما دفتر رو بستم ...
- نمره بقیه هم توشه چشممون می افته ... ممنون آقا که بهمون 20 دادید ...
از خوشحالی ... پله ها رو 2 تا یکی ... تا کلاس دویدم ... پشت در کلاس که رسیدم ... یهو حواسم جمع شد ...
- خوب اگه الان من با این برم تو ... بچه ها مثل مور و ملخ می ریزنن سرش ... ببینن توش چیه؟ ... اون وقت نمره همدیگه رو هم می بینن ...
دفتر رو کردم زیر کاپشنم ... و همون جا پشت در ایستادم تا معلم مون اومد ...
سید طاها ایمانی🌹