🌷 #رمان_واقعی_نسل_سوخته 🌷
قسمت #سی_ام
دعوتنامه
اون شب ... بالشتم از اشک شوق خیس بود ... از شادی گریه می کردم ... تا اذان صبح خوابم نبرد ... همون طور دراز کشیده بودم و به خدا و تک تک اون حرف ها فکر می کردم...
اول ... جملاتی که کنار تصویر اون شهید بود ... هر کس که مرا طلب کند می یابد ...
من 4 سال ... با وجود بچگی ... توی بدترین شرایط ... خدا رو طلب کرده بودم ... و حالا ...
و حالا ... خدا خودش رو بهم نشون داد ... خودش و مسیرش... و از زبان اون شخص بهم گفت ... این مسیر، مسیر عشق و درده ... اگر مرد راهی ... قدم بردار ... و الا باید مورچه ای جلو بری ... تازه اگه گم نشی و دور خودت نچرخی...
به ساعت نگاه کردم ... هنوز نیم ساعت تا اذان باقی مونده بود ... از جا بلند شدم و رفتم وضو گرفتم ...
جا نمازم رو پهن کردم و ایستادم ... ساکت ... بی حرکت ... غرق در یک سکوت بی پایان ...
- خدایا ... من مرد راهم ... نه از درد می ترسم ... نه از هیچ چیز دیگه ای ... تا تو کنار منی ... تا شیرینی زیبای دیدنت ... پیدا کردنت ... و شیرینی امشب با منه ... من از سوختن نمی ترسم ... تنها ترس من ... از دست دادن توئه ... رهام کنی و از چشمت بیوفتم ... پس دستم رو بگیر ... و من رو تعلیم بده ... استادم باش برای عاشق شدن ... که من هیچ چیز از این راه نمی دونم ... می خوام تا ته خط اون حدیث قدسی برم ... می خوام عاشقت باشم ... می خوام عاشقم بشی ...
دست هام رو بالا آوردم ... نیت کردم ... و الله اکبر ...
هر چند فقط برای نماز وتر فرصت بود ... اما اون شب ... اون اولین نماز شب من بود ...
نمازی که تا قبل ... فقط شیوه اقامه اش رو توی کتاب ها خونده بودم ... اون شب ... پاسخ من شده بود ... پاسخ من به دعوتنامه خدا ...
چهل روز ... توی دعای دست هر نمازم ... بی تردید ... اون حدیث قدسی رو خوندم ... و از خدا ... خودش رو خواستم ... فقط خودش رو ... تا جایی که بی واسطه بشیم ... من و خودش ... و فقط عشق ...
و این شروع داستان جدید من و خدا شد ...
هادی های خدا ... یکی پس از دیگری به سمت من می اومدن ... هیچ سوالی بی جواب باقی نمی موند ... تا جایی که قلبم آرام گرفت ... حتی رهگذرهای خیابان ... هادی های لحظه ای می شدند ... واسطه هایی که خودشون هم نمیدونستن ...
و هر بار ... در اوج فشار و درد زندگی ... لبخند و شادی عمیقی وجودم رو پر می کرد ... خدا ... بین پاسخ تک تک اون هادی ها ... خودش رو ... محبتش رو ... توجهش رو ... بهم نشون می داد ...
معلم و استاد من شد ...
من سوختم ... اما پای تصویر اون شهید ... تصویری که با دیدنش ... من رو در مسیری قرار داد که ... به هزاران سوختن می ارزید ... و این ... آغاز داستان عاشقانه من و خدا بود ...
.
.
ادامه دارد...
🌷نويسنده:سيدطاها ايماني🌷
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
هدایت شده از 🌷عکسنوشته شهدا 🌷
🌹ختم صلوات امروز به نیت :
شهید دفاع مقدس
#شهید_عثمان_فرشته
(سالروز شهادت)
🌺 سهم هر بزرگوار 5صلوات 🌺
🌹 مسئولین یادشان باشد برای این انقلاب بهای سنگینی پرداخت کرده ایم.
🌷 @AXNEVESHTESHOHADA
#اختصاصی_عکسنوشته_شهدا
هدایت شده از 🌷عکسنوشته شهدا 🌷
🍃🌹 شهید عثمان فرشته در روز دوم اسفندماه سال 1332 در روستای«دله مرز» از توابع شهرستان مریوان به دنیا آمد. به دلیل آنکه خانواده او از امکانات مالی مساعدی برخور دار نبود، موفق نشد بیشتر از چند سال درس بخواند و مجبور شد در سن نوجوانی کنار پدر و برادر بزرگتر خود کار کند.
🍃🌹در سال 1351 به خدمت سربازی رفت خدمت سربازی را که تمام کرد، به اهواز رفت و در یک شرکت مشغول کار شد. آن موقع همزمان بود با مبارزات مردم بر علیه حکومت شاه خائن. در همان جا بود که به جمع حامیان انقلاب پیوست و در حد توان خود برای به ثمر رسیدن آن تلاش کرد. در کنار تعدادی از مردم ستمدیده با عمال رژیم منفور پهلوی جنگید. آنها با یاری همدیگر؛ شهربانی رژیم شاه را در شهرستان مریوان محاصره کردند و بعد از چند دقیقه آن را به تصرف خود در آوردند.
🍃🌹 بعد از آن به خاطر حضور نیروهای ضدانقلاب و مزاحمت هایی که آنها برای مردم و کشور ایجاد می کردند؛ به عضویت سپاه درآمد و با لیاقت و کارایی، اقدامات شایسته ایی در مبارزه با ضدانقلاب از خود نشان داد. طولی نکشید که از سوی سردار شهید« محمد بروجردی» به سمت مسئول گروه ضربت سپاه در استان کرمانشاه در آمد. بعد از مدتی به «پاوه» انتقال یافت و فرماندهی سپاه آنجا را پذیرفت. مدتی در آنجا بود و بعد از پاکسازی منطقه پاوه به کردستان آمد و به سپاه «مریوان» پیوست.
🍃🌹 او در سمت فرماندهی عملیات سپاه به پاکسازی روستاهای مریوان از لوث نیروهای ضدانقلاب پرداخت وبعد از آنکه روستاهای مریوان پاکسازی شدند از سوی فرمانده سازمان پیشمرگان مسلمان کرد استان کردستان مأموریت یافت که به منطقه کامیاران برود و به پاکسازی آنجا هم اقدام کند. شهید فرشته؛ کامیاران را که مرکز اصلی تجمع گروه وابسته به دشمنان مردم ایران به نام «حزب دموکرات» بود، آزاد ساخت و در همین راستا هم تعداد زیادی از آنها را به هلاکت رساند. تا اینکه در تاریخ 1361/3/25 بر اثر انفجار گلوله توپ به شهادت رسید
🍃🌹 . توکل عجیبی به خداوند یگانه داشت و در آغاز هر کاری خدایا به امید تو می گفت. به همرزمان خود توصیه می کرد که با وضو به درگیری بروند و در زمان درگیری آیت الکرسی را بخوانند.
🍃🌹 با نیروهای ضدانقلاب بسیار قاطعانه رفتار می کرد و حتی کوچکترین حرکتی را که دلیل بر نرمش او در مقابل آنها باشد انجام نمی داد. در تمام عملیات پیشتاز بود. با اینکه فرمانده بود؛ جلو تر از همه حرکت می کرد. سعی داشت به جای همه نیرو ها بجنگد و بیشرین ایثار و مردانگی را انجام دهد.
🌷 @AXNEVESHTESHOHADA
#اختصاصی_عکسنوشته_شهدا
هدایت شده از یهتدون
آیت الله قلابی ای که یکهو موزیک مورد علاقه اش پاک میشه ☺️☝️
✖️حواسمون به اکانت های #فیک در فضای مجازی باشه
🆘 @Roshangari_ir
یهتدون: اکانت های اسراییلی که در همون توجه اول یک فرد تیز بین و باهوش لو میره
💯%یهتدونی باشيم 😎 👇
@yahtadoon
هدایت شده از یهتدون
اکانت های اسراییلی که در همون توجه اول یک فرد تیز بین و باهوش لو میره
فقط اشکال کار اینه که برای اثبات جعلی بودن مجبوريم دلیل و به زبان بیاریم که همین باعث میشه اونها اشکالات و برطرف کرده و در فریب دادن متبحر تر بشن و شناخت شون برای مردم عادی سختتر بشه
🔹به همین دلیل، حقیر هیچوقت دلیل ها رو نمیگم و تنها به جعلی بودن اکانت اکتفا کرده و کشف دلیل رو به حس کنجکاوی و اکتشاف مخاطب باهوش میذارم😉😅
💯%یهتدونی باشيم 😎 👇
@yahtadoon
علی برکت الله
۶سال پیش در چنین روزی مردم با ۱۸ میلیون رای روحانی رو رئیسجمهور کردند. چهارسال بعد ضعیفترین دولت جمهوری اسلامی با ۵میلیون رای بیشتر ابقا شد!
خلاصه که هم مردم عجیبی داریم، هم احزاب عجیبی.
علی برکت الله
#روحانی
#مذاکره
#ترامپ
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
اختصاصی_عکسنوشته_سیاسی