از شایعه تا واقعیت فرار شهردار صدرا
🔹در حالی برخی رسانهها صبح امروز خبر فرار «منوچهر قائدی» شهردار سابق صدرا به خارج از کشور را منتشر کردهاند که این خبر مربوط به بیش از یک سال پیش است.
🔹انتشار این خبر سوخته بعد از یکسال از فرار نامبرده معنادار به نظر میرسد. بهویژه آنکه «عباس ملکزاده» شهردار صدرا که بعد از قائدی بر روی کار آمد نیز هماکنون بدلیل اتهامات مالی به همراه تعدادی دیگر از مدیران ارشد شهرداری در بازداشت نهادهای امنیتی است و بررسی پرونده قضایی وی ادامه دارد.
🔹انتشار نابههنگام خبر فرار شهردار اسبق صدرا، آن هم با تیتر مبهم «شهردار صدرا» و عدم استفاده از کلمه «اسبق» در تیتر، سبب شده تا بسیاری از مخاطبان به اشتباه تصور کنند دستگاه قضایی عباس ملکزاده شهردار اخیر صدرا که اکنون متهم به فساد مالی است را رها کرده و او نیز با سوءاستفاده از فرصت بدستآمده، از کشور گریخته است.
👉 fna.ir/dc0blo
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
با ابلاغ دستورالعمل سازمان دهی زندانیان از سوی رئیس قوه قضاییه؛ #زنان، زیر ۱۸ سالهها و افراد فاقد پیشینه کیفری زندانی نمیشوند
مدافع واقعی حقوق زنان کسایی هستن که در عمل برای اصلاح تلاش میکنن، نه اونایی که از خودسوزی یه دختر مثل کفتار تغذیه میکنن
#دختر_آبی
#رئیسی
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
#اختصاصی_عکسنوشته_سیاسی
هدایت شده از یهتدون
📘📗📕بدانیم🧐
📜 در اواخر دهه ۶۰ یکی از اعضای گروهک فدائیان خلق به نام نیوشا فرهی به عنوان اعتراض به جمهوری اسلامی ایران، در مقابل سازمان ملل در نیویورک دست به خودسوزی زد و در حالی که سایر اعضای این گروه اطراف او را گرفته و برای نجات وی اقدامی نمیکردند، در آتش سوخت و جان سپرد!
📜 یک هفته بعد از این ماجرا معلوم شد مرکزیت گروه یاد شده از بیماری افسردگی وی که در حال مداوا نیز بود سوءاستفاده کرده و به او قبولانده بود خودش را به آتش بکشد و تاکید کرده بود که این اقدام یک حرکت نمادین خواهد بود و اعضای گروه بلافاصله دست به کار شده و بیآنکه آسیب چندانی ببیند آتش را خاموش کرده و او را نجات خواهند داد!
📜 ماجرای این جنایت با اعتراف یکی از اعضای گروه که دچار عذاب وجدان شده بود به پلیس اطلاع داده شد و از سوی دیگر خانواده وی هم که به اصل ماجرا و جنایت گروهک مزبور پیبرده بودند، در یکی از دادگاههای نیویورک اقامه دعوا کردند و...
📜 ماجرای غمانگیز سحر خدایاری که به فریب دختر آبی معرفی شده است نیز از جهات مختلف با ماجرای خودسوزی نیوشا فرهی همخوانی و مشابهت جدی دارد. به گفته پدر داغدارش، از نوعی بیماری عصبی رنج میبرده و در حال مداوا نیز بوده است.
📜 با توجه به آلودگی برخی جریانات ضدانقلاب داخلی به انواع ترفندهای جنایتآمیز، احتمال اینکه ماجرای خودسوزی او هم از سوی برخی جریانات مورد اشاره برنامهریزی شده باشد وجود دارد و دستگاه قضایی نباید از کنار آن به آسانی عبور کند.
📜دستگاه قضایی و مراکز اطلاعاتی و امنیتی با بررسی دقیق ماجرا میتوانند صحت یا نادرستی این احتمال را کشف و به آگاهی مردم برسانند.
📜این بررسی و تحقیق مشترک قضایی و اطلاعاتی باید از بازجویی کسانی آغاز شود که علیرغم اظهارات پدر محترم آن مرحومه درباره بیماری فرزندش و اطلاع قطعی از عدم صدور حکم محکومیت او به زندان و... اصرار دارند ماجرا را وارونه روایت کنند! و با این وارونهنمایی زمینهای برای حمله به نهادهای قانونی کشور فراهم آورند.
📜احضار افرادی از این دست و بازجویی از آنها میتواند سرنخی برای کشف حقیقت ماجرا و شناسایی تحریککنندگان احتمالی باشد.
📜 بدیهی است که در جریان این پیگیری باید از ملاحظات رایج و دست و پا گیر اجتناب کرد. چه اشکالی دارد که دروغپردازان درباره این ماجرای غمانگیز در هر جایگاهی که هستند برای کشف پشت صحنه احتمالی و پاسخگویی درباره دروغبافیهای خود مورد سؤال قرار بگیرند.
📜مثلا از فلان خانم یا آقای نماینده و فلان هنرپیشه و فلان... پرسیده شود این دروغ ساخته خودش است یا از جایی به وی دیکته شده است؟! و اساسا از این دروغبافی چه انگیزهای داشته است؟!
📜 شباهت خودسوزی نیوشا و سحر و در ادامه مرده خوری و موج سواری های پس از آن قابل بررسی جدی است/نجوا_نت
💯%یهتدونی باشيم 😎 👇
@yahtadoon
✔️ دو شرط برای اینکه مستضعفین از حالت استضعاف در بیایند
🔸 اینکه مستضعفین بناست وارثین و ائمۀ زمین بشوند، یعنی قبل از ظهور، باید زمینه و ظرفیت آن را ایجاد کنند؛ الان زمان تمرین برای «وارثین شدن» و تمرین برای «ائمه شدن» است.
🔸 برای اینکه مستضعفین از حالت استضعاف در بیایند دو شرط وجود دارد؛ یکی اینکه زندگی مستضعفین، به سبک زندگی درست اسلامی باشد و معیشت آنها درست بشود. دیگر اینکه مدیران جامعه، لایق و شایسته باشند و مدیریتشان اصلاح بشود.
🔸 برای اصلاح مدیریت، همه باید اصول مدیریت را بلد باشند و بفهمند. البته بنا نیست همۀ ما مدیر و فرماندار بشویم، ولی اگر همه کفایت فرمانداری داشته باشند، دیگر فرماندار یک شهر نمیتواند گربه برقصاند! چون میداند که همۀ مردم، وارد هستند و فریب نمیخورند.
🔸 همۀ ما باید اهل درک مدیریت باشیم تا هیچ مدیری سر ما را کلاه نگذارد. در جامعهای که مردم ساز و کار مدیریت را ندانند، مدیران جامعه میتوانند مردم را فریب بدهند کمااینکه در غرب با فریب افکار عمومی بر مردم حاکم میشوند و افکار عمومی را ملعبه قرار میدهند.
🔸 مستضعفین اگر میخواهند مستضعف نباشند باید از جریان مدیریت خبر داشته باشند، بهحدی که وقتی یک مدیر بر سر کار آمد، بگوید «سر این مردم را نمیشود کلاه گذاشت» نه اینکه با سلبریتیبازی و لودگی و تمسخر، بخواهد جامعه را اداره کند!
#آمادگی_برای_ظهور
علیرضا پناهیان
دانشگاه امامصادق(ع)- ۹۸.۶.۹
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
8.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ #یهود در گودال قتلگاه
🚩 فَلَعَنَ اللهُ اُمَّةً اَسَّسَتْ اَساسَ الظُّلْمِ وَالْجَوْرِ عَلَيْكُمْ اَهْلَ الْبَيْتِ
👤استاد رائفی پور
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
💢 کسی نگران #دختران_ایران نیست!
🔹 سن 1میلیون و300 هزار مجرد درکشور از حدمتعارف ازدواج گذشته
🔸 این آمار درحالیه که تنها 320هزار نفر از مجردان رو مردان مابقی یعنی 980هزار نفر رو زنان مجرد تشکیل میدن!
🔹 چرا اصلاحطلبان کودک همسری و #دختر_آبی و حضوردر ورزشگاه رو خوب بُلد میکنن ولی اینا رو نه؟
#دروغ_دختر_ابی
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
اختصاصی_عکسنوشته_سیاسی
هدایت شده از عکسنوشته فرهنگ و حجاب
بسیاری از تاریخ نگاران و جهانگردان دنیا ، از حیای زنان ایرانی تعریف و تمجید کرده اند . از جمله گاودانه،" نویسنده و جهانگرد فرانسوی" که می نویسد :
زنان ایرانی ، بیش از تمام کشورهای مشرق زمین مقید به حجابت. آنها دوست ندارند حتی چشمان خود را به کسی نشان دهند .
اسلام و تجدید حیات معنوی ، محمد قطب ، ص ۲۰۳
#حیا
#حجاب
🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
🇮🇷 عکسنوشتہسیاسی 🇮🇷
✨﷽✨ #داستان_مذهبی #رمان_عاشقانه_دو_مدافع ════════ ✾💙✾💙✾ #قسمت_بیستویکم _چیزے نگفتم تعجب کرده ب
✨﷽✨
#داستان_مذهبی
#رمان_عاشقانه_دو_مدافع
════════ ✾💙✾💙✾
#قسمت_بیستودوم
_چشمامو بستم و نیت کردم و یہ فال برداشتم🕊
سجادے هم برداشت...
_۵ثانیہ مونده بود کہ چراغ سبز بشہ...🚦
سجادے دستشو دراز کرد و از داشتبرد ماشیـݧ کیف پولشو برداشت و یک اسکناس ۵ تومنے داد بہ مصطفے.
چراغ سبز شده بود🚦 اما سجادے هنوز حرکت نکرده بود ماشیـݧها پشت سر هم بوق میزدند از طرفے داشتبرد همونطور باز مونده بود و سجادے میخواست ببندتش و کیف پولو فال هم دستش بود
کیف پول و فال رو از دستش گرفتم و ازش خواستم حرکت کنہ
کیف پولو داخل داشتبرد گذاشتم داخل داشتبرد پر از فالهاے باز شده بود روے هر پاکت هم چیزي نوشتہ شده بود✉️ داشتبرد و بستم.
فالها دستم بود و قاطے شده بود سجادے کنار خیابوݧ وایستاد و برگشت سمت مـݧ دوباره نگاهموݧ👀 بہ هم گره خورد
سجادے نگاهش و دزدید و سمت دستام چرخوند و با خنده گفت:
إ فالها قاطے شد😁
با سر تایید کردم و با ناراحتےگفتم:تقصیر مـݧ بود ببخشید. ایرادے نداره دوباره نیت میکنم از بیـݧ ایـݧ دو فال یکیشو بر میدارم چشماشو بست😌 و نیت کرد
دوتا فال و بیـݧ دستام نگہ داشتم بہ سمتش گرفتم
یکے از فالها رو برداشت و باز کرد
و خوند و لبخندے روے لباش نشست
از فضولے داشتم میمردم.🤓
با گوشہے چشم بہ برگہاے کہ دستش بود نگاه میکردم اما نمیتونستم بخونم خیلے ریز نوشتہ شده بود📝
کلافہ شده بودم پاهامو تکوݧ میدادم
متوجہ حالتم شد و فال و بلند خوند
"دل نهادم بہ صبورے
کہ جز ایـݧ چاره ندارم ..."😍
_بعدم آهے کشید و حرکت کرد.
خانم محمدے شما فالتوݧ رو باز نمیکنید؟
با بدجنسے گفتم. میرم خونہ باز میکنم
اخمهاش رفت تو هم😣 و با ناراحتے گفت:باشہ هر طور صلاح میدونید.
_خندم گرفتہ بود😄
دلم سوخت براش اما دوست داشتم یکم اذیتش کنم
گوشے سجادے زنگ خورد📱
چوݧ پشت فرموݧ بود جواب داد و گذاشت رو بلند گو
_سلاااااام علے آقاے گل
_سلام آقاے محسنے فداکار
_إ چیشده علے جوݧ حالا دیگہ غریبہ شدیم کہ میگے محسنے😳
_نہ وحید جاݧ
حالا قضیہے فداکار چیہ❓
سجادے خندید و گفت:هیچے
باشہ باشہ حالا مـݧ و مسخره میکنے❓
وایسا فردا تو دانشگاه جلوے خانو...
سجادے هول کرد و سریع گوشے و از رو بلند گو برداشت و گفت
وحید جاݧ پشت فرمونم بعدا تماس میگیرم خدافظ...✋
_بعد با حالت شرمندگے گفت توروخدا ببخشید خانم محمدے وحید یکم شوخہ...
حرفشو قطع کردم و باخنده😁 گفتم ایرادے نداره خدا ببخشہ...
نگاهے بہ ساعتم انداختم ساعت ۴ بود چقدر زود گذشت اصلا متوجہ گذر زماݧ نبودیم
آقاے سجادے فکر میکنم دیر شده باید برم خونہ
سجادے نگاهے بہ ساعت⏱ ماشیݧ انداخت گفت:اے واے ساعت ۴ اصلا حواسم بہ ناهار نبود اجازه بدید بریم یہ جا ناهار بخوریم بعد میرسونمتون.
باور کنید اصلا گشنم نیست
آخہ اینطورے کہ نمیشہ
مـݧ اینطورے شرمنده میشم.
تا یک ساعت دیگہ میرسونمتوݧ خونہ.
سرعت ماشیـݧ رو زیاد کرد و جلوے رستوراݧ وایساد
خیلے سریع غذا رو خوردیم
و منو رسوند خونہ
_داشتم از ماشیݧ🚙 پیاده میشدم کہ صدام کرد
اسمااااااء خانوم❓
(تو دلم گفتم وااااے بازم اسمم و...)
بلہ❓
حرفے باقے مونده کہ بخواید بزنید❓
إم....ݧ فکر نکنم...
_شما چے❓
اصلا... مـݧ کہ گفتم مسئلہ فقط شمایید
اگہ اجازه بدید مـݧ بہ مادرم بگم امشب زنگ بزنݧ☎️ با خوانواده...
حرفشو قطع کردم.
آقاے سجادے یکم بہ مݧ زماݧ بدید...
ممنوݧ بابت امروز بہ خوانواده سلام برسونید.
خدافظ✋
_اینو گفتم و از ماشیݧ پیاده شدم و با سرعت رفتم داخل خونہ بہ دیوار تکیہ دادم و یہ نفس راحت کشیدم برخوردم بد بود. بچگانہ رفتار کردم حتما سجادے هم ناراحت شد....
_اما مݧ ..مݧ میترسیدم...
باید بهم حق بده باید درکم کنہ
مݧ بہ زماݧ احتیاج دارم....🤔
باید بهم فرصت بده...
پکرو بےحوصلہ پلہها رو رفتم بالا
وارد خونہ شدم و یراست رفتم تو اتاقم
لباسامو در آوردم و پرت کردم یہ گوشہ
نشستم رو تخت.سردرد عجیبے داشتم🤕
موهامو دورو برم پخش کردم و دوتا دستمو گذاشتم روے شقیقہهام
_خدایا...🍃خودت کمکم کن تصمیم گیرے سختہ
از آینده میترسم.علے پسره خوبیہ اما....
دوباره از پرویے خودم خندم گرفت(علی)
در اتاق بہ صدا در اومد یہ نفر اومد تو
اول فکر کردم مامانہ
تو هموݧ حالت گفتم:سلام ماماݧ
سلام دختر بے معرفتم
صداے ماماݧ نبود😳
_سرمو آوردم بالا زهرا بود اما اینجا چیکار میکرد
إسلااااااام زهرا تویے❓اینجا چیکار میکنی❓
دستشو گذاشت رو کمرشو با لحݧ لوس و بچگانہاے گفت:میخواےبرم❓
دستشو گرفتم و گفتم:دیوونہ ایݧ چہ حرفیہ بیا اینجا بشیݧ
چہ خبر❓
راستش ظهر بعد از اذاݧ روبروي مسجد🕌 داداشت آقا اردلاݧ و دیدم..
خب خب❓
گفت یکم مریض احوالے اومدم بهت سر بزنم....
📝 #ادامـــــهدارد ...
#نویسنـــــده⇩↯⇩
✍ خانم علیآبـــــادی
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI