11.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 سعید جلیلی: کسانی که جنگ، ترور، تحریمهای فلج کننده را تحمیل کردند، امروز شعار زندگی سر میدهند
🔸عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام:
🔹در طول تاریخ هم اینگونه بوده که هرگاه پشت خیمه دشمن رسیدیم زور دیگر کارآمدی نداشته لذا دشمن به تزویر روی آورده است.
🔹ما این موانع را پشت سر گذاشتهایم و از گردنهها عبور کردهایم و دشمن میگوید گزینهای ندارد یعنی به مرحله ای رسیدهایم که باید شتاب بگیریم.
#پایان_مماشات
#لبیک_یا_خامنه_ای
مشاهدات عینی ام امروز در یک تاکسی در کرج:)
ساعت حدود ۴:۱۰ بود که از مترو تندرو در ایستگاه کرج پیاده شدم و به سمت تاکسی های مصباح حرکت کردم.
- خانوم تاکسی دربست؟
- فردیس ۱ نفر بدو بدو جا نمونیا!
همیشه ایستگاه تاکسی مترو همین قدر شلوغ است:)
سوار تاکسی شدم
عقب من و دو خانم دیگر نشسته بودیم و جلو نیز یک خانم بود. راننده حرکت کرد.
خانمی که صندلی شاگرد نشسته بود حجاب خود را برداشته بود ،شروع کرد : تهران فلان جا و فلان جا فقط شلوغ شده، مهاباد مهاباددد،کردستان....
تا کی بگیرن و ببرن؟ این گاردیای (فحش رکیک) رو از بهزیستی و پرورشگاه آوردن شبی هم دو میلیون و نیم میگیرن!
راننده سری به نشانه تاسف تکان داده میگوید : گرونیه خانوم گرونی، وضع اقتصاد داغونه!
و خانم همین طور ادامه میداد
حس میکردم که سکوتم جایز نیست!آرمان ها شهید نشده اند که ما حتی برای گفتن چند جمله اما و اگر بیاوریم و آخر سر هم....
نفسم در سینه حبس شده بود و قلبم تند تر میزد، توکل کردم و گفتم: خانم یعنی اون فردی که همه جا رو به آشوب میکشه و کوکتل مولوتف دستشه معترضه؟
- خانم جلو نشسته : تو خفه شو حرف نزن فقط ،دهنتو ببند (همراه با داد زدن)
من: آزادیتون این بود؟ هر کی نظرش متفاوته خفه شه و حرف نزنه؟اینه معنی آزادی؟
زن : آره،تو نمیفهمی ،۴۰ ساله نمیفهمی!
من : بله هر کس نظرش متفاوته نمیفهمه فقط شما میفهمین!
زن : (فحش)
راننده : خانم گرونیه! وضع بده!
من : آقا مگه من منکر وضع اقتصادی نامناسبم؟ منم یه دانشجوئم! شما اعتراض مسالمت آمیز اقتصادی بکن منم میام با شما اما نه این طوری!
راننده : خانم اخه مسالمت آمیز هم جواب نمیده
من : چرا جواب نمیده؟ اینهمه اعتراضات مسالمت آمیز دم مجلس و ... که جواب داده
زن : دهنتو ببند، حرف نزن (فحش)
من : اگر انقلاب ۵۷ موفق شد به این علت بود که مردم اهل مطالعه بودن و پی منطق و استدلال!نه آشوبی که سراسر فحش و الفاظ رکیک و طعنه و خشونته!
زن : من فامیلم زمان انقلاب بود گفت اصلا نفهمیدیم چی شد! کدوم استدلال بابا!
من: اگر فامیل شما نفهمیده پس همه نفهم بودن؟
زن : (فحش های رکیک)
یکی از خانم هایی که عقب نشسته بود خطاب به خانمی که صندلی شاگرد بود : خانم بس کن دیگه ! بسه حرف نزن! بسه فحش و بی ادبی....
زن : هر کار دلم بخواد میکنم تو پیاده شو!
خانم صندلی عقب : آقا بزن کنار پیاده میشم! کار با فحش نمیشه که!
زن تا آخر مسیر فحش های رکیک داد و بعد هم پیاده شد و بدو بدو رفت!
با بغضی در گلو و لبخندی بر لب پیاده شدم . نمیدانستم باید خوشحال باشم برای دو خانمی که کنارم متوجه اصل داستان شدند یا ناراحت باشم برای خانمی که مدام فحش به من و امثال من میداد و چشمانش گویی بسته بر واقعیات بود....
به آسمان نگاه کردم
مثل همیشه زیبا و آبی و حس هیجان و خوشحالی بابت سکوت نکردن:)
اری...
- باید سکوت رو شکست! باور کنید که خدا بنده هاشو تنها نمیزاره :)
من فکر نمیکردم زیاد حرفم تاثیر داشته باشه اما نمیتونستم بزارم خون آرمان هارو لگد مال کنند....
اما ورق برگشت؛
خانومهای صندلی عقب فهمیدند استدلالی پشت بعضی شعارهای توخالی و تحریک برای اعتراضات نیست و آزادی! چقدر معنایش برایشان متفاوت است...
خلاصه که رفیق ( لا تحزن! انالله معنا ) سنگرو خالی نکن :)
#لبیک_یا_خامنه_ای #یادشهداکمترازشهادت_نیست #پشت_انقلابمان_هستیم
دم شما گرم
با همین فرمون برید تا 37 آبان نظام سقوط کرده🤣😂
#پایان_مماشات
#لبیک_یا_خامنه_ای
6.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✋ سلام مولای من ، مهدی جان
سلامی از ذره به خورشید ...
سلامی از فرش به عرش ...
سلامی از قفس به پرواز ...
سلامی از التهاب به آرامش ...
سلامی از طوفان به ساحل ...
سلامی از درد به طبیب ...
سلامی از رنج به نجات ...
✋سلامی از من به شما مولای غریبم ...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
هدایت شده از 🌷عکسنوشته شهدا 🌷
ختم صلوات امروز به نیت
#شهید_حمیدرضا_مدنی_قمصری
🌺 سهم هر بزرگوار 5صلوات 🌺
🌷 @AXNEVESHTESHOHADA
#اختصاصی_عکسنوشته_شهدا
هدایت شده از 🌷عکسنوشته شهدا 🌷
🍃🌹زندگینامه شهید مهندس حمیدرضا مدنی قمصری🌹🍃
🍃🌹شهید حمیدرضا مدنی قمصری در سال 1342 دیده به جهان گشود. مادرش قبل از تولد وی کلیه مسائل دینی را رعایت می نمود. حتی بعد از تولد حمید بدون وضو او را شیر نمی داد و ازهمان نوزادی او را همراه خود به جلسات مذهبی می برد تا اینکه حمید بزرگتر شد و از آن پس نیز با پدرش به مسجد و هیئت می رفت و علاقه فراوانی به نماز و روزه و احکام دینی داشت.
🍃🌹بعد از اتمام دوره دبستان به مدرسه راهنمایی موسوی، که در آن زمان شهید شاه آبادی مسئول آن بود، رفت و از آن پس، تحصیلات متوسطه را در هنرستان فنی شهدا ادامه داد.سال آخر درسش با حمله نظامی عراق به ایران مقارن بود که با توجه به فرمایش امام امت، که در شرکت در جبهه ها را تکلیف الهی می دانستند، به سوی جبهه شتافت و بعد از بازگشت از جبهه امتحانات عقب افتاده را جبران نمود. خلق و خوی او باعث شده بود که تمام دوستان و شاگردانش علاقه شدیدی به او پیدا کنند. رفتارش حتی با کودکان و فرزندانش بسیار خوب بود.
🍃🌹در سال 62 در سن 19 سالگی ازدواج کرد و اولین فرزندشان درسال 63 به دنیا آمد. در این سالها نیز حمید جبهه را فراموش نمی کرد و اکثرا در جبهه حضور داشت تا اینکه در سال 63 در منطقه طلائیه بوسیله گازهای شیمیایی مصدوم شد که از آن سال با توجه به عوارضی که این مسئله بروی داشت و تحت درمان بود باز هم جبهه را فراموش نمی کرد و دفاع از اسلام را وظیفه شرعی خود می دانست.
🍃🌹با توجه به اینکه حمید دانشجوی رشته برق بود در کنار درس به جبهه می رفت تا در آینده یکی از کسانی باشد که به سازندگی کشورش بپردازد ولی نتوانست به این آرزوی خود تحقق ببخشید زیرا از سال 68 عوارض شیمیایی در بدنش بصورتی شدید ظاهر شد و او را راهی بیمارستان ساخت.
🍃🌹در آخرین لحظات عمرش که ساعت 12 شب جمعه 24 /71/7 با تزریق مسکن به علت درد شدید به خواب رفته بود ناگهان بیدار شده و می گوید اینجا کجاست و من کجا هستم؟ همسرش می گوید در بیمارستان لبخندی می زند و گویی اینجا نبوده. می گوید نه اینجا بیمارستان نیست و از همسرش میخواهد تا چراغها را خاموش کند و لحظاتی به استراحت بپردازد. لحظه ایکه چراغ خاموش می شود، چراغ عمر حمید نیز به خاموشی می گراید و حمید این اسوه تقوا و ایثار به آن چه که سالها در آرزویش بود می رسد و به شهادت می رسد.🌹🍃