غریب کوچه‌ها شدن با من غریب کربلا شدن با تو دیدن مادر روی خاک با من شهید سر جدا شدن با تو #روضه🔊 #میثم_مطیعی🎙 #شب_پنجم #محرم💔

در فضای روزهای جنگ به کودکان‌مان از مقاومت بگوییم... قصه حضرت قاسم(ع) را بگوییم... 🔹 روایت منصوره مصطفی‌زاده، نویسنده کتاب کودک از رفتار والدین با کودکان در این روزها

📣 تصویر دیده‌نشده‌ای از سرلشکر پاسدار شهید حاج محمدسعید ایزدی (حاج رمضان) از فرماندهان نیروی قدس سپاه در صف نماز جماعت در جریان یکی از دیدارهای رهبر معظم انقلاب #لعنت_بر_صهیونیست

ما صاحب داریم 🔹 تصاویری ناب از حضور سپهبد شهید حسین سلامی در مراسم عهد سربازی نیروهای مسلح در مسجد مقدس جمکران

نجات در عین ناباوری 🔹 روایت سخنگوی آتش‌نشانی تهران از نجات دو نفر از زیر آوار درپی حملات رژیم صهیونی

قابل توجه اونهایی که توی هیئت‌ تا می بینند سخنران یا مداح مطلبی بصیرتی میگه با صدای بلند میکنند که : 😒 آقا حرف سیاسی نزن، امام حسین(ع) رو سیاسی نکن" خوب گوش کنند🔺 مقام معظم رهبری چی فرمودند #محرم 🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI

🎥 حاج یونس نیکویی از شهادت گفت و به آرزویش رسید

🖼 ایران چطور اسرائیل را می‌بیند - #اینفوفارس

🔸ای قوم صهیون ذکر ما فریاد «خیبر خیبر» است 🔸ای گروه ظالمان، بیچاره می‌شوید به یک‌چرخ ذوالفقار

📹هسته‌ای بهانه است! | نماهنگ جدید KHAMENEI.IR 👆«تسلیم ایران»؛ افشای هدف واقعی آمریکا در معارضه با جمهوری اسلامی در بیانات رهبر انقلاب ✏️البتّه این حرف برای دهان رئیس‌جمهور آمریکا خیلی بزرگ است. ✏️کسی توقّع کند که ایران تسلیم کشور دیگری بشود، این یکی از آن مهمل‌گویی‌های غلطی است که یقیناً مایه‌ی استهزاء افراد خردمند و افراد دانا واقع خواهد شد. 📥 مشاهده در وبسایت 💻 Farsi.Khamenei.ir

⭕️حکایت قدر عافیت و #امنیت 🔻یکی از بازرگانان بغداد با غلام خود در کشتی نشسته و به عزم بصره در حرکت بودند و نیز در همان کشتی بهلول و جمعی دیگر بودند. غلام از تلاطم دریا وحشت داشت و مدام گریه و زاری می‌نمود. مسافران از گریه و زاری آن غلام به ستوه آمدند و از آن میان #بهلول از صاحب غلام خواست تا اجازه دهد به طریقی آن غلام را ساکت نماید، بازرگان اجازه داد. بهلول فوری امر نمود تا غلام را به دریا انداختند و چون نزدیک به هلاکت رسید او را بیرون آوردند. غلام از آن پس به گوشه ای ازکشتی ساکت و آرام نشست. اهل کشتی از بهلول سوال نمودند در این عمل چه حکمت بود که غلام ساکت و آرام شد؟ بهلول گفت: این غلام قدر عافیت و امنیت این کشتی را نمی دانست و چون به دریا افتاد فهمید که کشتی جای امن و آرامی است. پ.ن: حکایت آشنای این روزها...!