🇮🇷 عکسنوشتہسیاسی 🇮🇷
سری عکسنوشته ی #_پیر_جماران_از_نگاه_نخبگان_جهان قسمت یازدهم این قسمت: رهبر قرن #خمینی بعنوان یکی
سری عکسنوشته ی
#_پیر_جماران_از_نگاه_نخبگان_جهان
قسمت دوازدهم
این قسمت: نمی شود !
این نشدنی است که یک مرد بتواند به تنهایی مسیر تاریخ را عوض کند،ولی #خمینی توانست این کار را انجام دهد
ایندی پندت (روزنامه)
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
#اختصاصی_عکسنوشته_سیاسی
هدایت شده از دلنوشته های یک طلبه
بسم الله الرحمن الرحیم
⛔️پسر نوح⛔️
✍ نویسنده: محمد رضا حدادپور جهرمی
«فصل دوم»
قسمت: پانزدهم
یک سال و نیم قبل _ایام اربعین_مسیر نجف کربلا_ راوی: آسید رضا
یکی دو شب با هم بودیم. نکات زیادی رد و بدل شد و حتی فهمیدم که من تنها نبودم و اونا با چیزی حدود بیست سی نفر دیگه هم ارتباطی مثل ارتباط با من داشتند. لحظه آخری که میخواستیم از هم جدا بشیم، اونی که بهم گوشی و سیم کارت داده بود گفت: راستی فقط یه نکته! بخاطر اینکه کارها راحت تر پیش بره و هماهنگ تر باشیم، یکی از رفقای ما که الحمدلله آدم فاضلی هم هست، با خطی که به خودت دادیم کانکت میشه و گاهی در بحث ها و برنامه ریزی ها اظهار نظر میکنه. مشکلی نیست.
قبول کردم. خیلی از نظر انرژی و فکری تغذیه شده بودم و حداقلش این بود که تکلیف خودمو میدونستم.
برگشتم به موکب خودمون. خیلی تیز و بز به رصد و شکار بچه هیئتی هایی که با بعضیاشون آشنا بودیم و بعضیای دیگشون هم تازه پیدا کرده بودیم پرداختم. با هم تمرین شعر و مداحی و این چیزا میکردیم. حتی سبک سینه زنی های شلاقی و لطمه و زنجیرزنی و این چیزا هم اگه بلد نبودند بهشون یاد میدادیم. اینقدر براشون جذاب بود و خوشبحالشون بود که به هر بدبختی بود با بقیه دوستاشون که از خودون جلوتر و یا عقب تر بودند تماس میگرفتن و بهشون آدرس میدادن که بیان موکب ما و عشق و حال هیئتی کنند.
ما باید یه کاری میکردیم که بهشون خوش بگذره. خوشی به سبک و سیاق عراقی و عربی. به همین منظور، چیزی حدود صد دست قلیون و بیش از پنجاه کیلو سیگار در دو روز برای هرکی عشقش کشید و حتی ماده ناس برای گرم و بم شدن صدای نوجوون هایی که دوس داشتن مداحی یاد بگیرن (نوعی مواد مخدر) سفارش میدادیم. رابط ما در نجف فورا تهیه میکرد و سهمیه روزانه ما را تامین میکرد.
ما طرح بهار بچه هیئتی ها در اربعین را استارت زدیم. اینقدر بهشون خوش میگذشت و فرهنگ قهوه خانه ای اما سینه چاک شدن برای امام حسین را دوست داشتند، که به زور از ما دل میکندند و بقیه مسیر را برای کربلا میرفتند. حتی خیلی هاشون دیگه کربلا نمیرفتن و هر صبح و شام از همون موکب ما یه سلام رو به کربلا میدادند و ادامه عزاداری و تمرین سبک های جدید عزاداری و پذیرایی مفصل و ...
من دونه دونه اقداماتی که اون دو نفر بهم یاد داده بودند را پیاده میکردم. در طول حدود پنجاه روز، نه نفر از بهترین و کاریزماترین بچه ها که توانمدی جذب و مدیریت و محور شدن را داشتند انتخاب کردم و بعد از اینکه ازشون مطمئن شدم، گوشی ها را تحت عنوان سفیر حسینی بهشون دادم. اونا خیلی خوشحال و مسرور و احساس شخصیت و وابستگی بیشتری به تشکیلات کردند. طبق گفته اون دو نفر، به خاطر اینکه مشکلی پیش نیاد (که خودمم نمیدونم دقیقا چه مشکلی منظورشون بود) همون لحظه اول فعال سازی خطوط در فضای مجازی، اسم مشترک انتخاب کردیم و هممون شدیم: پسر نوح!
از همون موقع به بعد، گروه هایی را در تلگرام تشکیل دادیم و در طول حدودا چهار ماه، چیزی بالغ بر 5000 جمعیت، که همش جوون و هیئتی و سینه چاک امام حسین بودند دور هم جمع کردیم.
تا اینکه یه روز صبح که از خواب بیدار شدم، دیدم بین گروه هام، یه گروه تشکیل شده و فقط ده نفر عضو داره! خیلی تعجب کردم. اما وقتی دیدم خودم ادمینش هستم و اون نه نفر، دارن از من به خاطر تشکیل گروه «سفینه الحسین» تشکر میکنند، فهمیدم که کار همون بنده خدایی هست که اون دو نفر روحانی گفتند قراره گاهی اوقات با آیدی من کانکت بشه و پیام بذاره.
منم گرفتم داستان از چه قراره. حساسیتی به خرج ندادم و چیزی بهشون نگفتم. چون قرار نبود چیزی بهشون بگم. اما انصافا پسر با حالی بود و اینقدر پیام های زیبا و مفهومی و هیئتی میذاشت که دیوونش شده بودیم. اما همش به اسم من تموم میشد. چون کسی نمیدونست که من نیستم. حتی اون گاهی شب ها شعر میگفت و نکات خاصی برای سینه زنی میگفت که خودمم لذت میبردم ولی آخرش اسم منو به عنوان شاعر مینوشت: «سگ آستان وفا: آسید رضا»
بسیاری از شب ها من ساعت ها مینشستم و تماشا میکردم که چجوری با اون نه نفر ارتباط میگیره و به جای فکر میکنه و به جای من حرف میزنه و به جای بهشون محبت میکنه و حتی به جای من، به بقیه گروه ها سر میزنه و همه پنج شش هزار نفر را سر انگشتش میچرخونه!
تدریجا وجهه و موقعیت خیلی خاصی بین مذهبیا و هیئتیای قم و بیت آقامون پیدا کردم. اون حتی به من دستور میداد درس بخونم و کلاس کی برم و کجا هیئت برم و حواسم به کیا بیشتر باشه و ... حتی درباره چهره و ظاهرم و سلامتیم و نوع تتون و تنباکوی قلیونم هم نظر میداد. چندین بار شد که بچه ها پول میخواستن و حتی خودم پول لازم بودم، بی حساب و کتاب، میلیون میلیون پول واریز میکرد و مشکلاتمون حل میشد و حتی بازم دست و دل بازیش به اسم من تموم میشد.
تا اینکه بعد از مدت ها، یه شب بهم گفت که حیفه دستور و سنت علمای راستین را عمل نکنی و تک همسر بمونی.
هدایت شده از دلنوشته های یک طلبه
گفتم: خودمم دوس دارم و حتی فکر نمیکنم بیت آقا و آقازاده هم مخالفتی داشته باشند.
گفت: خودت انتخاب میکنی یا بگم برات انتخاب کنند؟
گفتم: خودم خیلی مشغولم و فکر نکنم سلیقه و شناختم بهتر از تو باشه!
گفت: یه کم طول میکشه ...
تا اینکه همین خانم عرب، که انصافا خیلی هم باب میل و مهربان هست، بهم معرفی کرد. ایشون که خانمم شدند اهل عراق هستن اما حدودا ده ساله که در ایران درس میخونده و با برادرش زندگی میکرده و گفتن که پدر و مادرش را در حادثه ای از دست داده. الحمدلله هم شاعر هست و هم مداح و هم تحصیل کرده هست و دروس حوزوی هم به طور آزاد در طول سالها در بخش بانوان بیت آقا خونده. ماشالله اینقدر مسلطه که آقازاده تصمیم گرفت ایشون را برای سامان دهی هیئات خواهران وابسته به خودمون در قم و تهران انتخاب کنه.
باید اقرار کنم که کار تبلیغیش به مراتب از ما مردها تمیزتر و غیرت و تعصب دینیش از ما قوی تر هست. برای خانم اولم هم از خواهر عزیزتر هست و حاضره جونشو برای من و خانوادم بده اما به عنوان کنیز و خانم دومم نگهش دارم. منم که از سر راه پیداش نکردم. اینو هدیه خدا و روزیِ اربعینم میدونم.
ادامه دارد...
#حدادپور_جهرمی
#دلنوشته_های_یک_طلبه
@mohamadrezahadadpour
4.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
در آنجایی که فکرش را نمیکنید ما در نزدیک شما هستیم
#قاسم_سلیمانی
#soleimany_is_my_hero
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
#اختصاصی_عکسنوشته_سیاسی
🔴جای خالی آقازادگان
🔷در طی چندسال حضور ایران در جبهه مقاومت چندصد شهید مدافع حرم از بهترین جوانان این مرزوبوم تقدیم اسلام شد. شهدایی از شهرها و مناطق و طبقات مختلف. در لیست شهدا و رزمندگان و جهادگران اما، سالهاست که جای خالی بعضی ها، بشدت احساس می شود.
🔷مدتهاست ک محض ریا و تظاهر هم که شده آرزوی دیدن نام برخی از مسئولین یا فرزندان آنها در جبهه ها و میادین خطر در دل مردم مانده است. حضور بر سر مرزها و عملیات ها تا حضور در جمع مدافعان حرم. به جز معدودی از فرزندان مسئولین در بین مدافعان حرم و میادین خطر، خبری از اکثریت نیست. آنقدر که نه مسئولین خیالی، برای این جای خالی ها دارند و نه مردم انتظاری از مسئولین! این را بعنوان ذکر مثالی آورده ایم تا ببینیم پای جان و مال و آبرو که میرسد چه کسانی سینه چاکان انقلاب هستند.
🔷در همین سالهای یاد شده، همه چیز زادگان مذکور جاهای خالی دیگری را به قوت و شدت پر کرده اند. سنگرهایی که والدین گرامشان برایشان مهیا کردند تا به اسلام و مسلمین خدمت کنند! سنگرهایی به بلندای پست های مدیریتی و به جغرافیای گسترده ای تا قلب کانادا و امریکا و اروپا.
🔷بعضاً مسئولینی سکان دار کشتی این مملکت شده اند که خود هم به آبادانی این منزلگه اعتقادی ندارند و گویا صرفا به چشم یک نان دانی و وسیله تامین معاش و جمع آوری ثروت نگاه می کنند تا درسایه آن فرزندانشان را به کشورهای غربی بفرستند، تا با پول ایرانی، غربی بزرگ شوند.
🔷متاسفانه در این آفت بزرگ، تفاوتی بین گروهها و جناح های مختلف سیاسی نیست. هر کدام را که کنکاش کنی یک پای خانواده شان را در آمریکا وکانادا پیدا میکنیم.
🔷هر که هم از راه می رسد سعی می کند ازین قافله عقب نماند و کلاهی ازین نمد برای خودش ببافد. این یعنی متاسفانه قالب شدن یک فرهنگ و خط فکری خطا در سطح مسئولین، نخبگان و به تبع آن سایر اقشار جامعه. سواستفاده از قدرت، اشرافیگیری، فاصله طبقاتی و ... از آفات این فرهنگ غلط است. نکته بغرنج تر ماجرا اما در روح غربزدگی حاکم بر مسئولین است که تنها مختص به ایران نیست و آفتی بزرگ بر جان کشورهای به اصطلاح جهان سومی است.
🔷کسانی سردمدار هستند و قرار است مملکت را به پیشرفت و شکوفایی برسانند که ذره ای به این مقوله اعتماد و اعتقاد قلبی ندارند. با این افراد دست و پا بسته در برابر غرب، چگونه می توان انتظار بهبودی و پیشرفت داشت؟
🔷فلان منتخب شورای شهری که کودکش را از همان سن کودکی به کانادا میفرستد و کشوری که خود نماینده شهرش شده است را برای زندگی فرزندش قبول ندارد، چگونه می تواند برای آن سرزمین انگیزه و همت جهادی صرف کند؟ تصور محال فرستادن فرزندان به جبهه های دفاع از میهن که دیگر جای خود!
🔷تا زمانی که زمام امور در دست این افراد باشد و این خط فکری غلط حاکم باشد، در کنار پیشروی قطار انقلاب، باید منتظر درجا زدن های اجباری، تصمیمات ذلت بار تحمیلی و کرنش و لبخند و وادادگی در برابر دشمنان و کدخداها باشیم.
🔷خدا می داند در طی سالهای متمادی وجود این افراد واداده و دنیاطلب، چه آسیب های جبران ناپذیری به انقلاب تحمیل کرده است و چندسال ما را از پیشرفت بازداشته است. به امید تصفیه و پالایش انقلاب ازین فرهنگ ارتجاعی و افراد مرتجعی که ذلت وابستگی دوران پیش از انقلاب را یدک می کشند.
#زیور_پرستش
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI