3.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بهترین جواب به ۵ دقیقهی جهانگیری همین ۱ دقیقه صحبت خودشه! جناب جهانگیری کدومش محقق شد؟!
پ.ن: با توجه به قیمت گوشت و صف گوشت یخ زده فکررمیکنم قسمت آخر صحبتشون زیادی محقق شده نه؟!
#ویروس_اصلاحات
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
#سلام_برابراهیم
💢رهبر انقلاب:
بگردید این شخصیت ها را پیدا کنید شخصیت هایی که سردار نیستند حتی فرمانده گردان هم نیستد ولی حکایت ها دارند ماجراها دارند.........
#امام_خامنه_ای
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
اینیستاگرام ما👇
https://www.instagram.com/axneveshtesiyasi
توییتر ما👇
https://twitter.com/axneveshtesiyas?s=09
#اختصاصی_عکسنوشته_سیاسی
🇮🇷 عکسنوشتہسیاسی 🇮🇷
#سلام_برابراهیم 💢رهبر انقلاب: بگردید این شخصیت ها را پیدا کنید شخصیت هایی که سردار نیستند حتی فرما
3.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
صحبت های گهر بار امام خامنه ای در مورد کتاب ابراهیم هادی🌹
#سلام_برابراهیم
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
ولی بد و بیراه گفتن و فحش دادن مثل بیسواد و عصرحجری گفتن و حواله دادن منتقدین به جهنم که نهایتا دو دقیقه وقت میخواد اقای جهانگیری. از روحانی بپرسی تو یه دقیقه چارتا فحش جدیدم یاد میگیری
#ظرف5دقیقه
#ویروس_اصلاحات
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
اینیستاگرام ما👇
https://www.instagram.com/axneveshtesiyasi
توییتر ما👇
https://twitter.com/axneveshtesiyas?s=09
#اختصاصی_عکسنوشته_سیاسی
🇮🇷 عکسنوشتہسیاسی 🇮🇷
ولی بد و بیراه گفتن و فحش دادن مثل بیسواد و عصرحجری گفتن و حواله دادن منتقدین به جهنم که نهایتا دو
716.1K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 وقتی جهانگیری میخواد #ظرف5دقیقه جواب منتقدین رو بده! 😂
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
💢 بازگشت به 30 سال پیش با شعار به عقب بر نمی گردیم!
✍ قاسم روانبخش نوشت🔻
💠 یکی از محوری ترین شعارهای انتخاباتی آقای روحانی در سال 96 که توانست رای قابل توجهی را جذب کند این بود« به عقب بر نمی گردیم» ولی متاسفانه نه تنها به عقب بازگشت که به عقب تر ها نیز برگشت.
1⃣ قرار بود که #کارت_سوخت را برای همیشه کنار بگذارند ولی دوباره احیا شد و قرار است ظاهرا بنزین را نیز سهمیه بندی کنند.
2⃣ قرار بود که #قطعنامه_های سازمان ملل و شورای ام ن یت کاغذ پاره نباشند ولی ارزش آن از کاغذ پاره نیز پایین تر آمد آقای ظریف گفت ارزش جوهر یک امضای خودکار را ندارد .
3⃣ قرار بود #بازار_ثبات داشته باشد و کالاها روزانه گران نشود ولی به عقب برگشتیم و کار به جایی رسید که نرخ ها لحظه ای شده است آ« بدتر شد وضعیت بازار لحظه ای شد .
4⃣ قرار بود #قیمت_دلار حفظ شود ولی به 4 الی 5 برابر صعود کرد.
5⃣ قرار بود از #اقدامات_پوپولیستی پرهیز شود ولی متاسفانه بسیار شدیدتر از گذشته حرکت های عوام گرایانه انجام می شود.
6⃣ قرار بود دیگر #کار_غیر_قانونی از سوی دولت و رییس جمهور صورت نگیرد ولی متاسفانه در این امر مهم دست همه دولت های پیشین را پشت بسته است. در این دولت به نهاد های قانونی کشور بدترین حملات صورت می گیرد.
7⃣ قرار بود #اعتبار_پاسپورت_ایرانی افزایش یابد ولی امروز جیبوتی نیز برای دولت ما شاخ و شانه می کشد!
8⃣ بالاخره قرار بود که به #اقتصاد_آزاد برسیم و از اقتصاد دولتی به شدت پرهیز کنیم ولی متاسفانه به روزهای اول جنگ برگشتیم؛ #اقتصاد_کوپنی
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
میپرسن با تزریق ۸۰تن گوشت قرقیزستانی به بازار ایران چرا هنوز قیمت کاهش پیدا نکرده!!؟
تو حرفای هفتهی پیش ظریف دنبالش بگردید که گفت؛ مجمع عواقب تصویب نشدن #fatf رو بپذیره. باند زر و زور و تزویر اگر بخوان چیزی رو بدست بیارن، دیگه هیچی واسشون مهم نیست. حتی اگه استخونهای مردم هم بشکنه
#اقتصادکوپنی
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
اینیستاگرام ما👇
https://www.instagram.com/axneveshtesiyasi
توییتر ما👇
https://twitter.com/axneveshtesiyas?s=09
#اختصاصی_عکسنوشته_سیاسی
﷽
#روایت
🔴چه خطری شیعیان را تهدید می کند ؟
✍امام صادق(ع) خطاب به شیعیان آن زمان مى فرماید:
من بر شما (شیعیان) در عالم برزخ مى ترسم.
راوى مى گوید: من به امام صادق(ع) گفتم كه عالم برزخ كجا است؟
فرمود: قبر است زندگى در آن از زمان مرگ تا روز رستاخیز ادامه دارد.
امام صادق(ع) به جمعى از شیعیان خود فرمود:
به خدا قسم كه تنها خطرى كه من بر شما احساس مى كنم برزخ است و چون قیامت شود و كار به دست ما برسد ما بر كار شما از خودمان اولویت داریم.
منبع: معارف و معاریف ج1 ص 378 و 379 تألیف سید مصطفى دشتى
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
🔹 #او_را ...۵۸
هرچی که بود،
آرامش عجیبی داشت❣
با همه کوچیکیش،دلنشین و دوست داشتنی بود...❣
بازم سرم گیج رفت!
دستمو گرفتم به دیوار!
ساعت روی دیوارو نگاه کردم،
حوالی ساعت نُه بود.
رفتم سمت گوشه ای که پتو ها چیده شده بود،
نشستم و تکیه دادم بهشون.
کلافه پاهامو دراز کردم و نفسمو دادم بیرون!
باید چیکار میکردم؟
با این لباسا کجا میتونستم برم ؟؟
باید لباس میخریدم...
اما ...
با کدوم پول!!؟؟
میتونستم امشب همه چیو تموم کنم...
اما...
برای اون....
راستی اون کیه؟؟
اصلا من چرا بهش اعتماد کردم؟؟
اون چرا به من اعتماد کرد؟؟
منو آورد تو خونش!
من حتی اسمشم نمیدونستم!!
هرکی بود انگار خیلی مهربون بود!
بالاخره اگر امشب کاری میکردم،
برای اون دردسر میشد!
یعنی الان مامان و بابا چه فکری درباره من میکردن!!
سرمو آوردم بالا!
یه آیینه کوچیک رو دیوار بود!
رفتم سمتش،
صورتمو نگاه کردم.
نخ های بخیه نمای زشتی به صورت قشنگم داده بودن!
چشمام گود رفته بودن و زیرشون کبود شده بود.
سرم هنوز گیج میرفت😣
چشمام پر از اشک شد و تکیهمو دادم به دیوار
و فقط گریه کردم...
انقدر دلم پر بود که نمیدونستم برای کدومشون گریه کنم...
همونجوری سُر خوردم و همونجا که ایستاده بودم نشستم
و سرمو گذاشتم رو زانوهام!
تو سَرم پر از فکر و خیال بود...
پر از تنهایی
پر از بدبختی
پر از نامردی...
نامردی!!
هه!
یعنی الان مرجان کجاست؟!
پارتی دیشب بهش خوش گذشته بود؟😏
نوری که تو چشمم افتاد،
باعث شد چشمامو باز کنم!
صبح شده بود!!
حتی نفهمیده بودم کِی خوابم برده!!
چشمامو مالیدم و اطرافمو نگاه کردم!
یاد اتفاقات دیروز افتادم.
شکمم صدا داد،
تازه فهمیدم از دیروز عصر چیزی نخوردم!
البته همچنان معدم میسوخت و مانع میلم به خوردن میشد😣
ساعت هفت بود!
بلند شدم،
آبی به صورتم زدم و
رفتم سمت در...
یدفعه یاد اون افتادم!
شمارش هنوز تو جیبم بود...
باید حداقل یه تشکری ازش میکردم!
رفتم سمت تلفن
اما با فکر این که ممکنه خواب باشه،
دوباره برگشتم سمت در.
یه بار دیگه کل خونه رو از زیر نگاهم گذروندم و رفتم بیرون!
حتی کفش هم نداشتم!!
همون دمپایی آبی و زشت بیمارستان رو پوشیدم
البته دیگه هیچی مهم نیست!
در کوچه رو باز کردم.
هنوز هوا سرد بود،
یه لحظه بدنم از سوز هوا لرزید و دستامو تو بغلم جمع کردم.
یه نفس عمیق کشیدم و
خواستم برم بیرون که ...
ماشینش روبه روی در پارک شده بود!
اولش مطمئن نبودم،
با شک و دودلی رفتم جلو
اما با دیدن خودش که توی ماشین خوابیده بود و از سرما جمع شده بود،
مطمئن شدم!
هاج و واج نگاهش کردم!
یعنی از کِی اینجا بود؟؟!!
با انگشتم تقه ای به شیشه زدم که یدفعه از خواب پرید و هول شیشه رو داد پایین!
-سلام!بیدار شدین؟؟😳
-سلام!
بله!
شما از کی اینجایید؟؟
-مهم نیست،
خوب خوابیدین؟
حالتون بهتره؟؟
-بله ولی انگار حال شما اصلا خوب نیست!
رنگتون پریده!
فکر کنم سرما خوردین!!
-نه نه!!چیزی نیست!
خوبم!
-باشه...
فقط خواستم تشکر کنم و بگم که من دارم میرم!
-میرید؟؟
کجا؟؟
-مهم نیست!
ببخشید که مزاحمتون شدم!
خداحافظ!!
چند قدم از ماشینش دور شده بودم که صدام کرد.
-خانوم!!؟؟
"محدثه افشاری"