رفتم تو اتاقم ونمازمو ڪه خوندم
روسریمو از سرم در آوردم ؛می خواستم ببینم؛موهام چقدر دراومده
ای بابا هم یه ذره هم در نیومده دلمون خوش شه😔
اونقدر غرق قیافه خودم شده بودم ڪه نفهمیدم محسن ڪی وارد اتاق شده بود
وداشت نگام می ڪرد
وقتی گفت:(زینب داری چی ڪار می ڪنی؟!) مثه ڪسی ڪه موقع دزدی مچشو گرفته باشند پریدم هوا😱
دستپاچه وهول گفتم : چته چی بی هوا میای تواتاق در چرا نزدی؟!
محسن خندید 😃وگفت:(اگه بیڪاری یک ڪمی آب بریز تو هاون؛ بڪوب.)
مامان اومد تو اتاق و گفت:دخترم حالا مو یڪخورده بلندتر ؛یڪخورده ڪوتاهتر ؛عمر آدم نیست ڪه دیگه بر نگرده! نترس ؛بلند میشه مثه روز اولش
همون موقع صدای بسته شدن در حیاط اومد و صدای بابا ڪه مثه همیشه تا وارد خونه میشد ؛همون پشت در ؛مامان وصدا می زد ڪه:حاج خانم ڪجایی؟!
مامان:بیا برا پدرت یه چایی بریز
می دونستم چی نقشه ای دارن
گفتم شما بفرمائین منم الان میام
از پشت پنجره اتاق دیدم ڪه خانم جون در مورد خواستگاری با بابا دارن صحبت میڪنن
خانم جون:سعید آقا امروز دم غروب مهدی اومده بود اینجا
بابا:خیره ایشالله ولی همیشه مهدی اینجاست
—خانم جون: خیر ڪه هست ؛آخه این دفعه آمدنش با همیشه فرق داشت
چشمت روشن .آمده بود برا دوست صمیمیش خواستگاری زینب.
ضربان قلبم💓💓چند برابر شد و از ناراحتی نا خود آگاه لبمو گاز گرفتم.
بابا: الان خواستگاری نع بذارید موهای زینب دربیاد بعدا
#ابریشم_سرخ
#داستان_واقعی
#قسمت_24
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
┅─═ঊঈ🌸🎀🌸ঊঈ═─┅
پيامبر خدا صلى الله عليه وآله:
كسى كه در رمضان آمرزيده نشود، در كدام ماه آمرزيده مى شود؟
مَنْ لم يُغفَرْ لَهُ في شَهرِرمضانَ ففِي أيِّ شهرٍ يُغفَرُ لَهُ؟
ميزان الحكمه جلد4 صفحه 521
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI