🌷 #رمان_واقعی_نسل_سوخته 🌷
قسمت #سی_و_دوم
نماز قضا
توی راه ... توی ماشین ... چشم هام رو بستم تا کسی باهام صحبت نکنه ... و نماز شبم رو همون طوری نشسته خوندم ...
نماز صبح ... هر چی اصرار کردیم نمی ایستاد ... می گفت تا به فلان جا نرسیم نمی ایستم ... و از توی آینه ... عقب... به من نگاه می کرد ...
دیگه دل توی دلم نبود ... یه حسی بهم می گفت ... محاله بایسته ... و همون طوری نماز صبحم رو اقامه کردم ...
توی همون دو رکعت ... مدام سرعت رو کم و زیاد کرد ... تا آخرین لحظه رهام نمی کرد ... اصلا نفهمیدم چی خوندم ...
هوا که روشن شد ایستاد ... مادرم رفت وضو گرفت ... و من دوباره نماز صبحم رو قضا کردم ... توی اون همه تکان اصلا نفهمیده بودم چی خوندم ... همین طور نشسته ... توی حال و هوای خودم ... به مهر نگاه می کردم ...
- ناراحتی؟ ...
سرم رو آوردم بالا و بهش لبخند زدم ...
- آدم، خواهر گلی مثل تو داشته باشه ... که می ایسته کنار داداشش به نماز ... ناراحتم که باشه ناراحتی هاش یادش میره ...
خندید ... اما ته دل من غوغایی بود ... حس درد و شرمندگی عمیقی وجودم رو می گرفت ...
- واقعا که ... تو که دیگه بچه نیستی ... باید بیشتر روی تمرکزت کار کنی ... نباید توی ماشین تمرکزت رو از دست می دادی ... حضرت علی ... سر نماز تیر از پاش کشیدن متوجه نشد ... ولی چند تا تکان نمازت رو بهم ریخت ...
و همون جا کنار مهر ... ولو شدم روی زمین ... بقیه رفتن صبحانه بخورن ... ولی من اصلا اشتهام رو از دست داده بودم ...
.ادامه دارد...
🌸نويسنده:سيدطاها ايماني🌸
🌷 #رمان_واقعی_نسل_سوخته 🌷
قسمت #سی_و_سوم
دلت می آید؟ ...
نهار رسیدیم سبزوار ... کنار یه پارک ایستادیم ... کمک مادرم وسایل رو برای نهار از توی ماشین در آوردم ... وضو گرفتم و ایستادم به نماز ...
سر سفره نشسته بودیم ... که خانمی تقریبا هم سن و سال مادرم بهمون نزدیک شد ... پریشان احوال ... و با همون حال، تقاضاش رو مطرح کرد ...
- من یه دختر و پسر دارم ... و ... اگر ممکنه بهم کمکی کنید ... مخصوصا اگر لباس کهنه ای چیزی دارید که نمی خواید ...
پدرم دوباره حالت غر زدن به خودش گرفت ...
- آخه کی با لباس کهنه میره سفر؟ ... که اومدی میگی لباس کهنه دارید بدید ...
سرش رو انداخت پایین که بره ... مادرم زیرچشمی ... نگاه تلخ معناداری به پدرم کرد ... و دنبال اون خانم بلند شد ...
- نگفتید بچه هاتون چند ساله ان؟ ...
با شرمندگی سرش رو آورد بالا ... چهره اش از اون حال ناراحت خارج شد ... با خوشحالی گفت ...
- دخترم از دخترتون بزرگ تره ... اما پسرم تقریبا هم قد و قواره پسر شماست ...
نگاهش روی من بود ... مادرم سرچرخوند سمت من ... سوئیچ ماشین رو برداشت و رفت سر ساک و پدرم همچنان غر می زد ...
سعید خودش رو کشید کنار من ...
- واقعا دلت میاد لباسی رو که خودت می پوشی بدی بره؟... تو مگه چند دست لباس داری که اونم بره؟ ... بابا رو هم که می شناسی ... همیشه تا مجبور نشه واست چیزی نمی خره ... برو یه چیزی به مامان بگو ... بابا دوباره باهات لج می کنه ها ...
.
.
ادامه دارد...
🌸نويسنده:سيدطاها ايماني🌸
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
هدایت شده از 🌷عکسنوشته شهدا 🌷
🌹ختم دعای فرج به نیت
#شهید_موسی_زارعی
🌷 @AXNEVESHTESHOHADA
#اختصاصی_عکسنوشته_شهدا
هدایت شده از 🌷عکسنوشته شهدا 🌷
🌷شهید موسی زارعی در سال 1339 در روستای قروه دیده به جهان گشود. شهیدکشاورزبود و درسال 1358 در کردستان به عنوان (پیشمرگان کُرد مسلمان) به عضویت در آمدند ایشان بسیار مبارز و شجاع و با شهامت بودند و رشادت های چشمگیری از خود به جا گذاشتند شهید در تاریخ25 شهریور 1360 در سنندج توسط مزدوران دمکرات ترور شد و پیکر پاک شهید را در مزار شهدای کرمانشاه به خاک سپردند.
🌷در آخرین دست نوشته خوداز پدرش حلال خواهي کرد و وقتي به سپاه پاسداران كردستان وارد شد تا مدت محدودي به پدرش نگفت و بعد اطلاع داد . در رابطه با اين موضوع در نامه ای نوشته است كه پدر جان من را حلال كن و ميدانم كه افتخار خواهي كرد که من شهيد شوم و هميشه از زحماتي كه شما براي من كشيدهايد تشكر ميكنم چون هم پدر من بودهايد و هم مادرم.
*خصوصیات اخلاقی شهید
🌷از نظر اخلاقی کاملاً مومن و شخص با ایمانی بود شهید موسی زارعی اهل روزه ـ نماز و کارهای مثبت بود.
*سخنان پدر شهید
🌷من فقط از امت شهید پرور می خواهم که با دشمنان اسلام مبارزه کنند من به عنوان پدر شهید همیشه گفته ام که من افتخار می کنم به پسر شهیدم و دیگر شهدا چون به خاطر اسلام و در راه خدا کشته شده اند و ما نباید با گریه و زاری از این شهدا یاد کنیم بلکه باید راه آنها را ادامه بدهیم .
هدایت شده از تپش های قلم//محمدرضا فرازی
💢دولت تدبیر ره آورد فتنه ی ۸۸
🔸به دنبال فتنه ۸۸، دشمن تحریمهایش را به اوج رساند چرا که به سرنگونی نظام امیدوار شد،منافقان داخلی از دشمن خواستند که فسار را حداکثری کند که سقوط نظام نزدیک است و سرمایه داران وابسته به سیاسیون لیبرال رانت خوار داخلی به خاطر حمایت از فتنه گران، بازار را دچار تلاطم کردند و همه اینها در کنار انحراف دولت وقت از مدار ولایت، دست به دست هم داد که به خاطر مشکلات اقتصادی، دولت تدبیر با
گفتمان "تعامل با آمریکا راه حل مشکلات" بتواند نظر مردم را جلب کند.
🔹هنوز هم چوب فتنه ۸۸ را می خوریم
#روایت_فتنه
#فتنه_۸۸
🔸دست نوشته های یک معلم @faraziyaddasht
دولت تدبیر ره آورد فتنه ۸۸:
بعد از فتنه ۸۸ ، شدت بخشیدن دشمن به تحریم ها به خاطر امیدوار شدن برای سرنگون نظام، درخواست منافقان داخلی از دشمن برای فشار بیشتر، همراهی سرمایه داران وابسته به سیاسیونِ لیبرال رانت خوار با دشمن برای به هم زدن بازار، دست به دست هم داد تا به خاطر فشار اقتصادی، دولت تدبیر با گفتمان تعامل با آمریکا برای رفع مشکلات، نظر مردم را جلب کند.
#فتنه۸۸
#افول_آمریکا
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
#اختصاصی_عکسنوشته_سیاسی