🌷 #رمان_واقعی_نسل_سوخته 🌷
قسمت #سی_و_ششم
با من سخن بگو
اوایل به حس ها و چیزهایی که به دلم می افتاد بی اعتنا بودم ... اما کم کم حواسم بهشون جمع شد ... دقیق تر از چیزی بودن که بشه روشون چشم بست ... و بهشون توجه نکرد ... گیج می خوردم و نمی فهمیدم یعنی چی؟ ... با هر کسی هم که صحبت می کردم بی نتیجه بود ... اگر مسخره ام نمی کرد ... جواب درستی هم به دستم نمی رسید ...
و در نهایت ... جوابم رو از میان صحبت های یه هادی دیگه پیدا کردم ... بدون اینکه سوال من رو بدونه ... داشت سخنرانی می کرد ...
- اینطور نیست که خدا فقط با پیامبرش صحبت کنه ... نزول وحی و هم کلامی با فرشته وحی ... فقط مختص پیامبران و حضرت زهرا و حضرت مریم بوده ... اما قلب انسان جایگاه خداست ... جایی که شیطان اجازه نزدیک شدن بهش رو نداره ... مگه اینکه خود انسان ... بهش اجازه ورود بده ... قلب جایگاه خداست ... و اگر شخصی سعی کنه وجودش رو برای خدا خالص کنه ... این جاده دو طرفه است ... خدا رو که در قلبت راه بدی ... این رابطه شروع بشه و به پیش بره... قلبت که لایق بشه ... اون وقت دیگه امر عجیبی نیست... خدا به قلبت الهام می کنه و هدایتت می کنه ... و شیطان مثل قبل ... با خطواتش حمله می کنه ...
خیابان خلوت ... داشتم رد می شدم ... وسط گل کاری ... همین که اومدم پام رو بزارم طرف دیگه و از گل کاری خارج شم ... به قوی ترین شکل ممکن گفت ... بایست ...
از شوک و ناگهانی بودن این حالت ... ناخودآگاه پاهام خشک شد ... و ماشین با سرعت عجیبی ... مثل برق از کنارم رد شد ... به حدی نزدیک ... که آینه بغلش محکم خورد توی دست چپم ... و چند هفته رفت توی گچ ...
این آخرین باری بود که شک کردم ... بین توهم و واقعیت ... بین الهام و خطوات ... اما ترس اینکه روزی به جای الهام ... درگیر خطوات بشم ... هنوز هم با منه ... مرزهای باریک اونها... و گاهی درک تفاوتش به باریکی یک موست ...
اما اون روز ... رسیدیم مشهد ... مادبزرگم با همون لبخند همیشه اومد دم در ... بقیه جلوتر از من ... بهش که رسیدم... تمام ذوق و لبخندم کور شد ...
اون حس ... تلخ ترین کلام عمرم رو به زبان آورد ...
.ادامه دارد...
🌸نويسنده:سيدطاها ايماني🌺
🌷 #رمان_واقعی_نسل_سوخته 🌷
قسمت #سی_و_هفتم
تلخ ترین عید
توی در خشک شدم ... و مادربزرگم مبهوت که چرا یهو حالتم... صد و هشتاد درجه تغییر کرد ... چشم هایی که از شادی می درخشید ... منتظر تکانی بود ... تا کنترل اشک از اختیارم خارج بشه ... و سرازیر بشه ...
- چی شدی مادر؟ ...
خودم رو پرت کردم توی بغلش ...
- هیچی ... دلم برات خیلی تنگ شده بود بی بی ...
بی حس و حال بود ... تا تکان می خورد دنبالش می دویدم... تلخ ترین عید عمرم ... به سخت ترین شکل ممکن می گذشت ... بقیه غرق شادی و عید دیدنی و خوشگذرانی ... من ... چشم ها و پاهام ... همه جا دنبال بی بی ...
اون حس ... چیزهایی بهم می گفت ... که دلم نمی خواست باور کنم ...
عید به آخر می رسید ... و عین همیشه ... یازده فروردین ... وقت برگشت بود ...
پدر ... دو سه بار سرم تشر زد ...
- وسایل رو ببر توی ماشین ... مگه با تو نیستم؟ ...
اما پای من به رفتن نبود ... توی راه ... تمام مدت ... بی اختیار از چشم هام اشک می بارید ... و پدرم ... باز هم مسخره ام می کرد ...
- چته عین زن های بچه مرده ... یه ریز داری گریه می کنی؟ ...
دل توی دلم نبود ... خرداد و امتحاناتش تموم بشه ... و دوباره برگردیم مشهد ...
هفته ای چند بار زنگ می زدم و احوال بی بی رو می پرسیدم ... تا اینکه بالاخره کارنامه ها رو دادن ...
.
.
ادامه دارد...
🌸نويسنده:سيدطاها ايماني🌸
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
هدایت شده از 🌷عکسنوشته شهدا 🌷
🌹ختم صلوات امروز به نیت :
شهید مدافع حرم #محمد امین _کریمیان
🍃 ولادت:۱۳۷۳/۶/۳۱
🍂 شهادت: ۹۵/۳/۲۷
🕊 محل شهادت: سوریه _حلب
🍁 نحوه شهادت: بر اثر اصابت دو گلوله به پا و سینه به درجه
🌹 مسئولین یادشان باشد برای این انقلاب بهای سنگینی پرداخت کرده ایم.
🌺 سهم هر بزرگوار 5صلوات 🌺
#یادش_با_صلوات
🌷 @AXNEVESHTESHOHADA
هدایت شده از 🌷عکسنوشته شهدا 🌷
🍃🌹محمدامین سال 1373 در روستای حاجیکلا بهنمیر بابلسر به دنیا آمد. یک برادر و 2 خواهر دارد؛ محمدامین فرزند سوم خانواده است. هنوز پيشدبستانی نرفته بود كه در زمینه مداحی و حفظ قرآن فعاليت میكرد. بعد از اینکه به مدرسه رفت برايش معلم قرآن گرفتيم و روانخوانی را تمام و حفظ قرآن را شروع كرد. از دوم ابتدایی به اعتکاف میرفت و در سوم ابتدایی موفق به حفظ سه جزء قرآن کریم و تجوید آن شد. از زمان کودکی علاقه خاصی به عبادت و راز و نیاز باخدا داشت، هر وقت پدرش میخواست به مسجد برود میگفت: بابا من هم میخواهم بیایم و همواره با پدرش بود.
🍃🌹همیشه با لبخند و احترام با همه برخورد میکرد، او که مبلغ دین اسلام بود به نقاط مختلفی از داخل و خارج کشور برای تبلیغ رفت و دوستان زیادی داشت، اصلاً در بیان مسائل دینی سختگیری نمیکرد و بهگونهای با دیگران سخن میگفت که آنها احساس نکنند او دارد چیزی را به آنها تحمیل میکند و همین راه موفقیتش بود، محمدامین عاشق شهادت بود و بیشتر ایام خود را بامطالعه زندگینامه شهدا میگذراند.
🍃🌹محمدم از كودكي بچهاي آرام بود. ميتوانم بگويم بچه خاصي بود. هفتهاي یکبار در منزلمان زيارت عاشورا ميخوانديم و در اين مراسم حضور فعالی داشت. اخلاقش خيلي خوب بود، بچه زرنگ و باهوشی بود و به ما خيلي احترام ميگذاشت. هیچگاه جلوتر از من و پدرش حركت نميكرد. هر وقت مرا میديد دستم را ميبوسيد. در كارهاي خانه كمكم ميكرد. نمازش را اول وقت ميخواند. دائمالوضو بود. كتاب مربوط به شهدا را زياد ميخواند. با بچهها مثل بچهها رفتار ميكرد.
🍃🌹اخیراً که حضرت آقا در یکی از سخنرانیهای خود فرمودند جای افرادی مثل شهید آوینی در کشور خالی است و نیاز است جوانان ما راهش را ادامه دهند، محمدامین تصمیم گرفت دوره ارشد خود را در رشته فیلمسازی ادامه دهد و حتی برای این کار یک دوربین فیلمبرداری سفارش داد که چند روز بعد از شهادتش به دست ما رسید.
🍃🌹
😉اندر احوالات غربگرایی
☝️اندر احوالات بیماری غربگرایی مشاهده بنمایی که این بیماری کارآیی چشم ها را دچار آسیب کند تا آنجا که مبتلایان، چشم هاشان از دیدن آنچه به وضوح پیداست عاجز گردد اما خود پندارند که قدرت دیدشان بالا رفته و می توانند پشت همه ی پرده ها را نیز به وضوح ببینند!!
🔸فی المثل؛ از انواع و اقسام ظلم ها و خطاهای فاحش کشورهای غربی هیچ نمی بینند اما از پشت پرده وقایع ایران ساعت ها روایت می کنند و مدعی اند همه چیز را می دانند!!
🔺این بیماری قدرت تخیل منفی مبتلایان را به شدت فعال گرداند بنحویکه از بهر هر واقعه، پرده ای تصور کرده وندر پشت آن پرده خبرهایی جنجالی!
⚠️اوضاع مبتلایان به این بیماری، بحدی دگرگون گردد که اگر آمریکا ایران را تحریم بنماید، اینها از ایران عصبانی گردیده و حکومت آن را لعن و نفرین فراوان نمایند و حتی سایر کشورها و حکومت های مخالف آمریکا، چون روسیه را هم بی نصیب نگذارده و سهمی از پشت پرده را هم به آنها تخصیص دهند، تا لعن کنندگان، این کشورها را هم در سبد لعن و نفرینشان قرار دهند!
🔹یا فی المثل آنها را ببینی که چون آمریکا از آن سوی دنیا ناو هایش را به این سوی آورد، آنها به شدت از ایران مکدر گردند که چرا ایران پا از کشور خود فراتر نهاده و در اوضاع دیگر کشورها دخالت می کند؟!!
↩️از موارد دیگری که در این بیماران مشاهده گردیده، اینکه اینها در اعتماد کردن نیز به شدت دچار دگرگونی شوند چنانکه اخبار خبرگزاری های رسمی و شناسنامه دار کشورشان را باور ننمایند اما به اخبار عجیب و غریب فضای مجازی که از افراد و کانال های بی شناسنامه منتشر شود، اعتمادی بی چون چرا کنند!
🕎این بیماری را سابقه بسیار کهن باشد و در زمان موسای پیامبر هم انواعی از آن رایج بوده چنانکه که قوم بنی اسراییل بدان مبتلا بوده اند وز آن سبب، به سختی می توانستند باور بنمایند این را که موسی با وجود صدها معجزه، پیامبر خدا باشد! اما همین قوم به محض مشاهده گوساله ی سامری، ناگهان دلهاشان قرار گرفت و بی چون و چرا گوساله را به پیامبری که هیچ، به خدایی قبول کرده و بر آن سجده بنمودند !
⚠️این بیماری عجیب واگیر دار بوده وز طریق فضای مجازی نیز منقل می گردد!
⛔️پس هر گاه گوشی در دست گرفته و قصد فضای مجازی نموید مراقب باشید، هر مطلبی را پیش از آنکه باور بنمایید، از منبع نشر دهنده آن، مطمئن شوید و صرفا به این حد که منبع آن، کانالی پر ز ممبر می باشد اکتفا ننمایید، چون در فضای مجازی عامیان سرگردان زیادند و به هر کانالی بنشینند!
ــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
9.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دعوت ویژه دکتر محمدباقر قالیباف از جوانان برای نامزد شدن در انتخابات مجلس: اگر وارد میدان نشوید در بر همان پاشنه قبل خواهد چرخید.
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI