🌷 #رمان_واقعی_نسل_سوخته 🌷
قسمت #صد_و_یازدهم
15 سال
دیگه نمی دونستم چی بگم ... معلوم بود از همه چیز خبر نداره ... چقدرش رو می تونستم بهش بگم؟ ... بعد از حرف های زشت عمه ... چقدرش رو طاقت داشت اون شب بشنوه ...
یهو حالت نگاهش عوض شد ...
دیگه چی می دونی؟ ... دیگه چی می دونی که من ازش خبر ندارم؟ ...
چند لحظه صبر کردم ...
می دونم که خیلی خسته ام ... و امشب هم به حد کافی برای همه خوب بوده ... فردا هم روز خداست ...
نه مهران ... همین الان ... و همین امشب ... حق نداری چیزی رو مخفی کنی ... حتی یه کلمه رو ...
از صدای ما، الهام و سعید هم از توی اتاق شون اومدن بیرون... با تعجب بهم زل زد ...
تو می دونستی؟ ...
فکر کردی واسه چی پسر گل بابا بودی و من آشغال سر راهی؟ ... یه سر بزرگ مشکل بابا با من همین بود ... چون من می دونستم و بهش گفتم اگه سر به سر مامان بزاره و اذیتش کنه به دایی محمد میگم ... اونها خودشون ریختن سر شوهر عمه سهیلا و زدنش ... شیشه های ماشینش رو هم آوردن پایین ... عمه، 2 تا داداش داشت ... مامان، 3 تا داره با پسرهای بزرگ خاله معصومه و شوهرش میشن 6 تا... پسرخاله ها و پسر عموهاش به کنار ...
زیر چشمی به مامان نگاه کردم ... رو کردم به سعید ...
- اون که زنش رو گرفته بود ... اونم دائم ... بچه هم داشت... فقط رو شدنش باعث می شد زندگی ما بره روی هوا ... و از هم بپاشه ... برای من پدر نبود ... برای شما که بود ... نبود؟ ...
اون شب، بابا برنگشت ... مامان هم حالش اصلا خوب نبود... سرش به شدت درد می کرد ... قرص خورد و خوابید ... منم رفتم از بیرون ساندویچ خریدم ...
شب همه خوابیدن ... اما من خوابم نبرد ... تا صبح، توی پذیرایی راه می رفتم و فکر می کردم ... تمام تلاش این چند سالم هدر رفته بود ... قرار بود مامان و بچه ها هیچ وقت از این ماجرا با خبر نشن ...
مادرم خیلی باشعور بود ... اما مثل الهام ... به شدت عاطفی و مملو از احساس ... اصلا برای همین هم توی دانشگاه، رشته ادبیات رو انتخاب کرده بود ... چیزی که سال ها ازش می ترسیدم ... داشت اتفاق می افتاد ...
زن دوم پدرم از مخفی موندن خسته شده بود ... گفته بود ... بابا باید بین اون و مادرم، یکی رو انتخاب کنه ... و انتخاب پدرم واضح بود ... مریم، 15 سال از مادرم کوچک تر بود ...
.
.
ادامه دارد...
🌟نويسنده:سيدطاها ايماني🌟
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
❣ #سلام_امام_زمانم ❣
°•♡•°یاصاحب الزمان(عج)°•♡•°
🌼 #یادت خوشی حال همه منتظران
🌺پروازِ🕊 پر و بالِ همه #منتظران
🌼آمـاده شـدن بخاطرِ #آمدنت😍
🌺شد #افضل_اعمالِ همه منتظران👌
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج🌸🍃
🌹🍃🌹🍃
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
هدایت شده از 🌷عکسنوشته شهدا 🌷
🌹ختم دعای فرج به نیت
#شهید_مصطفی_زال_نژاد
🌷 @AXNEVESHTESHOHADA
#اختصاصی_عکسنوشته_شهدا
هدایت شده از 🌷عکسنوشته شهدا 🌷
🍃🌹شهید مصطفي زالنژاد ٢٢آبان ۶١ در شهرستان آمل به دنيا آمد، دو سال از جنگ تحميلي ميگذشت. بيآنكه محيط جبهه را درك كرده باشد، خصوصيات يك رزمنده را داشت.
🍃🌹نفس كشيدن در محيط هيئات عزاداري امام حسين(ع) و رشد در بسيج و مسجد، باعث شد تا او از سال 82 عضو سپاه شود و با پوشيدن لباس سبز پاسداري، آيندهاي چون شهادت را براي خودش رقم بزند.
🍃🌹میگفتند طولانیترین مدافعی بود که سالهای سال در سوریه حضور بهم رساند زیرا خود نخواسته بود کسی از حضورش آگاهی داشته باشند حتی بر فعال بودنش کسی آگاهی نداشت تا زمانی که خبر شهادتش به گوش مردم آمل رسید و فهمیدند که فعالیت مفیدی در قرارگاه مخابراتی سوریه داشت
💠به روایت همسر شهید⬇️
🍃🌹 میدیدم که هر دفعه به سوریه میرفت شکوفاتر میشد و این رفتنها موجبی بر پیشرفت کاریاش میشد و از این پیشرفتهایش برایم سخن میگفت. در آنجا فرماندهی یک قرارگاه مخابراتی را به او داده بودند که در آن قرارگاه بسیار فعال و پرتلاش بود به گونهای که برای اجرای عملیاتی، ایشان باید قبل از آغاز عملیات میرفتند در آن مکان و مکانسنجی و آماده میکردند تا عملیات به اجرا درآید که این کارشان بسیار سخت، حساس و مهم بود.
🍃🌹آقامصطفی سر نترسی داشت و در عکسهایی که نشان میداد تعریف میکرد که در کنار این دکلها به فاصله 100 متری که داعش بودند حضور دارم که زمان تیراندازی صدای آنها را میشنیدم.
🍃🌹 با وجود کارهایی که در آن جا داشت کمتر پیش میآمد تا صحبتی کند اما بعد از شهادتش با تعریف همرزمانش و فرماندهانش در سوریه میگفتند که ایشان در آنجا چقدر مثمرثمر و مفید بودند. دوست نداشت بگوید که مدافع حرم است و زمانی از وی میپرسیدند که چکار میکنی میگفت: مهندس الکترونیک هستم.
🍃🌹 مهمترین دغدغهاش بصیرت و مسیر ولایت فقیه بود و تاکید داشتند که همه به این سمت باشند تا خدایی ناکرده بین مسئولان امر اختلافی نباشد و برای رفاه مردم گام بردارند. دقیقا همان دغدغههایی که مقام معظم رهبری به ویژه شهدای هشت سال دفاع مقدس داشتند، بود
🍃🌹شهيد زالنژاد در كسوت يك مدافع حرم روز 26 بهمن 95 در منطقه درعا سوريه به شهادت رسيد.
#شهید
#شهادت
🌷 @AXNEVESHTESHOHADA
✅ وقتی حمایت مردم به میدان میآید
📍 «مجتبی امینی»، تهیهکننده سریال #گاندو در گفتوگو با خبرگزاری فارس بیان داشت: با توجه به #حمایت_مردم، انگیزهمان برای تولید«گاندو۲» چندین برابر شده است. «گاندو۲» حتما ساخته میشود.
👈 متن کامل خبر: fna.ir/dau37x
🔰شما میتوانید برای شرکت در پویش مطالبه تولید گاندو 2، نام کامل، نام شهرستان، نام شهر یا روستا و عنوان شغل خود را در پیامرسانهای مجازی به آیدی @eyvan_admin ارسال نمایید:
#گاندو
#منتظر_گاندو2_هستیم
🔹 پویش مردمی مطالبه تداوم گاندو
🆔 https://eitaa.com/Gwando2
هدایت شده از تپش های قلم//محمدرضا فرازی
💢دولت عوضی!
🔹دولتی که عوض تکیه بر توان داخل به اروپا و امریکا تکیه می کند.
🔸دولتی که عوض برخورد قاطع با دزدی دریایی انگلیس، مسامحه می کند و برخورد قاطعی ندارد.
🔹دولتی که عوض پناه بردن به خدا از بستن دهان منتقدان، با محدود کردن بودجه صداوسیما به شیطان پناه می برد.
🔸دولتی که عوض تندی در برابر بیگانگان با دلسوزان داخلی تندی می کند.
🔹دولتی که عوض لبخند بر دلسوزان، بر دشمنان لبخند می زند.
🔸دولتی که عوض پرداختن به مسائل اصلی هر روز مسائل حاشیه ای ایجاد می کند.
🔹دولتی که عوض به کار گیری جوانان از پیرمردان دست نمی کشد.
🔸دولتی که عوض عذرخواهی بابت خسارتنامه برجام، به آن فخر می فروشد.
🔹دولتی که عوض تشکر از نهادهای که با دسترنج آنها پُز می دهد به آنان حمله می کند.
🔸دولتی که عوض بازگرداندن عزت به پاسپورت ایرانی،وزیرخارجه اش اجازه تردد ۸۰۰ متری به دست می آورد.
🔹دولتی که عوض حمایت از مسکن مستضعفان، مسکن دار شدن را به آرزویی دست نیافتنی تبدیل می کند.
🔸دولتی که همه کارها را عوضی انجام می دهد.
#تشکیل_دولت_جوان_مومن_انقلابی
✅دست نوشته های یک معلم @faraziyaddasht