eitaa logo
🇮🇷 عکس‌نوشتہ‌سیاسی 🇮🇷
5.9هزار دنبال‌کننده
44.3هزار عکس
13.9هزار ویدیو
362 فایل
🏴 السلام علیک یا أباعبدالله الحسین 🏴 ارتباط با ما @KavoshGar12
مشاهده در ایتا
دانلود
🇮🇷 عکس‌نوشتہ‌سیاسی 🇮🇷
✨﷽✨ #داستان_مذهبی #رمان_عاشقانه_دو_مدافع ════════ ✾💙✾💙✾ #قسمت_بیست‌وچهارم چقد سختہ تصمیم گیرے ک
✨﷽✨ ════════ ✾💙✾💙✾ _اردلان اومد تو اتاقمو گفت... اسماء پاشو بریم بیروݧ با بی‌حوصلگے گفتم کار دارم نمیتونم بیام روسریمو بازور سرم کرد و چادرمم گرفت دستش و با زور هلم داد بیروݧ😳 _صداشو کلفت کرد و گفت وقتے داداش بزرگترت یہ چیزے میگہ باید بگے چشم با داد و بیدادهام😲 نتونستم جلوشو بگیرم خوب حداقل وایسا آماده شم باشہ تو ماشیـݧ🚗 منتظرم زود باش _سرمو تکیہ داده بودم بہ پنجره و با چشم👀 ماشیـݧ‌هایے رو کہ با سرعت ازموݧ رد میشدݧ و دنبال میکردم با صداے اردلاݧ بہ خودم اومدم. اسماء تو چتہ❓مثلا فردا بلہ برونتہ💞 باید خوشحال باشے چرا انقد پکرے❓ _نکنہ از تصمیمت پشیمونے❓هنوز دیر نشده‌ها❓ آهے کشیدم و گفتم چیزے نیست نمیخواے حرف بزنے❓ کجا دارے میرے اردلا❓برگرد خونہ حوصلہ ندارم.😔 _داشتم میرفتم کهف و الشهدا🌹 باشہ حالا کہ دوست ندارے برمیگردم الاݧ، صاف نشستم و گفتم ݧ ݧ _برو، کهف و دوست داشتم آرامش خاصے داشت.🍃 نیم ساعت داخل کهف بودم خیلے آروم شدم تو ایـݧ یہ هفتہ همش استرس و نگرانے داشتم هم بخاطر جوابے کہ بہ سجادے دادم هم بے خیالے ماما.😐 اردلاݧ اومد کنارم نشست اسماء میدونم استرس دارے واسہ فردا😞 _آهے کشیدم و گفتم نمیدونے اردلاݧ مـݧ تو وضعیت بدی‌ام یکم میترسم بہ کمک ماماݧ احتیاج دارم اما...😔 اینطورے نگو اسماء باور کـݧ ماماݧ بہ فکرتہ.. بیخیال بہ هر حال ممنوݧ بابت امشب واقعا احتیاج داشتم..🙏 یک ساعت بہ اومدݧ سجادے مونده بود... _خونہ شلوغ بود ماماݧ، بزرگترهاے فامیلو دعوت کرده بود👥👥 همہ مشغول حرف زدݧ و باهم بودݧ ماماݧ هم اینور و و اونور میدویید کہ چیزے کم و کسر نباشہ _از شلوغے خونہ بہ سکوت اتاقم پناه بردم روتخت🛌 ولو شدم و چشمامو بستم تمام اتفاقاتے کہ تو این چند سال برام افتاده بود و مرور کردم یاد اولیـݧ روزے کہ سجادے اومد تو اتاقم افتادم و لبخند بہ لبم نشست😊 سجادے و حالا دیگہ باید بگم علے درستہ کہ از آینده میترسم اما احساس میکنم با علے میتونم ایـݧ ترس و از بیـݧ ببرم😍 غرق در افکارم بودم کہ یدفعه.... بابا وارد اتاق شد بہ احترامش بلند شدم إ اسماء بابا هنوز آماده نشدے❓ _الاݧ میخوام بهت بگم بابا مـݧ تا آخر پشتتم اصلا نگراݧ نباش مامانتم همینطور دستم و گرفت و گفت: چقد زود بزرگ شدے بابا😊 _بغضم گرفت و بغلش کردم و زدم زیر گریہ😭 نمیدونم اشک شوق بود یا اشک غم اشکامو پاک کرد و گفت إ اسماء مـݧ فکر کردم بزرگ شدے دارے مث بچہ‌ها گریہ میکنے❓ 📝 ... ⇩↯⇩ ✍ خانم علی‌آبـــــادی 🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رهبر فرزانه انقلاب : ملت ایران به فضل پروردگار ، با هدایت الهی، با کمکهای معنوی عینی و با ادعیه ی زاویه و هدایتهای معنوی ولی الله الاعظم ارواحنا فداه خواهد توانست تمدن اسلامی را بار دیگر در عالم سربلند کند و کاخ باعظمت تمدن اسلامی را برافراشته نماید . این ، آینده ی قطعی شماست . جوانان ، خودشان را برای این حرکت عظیم آماده کنند. نیروهای مومن و مخلص این را هدف قرار دهند . ۱۳۷۶/۵/۲۹ #سلام_امام_مهربانم 🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از 🌷عکسنوشته شهدا 🌷
🌹ختم صلوات امروز به نیت : #شهید_محمد_مرادی. 🌺 سهم هر بزرگوار 5صلوات 🌺 🌹 مسئولین یادشان باشد برای این انقلاب بهای سنگینی پرداخت کرده ایم 🌷 @AXNEVESHTESHOHADA #اختصاصی_عکسنوشته_شهدا
هدایت شده از 🌷عکسنوشته شهدا 🌷
🍃🌹شهید محمد مرادی فرزند غلامعلی، همزمان با شروع جنگ تحمیلی عراق در شهرضا دیده به جهان گشود. در زمان تولد چهره ی او نورانی و جذاب بود و گویی هدیه ای آسمانی از طرف خدا برای خانواده اش بود. 🍃🌹 پس از اتمام دوران تحصیلی در شهرضا به دانشگاه دولتی کاشان رفت و یک ترم تحصیلی در رشته ی فنی با معدل بالا گذراند؛ اما محیط دانشگاه و فضای موجود بر آن با منش و اخلاق محمد کنار نمی آمد؛ به همین خاطر دانشگاه را رها کرد و به خدمت سربازی در پادگان ثارالله سپاه پاسداران انقلاب اسلامی رفت. 🍃🌹 سرانجام این عشق و علاقه باعث شد محمد با پیگیری های بسیار  در گروه  22 توپخانه ارتش جمهوری اسلامی ایران مشغول به خدمت شود. 🍃🌹 واخر سال 1394 بود که امام خامنه ای اجازه حضور نیروهای ارتش را در سوریه دادند و محمد جز اولین نفراتی بود که ثبت نام کرد. 🍃🌹و در آخر در تاریخ اول تیر سال 95 برای اعزام به سوریه به تهران منتقل و پس از آن به ماموریت رفت. در سوریه بیکار نمی نشست و به سربازان سوری نماز را آموزش می داد؛ حدود 30 نفر از سربازانی که تازه شیعه شده بودند از او نماز آموختند. 🍃🌹 شروع عملیات که بود، کمی دیرتر به گروه پیوست. به او الهام شده بود که وقت شتافتن به دیدار یار است و موقع پیوستن به گروه گفت: «غسل شهادت می گرفتم. آخر امروز روز شهادت من است.» 🍃🌹 عملیات شروع شده بود و همینطور رگبار و تیرو خمپاره می زدند. درگیری  لحظه به لحظه سخت تر میشد.محمد آرپی جی در دست داشت و همینطور آرپی جی می زد.مهمات برایمان رسید. محمد تمام مهمات را از ماشین خالی کرد و دوباره شروع به آرپیجی زدن کرد. ناگهان صورت دوستش پر از خون شد، فکر کرد شاید تیری خورده، اما محمد را دید که بر روی زمین افتاده است؛ محمد شهید شده بود. پیشانی اش را برروی صورت محمد گذاشت و به پهنای صورت گریه کرد. 🍃🌹 شهید مرادی درتاریخ 95/5/10در شهر حلب سوریه به فیض شهادت نائل  آمد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
KayhanNews759797104121505456104314.pdf
حجم: 10.31M
بسم الله الرحمن الرحیم تمام صفحات روزنامه کیهان امروز پنجشنبه ۲۸ شهریور ۹۸ اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI