در مورد آزادی فرهنگی چطور فکر میکنید؟ چون بالاخره نسل جدید کمکم وارد عرصههای اجتماعی میشود و مخصوصا نسل چهارم با نسلهای قبل از خودش تفاوتهایی دارد، چه برسد به نسلهای بالاتر از ما. از این زاویه و از نظر فرهنگی چطور فکر میکنید؟
به نظر من فرهنگ هم مقوله جدایی نیست. فرهنگ هم مثل سیاست و اقتصاد است، ولی از آنها مهمتر است، انقلاب ما یک انقلاب فرهنگی بود. اصلاً مزیت نسبیاش فرهنگ است، اصلاً آن چیزی که با آن توانست طرف مقابل را به زمین بزند به اذعان خود طرف مقابل، فرهنگ ما بود. اگر در انقلاب پیروز شدیم مرهون یک سازوکار نظامی یا یک تشکیلات حزبی نبود، بلکه غلبه فرهنگی بود. باور عمومی جامعه، انتخاب اسلام شد. ما در دفاع مقدس که سختترین مقابلهها و بهاصطلاح تقابل جنگافزاری و سختافزاری است با قدرت فرهنگی پیروز شدیم. نقطه قوت ما، فرهنگ ماست که میتوانیم به آن افتخار کرده و ببالیم. اتفاقاً آنها فقط نمیخواهند فرصتهای اقتصادی شما را بپوشانند، آنها میخواهند فرصتهای فرهنگی شما را هم بپوشانند. آنها میخواهند قوت فرهنگی شما را ضعف فرهنگی شما نشان دهند. دلیل آن هم شاید ناشی از ضعف برخی از دستگاههای ما باشد.
من معتقدم که اتفاقاً فرهنگ عرصه قوت ماست. اگر کسی در جنگ سختافزاری و جنگافزاری مقهور قدرت فرهنگی شما شد، در جنگ نرمافزاری که باید حتماً از شما شکست بخورد، چون شما با فرهنگ توانستید بر جنگافزار و سختافزار غلبه کنید. البته فرهنگ با سلیقه فرق داشته و ریشه قوی و عمیق اساسی دارد و آبشخور خیلی غنی دارد. هر زمینه فرهنگی میتواند با اندیشه دینی تعالی پیدا کند و شکوفا شود. اینکه شما میبینید بیش از ۲۴۰ شبکه ماهوارهای فقط برای فضای ایران برنامه درست میکنند این که برای پرکردن اوقات فراغت مردم ما نیست، بلکه از همین قدرت فرهنگی انقلاب احساس نگرانی میکنند. احساس میکنند که این فرهنگ قوتی دارد که میتواند الگو و تکثیر شود. میتواند در پیشتازی تمدن غرب که پنج قرن بیرقیب پیش میرفته، رقیب تمدنی جدی باشد. او تمام توانش را آورده. به نظر من ما نباید در فضای فرهنگی مقهور بشویم. اتفاقاً ما باید در اینجا با اعتمادبهنفس و ابتکار عمل وارد شویم، نه اینکه تدافعی و منفعل باشیم و متاسفانه خیلی از حرکتهای امروز منفعلانه است.
برخی از جامعهشناسانی که گرایش اصلاحطلبی دارند و برخی سیاسیون آنها صحبت از فروپاشی میکنند، اساسا از موضع همان معلم علوم سیاسی، شما نشانههای چنین چیزی را میبینید؟ تعبیر بیرونی آن براندازی و تعبیر داخلی آن فروپاشی است.
نه، اتفاقاً من کاملا برعکس میگویم. چیزی که ما اتفاقاً داریم به آن نزدیک میشویم، فروپاشی رژیم تحریمهای آمریکاست. آمریکا به آخرین گزینههای خود در برابر ملت ایران رسیده است و چون فکر میکنند گزینه موثر چندانی برای مقابله با ما ندارند احساس میکنند که باید بهعنوان آخرین گزینههایشان القای فروپاشی کنند درحالی که چنین چیزی نیست. اینکه دارم میگویم شعار نیست، بلکه این تحلیل من براساس مولفههایی است. آنها میبینند بین مردم و نظام هنوز رابطهای مستحکم وجود دارد. سال ۱۳۶۰ دهها مسئول شهید شدند؛ رئیسجمهور، نخستوزیر، مسئولین بالای قوه قضائیه و همه اینها، ولی کماکان نظام سرپا ایستاد درحالیکه چهار استانش هم اشغال بود. اینها که کم نبود. چرا فروپاشی شکل نگرفت؟ به این دلیل بود که رابطه مردم و نظام مستحکم بود. بعد ۸ سال جنگ داشتیم که کم نبود و بسیار سنگین بود، ولی باز هم فروپاشی شکل نگرفت. بعد شما میبینید که باوجود همه این فشارها فقط مقاومت نکردیم، بلکه موفق هم شدیم و پیشرفت هم کردیم. تکثیر هم شدیم. قدرت منطقهای یکی از مولفههاست. در خیلی از شاخصها موفقیتهای زیادی داشتیم که اینها مرهون زحمات و خدمات همه دولتها و روند رو به رشد انقلاب است.
الان تمام تلاش آنها این است که این موفقیتها را بپوشانند. کفر یعنی پوشاندن. تحقیقی مفصل در مورد شاخصهای مثبتی که ایران در آنها جزو ۱۰ کشور اول دنیاست، انجام گرفته است؛ یا مثلاً شاخص امید به زندگی در سال ۵۷، در ایران ۵۵ سال بوده اما حالا ۷۷ سال در مردان و ۷۸ سال در زنان است. باوجود تحمیل جنگ و فشار و تحریم و همه اینها این رقم کمی نیست. این شاخصها را که ما نساختیم، WHO داده است. اردیبهشت از بانه به سنندج میرفتیم، به ما گفتند که مدرسهای اینجاست که سپاه ساخته و برویم این مدرسه را ببینیم. روستای بنبستی که با جاده حدود ۵۰۰ متر اختلاف سطح داشت در شیب دره در منطقهای کوهستانی که ۲۵ خانوار جمعیت داشت اما آنچه مهم بود و توجه را جلب میکرد لولهکشی گاز این روستا بود. بعد که سوال کردم، گفتند که بیش از ۹۰ تا ۹۵ درصد روستاهای استان کردستان گازکشی هستند. همه اینها هم در همین سالهای پس از انقلاب صورت گرفته است. امروز جادههایی که در ایران داریم، قابل توجه، استاندارد و قابل دفاع هستند. و مثالهای فراوان دیگر بهویژه برخورداری کشور از نیروی انسانی تحصیلکرده و جوان؛ البته ویژگی انقلاب این بود که به قلهها نگاه میکرد و انتظار انقلابی این است که به اینها اکتفا نشود. باید مدام به سمت قله برویم.
پس از اینکه آمریکا از برجام خارج شد و وعده برگشتن دوباره تحریمها را داد، آقای روحانی موضعی تقریبا سفت و سخت گرفت و چرخش داشت. رهبری هم اظهار موضعی در مورد رابطه با آمریکا داشتند و به نظر میرسید آقای روحانی اینبار نرمتر در صحبتهایشان از واژه «پل» استفاده کردند. نظر شما در ارتباط با موضع رهبری چیست و اینکه برخی میگویند انگار این دولت بدون مذاکره با آمریکا نمیتواند پیش برود. احساس شما چیست؟
باید تصویر صحیحی از واقعیت داشته باشیم. حداقل نگاه ما این بوده است که در قدیم هم میگفتیم موضوع هستهای یک بهانه است و علت نیست. برخی اما میگفتند اگر ما ادبیاتمان را خوب کرده و لبخند بزنیم و رفتارمان صحیح باشد، این مشکلات حل میشود. ما باید درک صحیحی از رفتار آمریکا نسبت به ایران داشته باشیم که البته پیچیده هم نیست و روشن است. مثلاً در موضوع حقوق بشر رئیس رژیم آمریکا به عربستان سعودی میرود و با آنها رقص شمشیر میکند و حرفی هم از حقوق بشر نمیزند. آنها میدانند که ایران از مقاصد و رفتارهای صلحآمیز، انحرافی نداشته است ولی از طرفی میبینید که آمریکاییها در همین منطقه با کشورهایی که حتی سلاح هستهای به دست آوردهاند، چه روابط دوستانهای دارند. مثلاً در همین بحث FATF کشورهایی که دولت ندارند یا دولتهای متزلزل دارند، مثلاً سومالی یا برخی دیگر کشورها هیچکدام در لیست سیاه قرار ندارند، ولی ایران را که هجدهمین اقتصاد دنیاست هدف میگیرند. معلوم میشود که اینها بهانه است.
اگر شما این درک صحیح را نداشته باشید و فکر کنید شما باید کارهایی کنید تا مشکل حل شود، نتیجه این میشود که ما اگر فراتر از تعهداتمان هم عمل کنیم اما نتیجه آن میشود که اکنون با آن مواجه هستیم. مثلاً آنها گفتند ۱۳۰ تن آبسنگین داشته باشید و ما حتی به۱۲۰ تن اکتفا کردیم، ولی باز هم رفتارشان عوض نشد! شما اگر بررسی تاریخی و تجربی هم بکنید، متوجه میشوید اعتمادبه آمریکاغلط است. حالا من شنیدم که کسی گفته ناامیدی امروز محصول انتقادات کسانی است که به برجام ایراد میگرفتند؛ اینیعنی تجربهنگرفتن و خطر تکرار اشتباه. الان باید روشن شود که کدام روش درست است، صرفنظر از افراد، چون همه میخواهند انشاءالله به کشور خدمت کنند. کدام روش درست و قابل دفاع است؟ کدام روش بهتر میتواند ما را به نتیجه برساند؟ کدام روش ما را از مشکلات نجات داد و توانست موفق کند؟ کدام روش توانست برای ما پیشرفت و رفاه بیاورد؟
مبنای این تفکر، واقعیت آنارشیک روابط بینالملل را قبول دارد؟
یا اینکه آقای روحانی و تیم ایشان این را به این معنا قبول ندارند که قدرت بالاخره مهم است.
نه، آنها هم قبول دارند و شاید هم بیشتر. دو تفکر وجود دارد؛ تفکر انقلاب اسلامی تفکری واقعبینانه است که میگوید قدرتهایی در دنیا تحتعنوان قدرتهای بزرگتر هستند که مناسبات خود را دارند. تفکر دوم هم این را قبول دارد اما تفاوت این دو این است که تفکر دوم همه واقعیت را نمیبیند و میگویند نباید با این قدرتها درگیر شد؛الان موضوع تنها مبنای نظری ندارد، بلکه تجربۀ تاریخی هم حاصل شده است غافل از اینکه این تو نیستی که درگیر میشوی، اوست که درگیر خواهد شد. مگر در سال ۱۹۰۷ یا ۱۹۱۹ مردم ایران با روس و انگلیس درگیر بودند؟ اینها که مشغول خودشان بودند. آنها بودند که میآمدند ایران را بین خود تقسیم میکردند. در همین ۲۸ مرداد مگر اینها به آمریکا اعتماد نکردند و میخواستند با کمک آمریکا جلوی انگلیس بایستند؟ توانستند؟ همچنان که امروز عدهای فکر میکنند با انگلیس و اروپا میتوانند جلوی آمریکا بایستند. تجربه اشتباهبودن این مساله را نشان داده است. الان تنها موضوع مبنای نظری بحث مطرح نیست، بلکه تجربه تاریخی هم مطرح است. ما باید درکی واقعبینانه و مبتنی بر تجارب تاریخی داشته باشیم. آن تفکری که میگوید دنیا دنیای قدرت است، یک واقعیت را ندیده و آن اینکه این قدرتها فعال مایشاء نیستند و از سوی دیگر باید جمهوریت و قدرت ایمان مردم را باور داشت. اینها کسانی هستند که بیشتر از آنکه روی قدرت مردم و توانمندیهای داخلحساب باز کنند روی قدرت طرف مقابل محاسبه میکنند.
واقعبینی امام(ره) این بود که بر مبنای جنبههای نظری و ارزشی اندیشهاش، قدرت ایمان مردم را بهعنوان یک واقعیت شناخت. از آن طرف شکستپذیربودن قدرتهای بزرگ را هم شناخت. سیر این چهل سال نشان داده که هر جا صحنه نبردی بین ما و آمریکا شکل گرفت، ایران پیروز شد. او میخواست شاه بماند ولی شاه رفت. او میخواست در جنگ صدام پیروز شود اما صدام رفت. او میخواهد که ما پیشرفت نکنیم، ولی الان ما در خیلی از عرصهها پیشرفت کردهایم. آنهایی که میگویند واقعبین هستند، خب این واقعیتها را هم در سیاست خارجی ببینند. به نظر من جریانی هست که میخواهد واقعیتها گزینشی و از دید قدرتهای بزرگ دیده شود. این از نگاه علمی هم غلط است. نمیتوان واقعیت را فقط از نگاه کسی که در مقابله با توست و به شکل گزینشی دید.
آقای دکتر، وضعیت دستگاههای رسمی نظام با مردم را چطور شما ارزیابی میکنید؟ چقدر مطلوب است و چقدر میتواند ارتقا پیدا کند؟ و اساسا نارضایتی وجود دارد و به نظر شما از دولت است یا نظام؟ از کجاست؟
در سال ۹۲ من یک برنامه تلویزیونی در انتخابات را کاملا به این موضوع اختصاص دادم. اولین جلسهای هم که بعد از انتخابات با آقای روحانی داشتم به ایشان گفتم که شما نگاهی برای اداره کشور داشتید و من نگاه دیگری دارم اما این ماشین دیوانسالاری دولت ایرادات جدی و اساسی دارد، چون مثل ماشینی میماند که شما مدام برایش هزینه میکنید، ولی چند قدم نرفته دوباره میایستد. به ایشان گفتم اگر میخواهید موفق باشید اولویت اولتان را بر این بگذارید که این ماشین راه بیفتد. الان هم معتقدم که این دستگاه بوروکراسی و دیوانسالاری ما ضعفهای جدیو اساسی دارد و عاجز از آن است که بتواند موضوعی را به شکل صحیح به فرجام برساند.
مثلاً اگر بودجه کشور را به یک منبع آب تشبیه کنید، اگر از ظرفیت آن باید ۱۰۰باشد ممکن است یک روزی ۹۰ یا ۴۰ لیتر آب داشته باشد، اما مساله اصلی این است که این منبع با لولهها و شلنگهایی دارد آب را به باغچهها میرساند که اکثر این آب هرز میرود، لذا شما میبینید که وقتی منبع پر است با وقتی که ۴۰ یا ۹۰ لیتر است، فرقی نمیکند، بهخاطر پوسیدگی و فرسودگی لولهها. یکی از وظایف دولت اصلاح همینهاست. کار اساسی و اصلاح که گفتم منظورم همین است. اینکه چهار تا شعار به نفع این یا آن بدهیم اصلاح نیست. در سال ۹۲ یکی از چیزهایی که من بیان کردم و مربوط به دولت قبل هم بودگفتم ما ۷۰ هزار میلیارد تومان معوقه بانکی داریم که بخش عمده آن مربوط به صد تا صدوپنجاه نفر است، یعنی ۱۱ هزار میلیارد آن مربوط به ۲۳ نفر است. دولت مقتدر و کارآمد یعنی اینکه اجازه ندهد منابع ملت هرز برود. امروز پس از ۵سال آن ۷۰ هزار میلیارد نهتنها صفر نشده است بلکه، ۱۵۰ هزار میلیارد شده. این نشان میدهد که دولت کماکان همان ایرادها را دارد.
اتفاقاً یکی از اشکالاتی که وجود دارد همین است که عدهای میخواهند اشکالات این نظام دیوانسالاری را پای نظام بگذارند و میگویند که چارچوب نظام اشکال دارد درحالیکه چارچوب نظام میگوید که اینها باید اصلاح شوند و آنهایی که به اسم منتخب مردم آمدند، وظیفه داشتند این ضعفها را برطرف کنند. این اشکالات باید در اولویت قرار گیرد و بهطور جدی به آن پرداخته و برطرف شود. موفقیتهای ما اتفاقاً وقتی بوده که توانستهایم آن ساز و کارها رادر حوزههایی اصلاح کنیم و به آن سازوکارها روح جدیدی بدمیم که مهمترین آن در دفاع مقدس بود. تصور دشمن این بود که در ایران انقلاب شده و در ساختار دفاعی و فرماندهی و… مشکلاتی دارد، ولی امام ارتش را منحل نکرد، بلکه آن را تقویت کرد و در کنار آن سازوکارهای مردمی دفاع مقدس به همت سپاه و بسیج نیز شکل گرفت که شما دیدید به دنبال آن خرمشهر آزاد شد.
بحثی که خیلی در مورد شما مطرح میشود، بحث پیشنهادات غرب در آلماتی است. میگویند در همانجا میشد توافقی کرد و پرونده را در همانجا جمعوجور کرد. واقعیت موضوع چه بود؟
روند پرونده در زمان ما در سه بخش فنی، حقوقی و سیاسی سیری داشت. من این را بارها گفتم. در بخش فنی سیر آن اینگونه بود که ما روزبهروز دستاوردهایمان بیشتر میشد. مثلاً ۳ درصد ما به ۲۰ درصد میرسید و ۳ هزار دستگاهمان، ۱۹ هزار دستگاه میشد. اراک به پیشرفت زیادی رسید و موادمان ۱۰ هزار کیلوگرم شد و این قدرت چانهزنی ما را زیاد میکرد. بهلحاظ حقوقی هم آژانس اعلام کرده بود که ما ۶ مساله حلنشده داریم که ما آنها را همان زمان در مدالیتهای که با آژانس نوشته شد حل کردیم، آژانس نوشت که اینها دیگر مسائل باقیمانده نیستند و همه آنها حل شدند. بهلحاظ سیاسی هم این روند پیشرفت داشت، یعنی در «ژنو ۱» در همین تابستان ۸۷، طرف مقابل که میگفت ایران تا قطعنامهها را اجرا نکند، من نمیآیم در گفتوگوها بنشینم، با اینکه زمان بوش بود و میگفتند او دیوانه است اما آمدند و خودشان درگفتوگوها نشستند، یعنی تنازل پیدا کردند. شش قدرت بزرگ چه وقت پای میز مذاکره آمدند سال۸۷، نه سال ۹۲. این اولین تنازلشان بود.
در «ژنو ۲» همینهایی که میگفتند کسی نباید با ایران فعالیت و همکاری هستهای داشته باشد، خودشان آمدند و به ما پیشنهاد تبادل مواد هستهای دادند. در «ژنو ۳» آمدند و قبول کردند که گفتوگوها برای همکاری حول مسائل مشترک باشد، تا استانبول ۱ و ۲ و بغداد و… در آلماتی بحث ما دربارهٔ نطنز و ۳ درصد نبود. راجعبه ۲۰ درصد و فردو بود. تازه ما بهعنوان یک موضوع «همکاری» با آنها در این مورد صحبت میکردیم، نه اینکه آنها بیایند به ما بگویند حق و تکالیف ما چقدر باشد. همیشه ما بیان میکردیم که نه حق کمتر از آنچه در ان. پی. تی آمده میپذیریم و نه تکلیف بیشتر، بنابراین آنها آمدند و پیشنهادهایی را دادند. حدود ۲۵ موضوع و بند را نوشته بودند و به ما دادند و ما گفتیم که آنها را بررسی میکنیم.
در آلماتی ۲، ما بیان کردیم که از این ۲۵ پیشنهاد، ۵تای آنها را که با حقوق ما تعارض ندارد میتوانیم بهعنوان گام اول بپذیریم و گفتیم حالا شما در ازای آن چهکار میکنید و آن را تعریف کنید. آنها اینجا گیرکرده بودند که من در مناظره سال ۹۲ بیان کردم. آنجا نماینده انگلیس آمد و گفت که بین ما و شما صد کیلومتر فاصله است و ما به شما طرحی ۲۵کیلومتری دادیم که اینقدر شما بیایید تا ما هم همینقدر بیاییم، حالا شما ۵ کیلومتر را انتخاب کردی و میگویی ۵کیلومتر هم شما بیایید، گفتم کجای منطق این کار غلط است؟ برای ۲۵ کیلومتر شما آمادگی دارید که دو هفته اینجا بنشینیم و بحث کنیم؟ که خانم شرمن به او گفت دیگر ادامه نده. و من گفتم گامها باید با هم متوازن و متناسب و همزمان و در جهت همکاری باشند. اینکه شما بخواهی هم ۵ کیلومتر من و هم ۵ کیلومتر خودت را تعریف کنی که دیگر مذاکره نمیشود، اسمش دیکته است. مثلاً اینکه میگویید تحریم خرید محصولات پتروشیمی از جانب اروپا برداشته شود. ما به چنین چیزی اصلاً نیاز نداریم، چون به اندازه کافی محصولات پتروشیمی ما در بازار غیراروپایی به فروش میرود، بعد گفتندباید با پایتختهایشان مشورت کنند-البته بعدا در توافق ژنو در ازای امتیازات فراوانی که ایران داد از جمله امتیازاتی که به اصطلاحآنها دادند همین لغو تحریم خرید محصولات پتروشیمی از ایران توسط اروپا بود- خب طبیعی است چنین توافق غیرمتوازنی نمیتوانست مورد قبول ما باشد چون برخلاف مصالح ملی بود اگرچه در آستانه انتخابات میتوانست مثل توافق ژنو، بلکه بیشتر از آن برد تبلیغاتی داشته باشد. ما معتقد بودیم اگررویکرد مقاومت در مذاکراتادامه پیدا میکرد، میتوانست منجر به ادامه تنازل طرف مقابل از مواضعی که داشت بشود چنانکه بعدها اوباما و کری اعتراف کردند رژیم تحریمهای آمریکا در آستانه فروپاشی قرار گرفته بود.
شرایط آن موقع کشور شرایط خاصی بود و واقعا دوقطبی سازش- مقاومت بهوجود آمده بود و همانطورکه بعد از انتخابات هم نشان داد، تا حدود زیادی آن طیف مصالحهگر در فضای سیاسی کشور هژمون بودند. برخی معتقدند حضور شما در انتخابات این دوقطبی را ایجاد و وارد فضای انتخابات کشور کرد، یعنی این تحلیل را نداشتید که فضا ممکن است در آن دوران به نفع طرف مقابل باشد؟
انتخابات بر همین مبنا شکل میگیرد دیگر. شما وقتی میگویید جمهوری اسلامی، باید برای جمهور دو تفکر را نشان بدهید. رقابت واقعی همین است دیگر. شما باید بگویید که مردم من فکر میکنم راهحل کشور این است. راهحل اینکه شما پیشرفت کرده، به تعالی، موفقیت و رفاه برسید و مشکلات را پشت سر بگذارید این است و دیگری هم تفکر خود را بگوید. اتفاقاً انتخابات باید جایی باشد برای شفافیت دو دیدگاه که مردم انتخاب کنند. شرایط سال ۹۲ چه بود؟ بعدها اوباما به صراحت گفت رژیم تحریمها نزدیک به فروپاشی بود و ما اگر توافق ژنو را انجام نمیدادیم، این تحریمها داشت کارآیی خود را از دست میداد. چون آنها وقتی تحریمها را شروع کردند، توانستند فروش نفت ما را به ۷۰۰ هزار بشکه برسانند اما مرداد ۹۲ فروش نفت و میعانات ما ۱/۵ میلیون شده بود، یعنی داشت برمیگشت و آنها این را میفهمیدند. الان هم این حماقت ترامپ است و انشاءالله اگر ما درست عمل کنیم، تحریمها را که یکبار تا آستانه فروپاشی آنها رفتیم، انشاءالله فروخواهد پاشید و این اهرم برای همیشه از دست طرف مقابل درخواهد آمد.
آن موقع باور ما این بود که مقاومتهای ملت جواب داده و بهسوی موفقیتها داریم پیش میرویم، اما عدهای در آن زمان در این باور عمومی تردید ایجاد کردند. مردم میدیدند این تردید از طرفهای مختلف ایجاد میشود. میدیدند حتی برخی از کسانی که به ظاهر در جریان ما بودند، دارند همین حرفهای طرف مقابل را میزنند. ایجاد تردید باعث میشود که چه بسا، باور عمومی نسبت به یک رویکرد صحیح دچار تردید شود. مثلاً جریان طرف مقابل ما، در انتخابات میگفت که اگر ما ادبیاتمان را خوب کرده و لبخند بزنیم و برویم گفتوگو کنیم، این حرفها پیش میرود. این بحث آنها بود. از طرفی همانطور که در مناظرهها مردم دیدند آقای ولایتی هم که در این جناح بودند، تصویری از گفتوگوهای آلماتی ارائه کرد و گفت در آلماتی آنها آمدند مصالحه کنند، ولی ما نپذیرفتیم. خب مردم میگویند اگر داشته حل میشده، پس چرا حل نکردید؟ این تصویری بود که ارائه شد. من گفتم این تصویر غلط است. متن مذاکرات موجود است. اینکه میگویم وحدت مهم است این است، منظور وحدت قبیلگی که نیست، وحدت گفتمانی مهم است. تجربه این پنج سال همین بود که حالا کمکم مردم با این آشنا شوند که کدام رویکرد درست بود وآیا این حرفها که برخی دوستان میگفتند درست بود؟
گفتمان دولت سایه برای مجلس هم فعالیت میکند؟
من معتقدم این گفتمان و کار گفتمانی مثل کاشت گندم است. طبیعتا وقتی شما گندم میکارید، خواهناخواه کاه هم کنار آن درمیآید. اگر افکار عمومی مردم به آنچه صواب و صحیح است نزدیکتر شد، انتخاب آنها هم به گزینه صحیح و اصلح نزدیکتر خواهد شد، لذا در هر انتخاباتی چه مجلس، چه شورای شهر و… باید کار اصلی این باشد که نگاه مردم را به آنچه صحیح است، نزدیک کنید.
برنامه روزانه امام خامنه ای (حفظه الله)
غلام شاه پسندی از محافظان سابق رهبری در مورد برنامه روزانه آیت الله خامنه ای گفت:
ایشان حدود یک تا یکونیم ساعت پیش از نماز صبح بیدارند که تهجد و عبادت شخصی ایشان است. روزهایش هم با هم فرق میکند، شبیه به هم نیست. ایام هفته فرق میکند. یک روز آقا بیشتر نماز میخوانند، یک روز بیشتر قرآن میخوانند، یک روز بیشتر دعا میخوانند، یک روز بیشتر ذکر میگویند ...
بعدش نماز صبح را میخوانند، ایشان نماز صبح را به جماعت میخوانند و کمترین جماعتشان، آن شخصی است که همراه ایشان است و بیشترینشان هم هر کسی که توی آن ساختمان است، میآید. ایشان توی دفتر کارشان نماز میخوانند و همه کسانی که صبح در محل کار هستند ـ اعم از پاسدارها و دفتریهایی که آنجا هستند ـ نمازشان را با آقا میخوانند.
ایشان هفتهای سه روز را کوهنوردی میکنند
بعد از نماز صبح، ایشان هفتهای سه روز را کوهنوردی میکنند و حداقل بین چهلوپنج تا شصت دقیقه به سمت بالا حرکت میکنند. این مسیر را حدود نیم ساعت تا چهلوپنج دقیقه برمیگردند.
بعضی از مواقع کوههایی دورتر هستند و برای اینکه به وضعیت کار ایشان لطمه نزند، آقا آن ساعت که باید تهجد و نماز و عبادت شخصی خودشان باشد را میآیند بیرون و در طول مسیر عبادتشان را انجام میدهند. پای کوه که میرسیم، نماز را آنجا میخوانیم. هنوز تاریک است و کسی بیدار نیست. یک ساعتی که بالا میرویم، هنوز آفتاب نزده است.
آن سه روز کوهنوردی وقتی از کوه پائین میآیند، بعد وقت اداری کار ایشان است و آن چهار روز دیگر را توی خانه ورزش میکنند.
پس از ورزششان از ساعت هفت، هفتونیم، ایشان در محل کار حاضر میشوند. اگر ملاقات خاصی نداشته باشند میروند منزل و صبحانه را در منزل با خانواده میخورند و بعد از صبحانه میآیند دفتر، کارشان انجام میشود.
اگر ملاقات داشته باشند، ملاقات با صبحانه شروع میشود. وقتی هفت صبح با آقا ملاقات هست، صبحانهشان را هم با آقا میخورند. بعد از خوردن صبحانه و کار اداری، تا نماز ظهر، آقا توی دفتر است. اذان که گفته بشود، هر کاری که وجود داشته باشد، وسط سخنرانی هم که باشد، آقا قطع میکنند، میگویند نماز را بخوانیم بعد بیاییم؛ نماز اول وقت.
بعد از نماز، ادامه کار. اگر جلسات ادامه داشته باشد، نهار را آقا با آن افراد جلسه، توی دفتر میل میکنند. اگر توی دفتر، ملاقاتی نبود، بین ساعت نماز تا یکی دو ساعت بعد از نماز، چون فاصله بین منزل آقا و دفتر به اندازة ده، بیست قدم است، در منزل غذایشان را میخورند و استراحتشان را میکنند، مجدد اولین برنامهای که دارند ساعت سه بعد از ظهر، چهار بعدازظهر است. ایشان میآیند در داخل دفتر هستند و مواقعی که بعدازظهر جلسه خاصی نباشد، ایشان توی کتابخانه شخصیشان به مطالعه میپردازند.
هر زمانی که شما ایشان را ببینید، یا ذکر میگوید یا قرآن میخواند. ایشان به ما توصیه میکردند و میگفتند: «بچهها قرآن را زیاد بخوانید؛ قرآن نور است، قرآن را خیلی مطالعه کنید. من در جوانی هر سه روز یک دور قرآن میخواندم. یعنی روزی ده جزء. الآن دیگر اصلاً حوصلهاش نیست، پیر شدهام، از نظر سنوسال، وضعیت، شغل، گرفتاریهای کاری، این همه مسائل واقعاً نمیتوانم قرآن بخوانم. خیلی از قرآن دور شدم. نُه روز، ده روز طول میکشد من یک دور قرآن را بخوانم.»
الآن که دور شده، روزی سه جزء قرآن میخوانند.
همه افراد خانواده آقا حافظ کل قرآن هستند. منزل حضرت آقا یک خانواده پرجمعیتی است، خودشان، خانمشان و شش تا فرزند با ایشان زندگی کردهاند که همه الآن ازدواج کردهاند و رفتهاند؛ هر هشت نفر این خانواده حافظ کل قرآن هستند. مأنوس قرآن بودن یعنی این. کل افراد خانواده قاری و حافظ قرآناند.
(یک روز با رهبری،ماهنامه امتداد،شماره64،ص16)
🔴 عکس نخست :
دکتر غنی با همسرش و دکتر عبدالله در راس هیآتی مفصل به امریکا رفتند ولی هنگام ورود هیچکس(واقعا هیچکس) به استقبال آنها نیامد. آمریکایها حتی خودرو برای بردنشان به هتل نفرستادند. خودروهایی که برای انتقالشان آمد، توسط سفارت درآنجا اجاره شده و به گفته خودشان هنوز پولش را هم ندادهاند. یکی از دوستان افغانستانی ذیل این عکس نوشت:
این آقایی که به استقبال اشرف غنی و عبدالله آمده راننده تاکسی اوبر [چیزی شبیه اسنپ] است. اما اشرف غنی فکر کرده یک ژنرال امریکایی است و لذا خیلی مودب دست به سینه مقابلش تعظیم کرده است.
بر پدر روزگار بد لعنت! هر آمریکایی را که دیدند دست به سینه میشوند که مبادا در دولت امریکا کارهایی باشد.
.
پینوشت:
عکس سوم؛ سفرناگهانی ترامپ به پایگاه بگرام در هشتاد کیلومتری کابل. دولت افغانستان از رسانهها خبردارشد. دکتر غنی بدون دعوت سریع خودش را به بگرام رساند. ترامپ اینطوری یکساعت پیرمرد هفتاد ساله را بین سربازان ۱۹-۲۰ساله نگهداشت. حتی یک صندلی برایش نیاوردند.
✍️ Mh.jafarian
#ایران_قوی
#دیپلماسی_ذلت
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
دولت سایه تشکیلات نیست گفتمان است
✍بدلیل اینترنت افتضاح متنها پس و پیش اومد کاملش در لینک زیر،
بسیار آموزنده فقط حوصله میخواد خوندنش
https://drjalily.com/posts/1311/
⭕️عوارض واکــــسن ایرانی
🔻کی میگه واکسن ایرانی عوارض نداره؟
خودم دیدم رهبر انقلاب واکسن زد، همه دشمناش همزمان سکته مغزی و قلبی کردن
عوارض از این بیشتر؟! 😏☺️
#واکسن_ایرانی
#باافتخار_ایرانی
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI