eitaa logo
آب و آتش
464 دنبال‌کننده
7 عکس
1 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
✳️ خيلی عصبانی بود. سرباز بود و مسئول آشپزخانه كرده بودندش. ماه رمضان آمده بود و او گفته بود هركس بخواهد روزه بگيرد، سحری بهش می‌رساند. ولی يك هفته نشده، خبر سحری دادن‌ها به گوش سرلشكر ناجی رسيده بود. او هم سرضرب خودش را رسانده بود و دستور داده بود همه سربازها به خط شوند و بعد، يكی يك ليوان آب به خوردشان داده بود كه «...سربازها را چه به روزه گرفتن!» و حالا ابراهيم بعد از بيست و چهار ساعت بازداشت، برگشته بود آشپزخانه. ابراهيم با چند نفر ديگر، كف آشپزخانه را تميز شستند و با روغن موزاييك‌ها را برق انداختند و منتظر شدند. براي اولين بار خدا خدا می‌كردند سرلشكر ناجی سر برسد. ناجی در درگاه آشپزخانه ايستاد. نگاه مشكوكی به اطراف كرد و وارد شد. ولی اولين قدم را كه گذاشته بود، تا ته آشپزخانه چنان كشيده شده بود كه كارش به بيمارستان كشيد. پای سرلشكر شكسته بود و می‌بايست چند صباحی توی بيمارستان بماند. تا آخر ماه رمضان، بچه‌ها با خيال راحت روزه گرفتند. (شهيد محمدابراهيم همت) انتشارات روایت فتح صفحه ۱۱. @Ab_o_Atash
✳️ تحمل پذیرش حق بده! اللّٰهُمَّ مَا عَرَّفْتَنا مِنَ الْحَقِّ فَحَمِّلْناهُ، وَمَا قَصُرْنا عَنْهُ فَبَلِّغْناهُ. خدایا! آنچه از حق به ما شناساندی، تاب تحملش را نیز عنایت کن. و آنچه در رسیدن به حق کوتاهی کردیم، ما را به آن برسان. @Ab_o_Atash
بفرمایید_فروردین_شود_اسفندهای_ما.mp3
زمان: حجم: 2.15M
✳️ یا ربیع الانام و نضرة الایام... بفرمایید فروردین شود اسفندهای ما نه بر لب، بلکه در دل گُل کند لبخندهای ما بفرمایید هرچیزی همان باشد که می‌خواهد همان، یعنی نه مانند من و مانندهای ما بفرمایید تا این بی‌چراتر کار عالم؛ عشق رها باشد از این چون و چرا و چندهای ما سرِ مویی اگر با عاشقان داری سرِ یاری بیفشان زلف و مشکن حلقه‌ پیوندهای ما به بالایت قسم، سرو و صنوبر با تو می‌بالند بیا تا راست باشد عاقبت سوگندهای ما شب و روز از تو می‌گوییم و می‌گویند، کاری کن که «می‌بینم» بگیرد جای «می‌گویند»های ما نمی‌دانم کجایی یا که‌ای، آنقدر می‌دانم که می‌آیی که بگشایی گره از بندهای ما بفرمایید فردا زودتر فردا شود امروز همین حالا بیاید وعده‌ آینده‌های ما @Ab_o_Atash
✳️ نامه عاشقانهٔ امام خمینی به همسرش در فروردین ۱۳۱۲ در بیروت، میانه راه سفر حج: ⬅️ تصدقت شوم؛ الهى قربانت بروم، در این مدت که مبتلاى به جدایى از آن نور چشم عزیز و قوّت قلبم گردیدم متذکر شما هستم و صورت زیبایت در آینه قلبم منقوش است. عزیزم! امیدوارم خداوند شما را به سلامت و خوش در پناه خودش حفظ کند. [حالِِ‏] من با هر شدتى باشد می‌‏گذرد ولى بحمدالله تاکنون هرچه پیش آمد خوش بوده و الآن در شهر زیباى بیروت هستم. حقیقتاً جاى شما خالى است فقط براى تماشاى شهر و دریا خیلى منظره خوش دارد. صد حیف که محبوب عزیزم همراه نیست که این منظره عالى به دل بچسبد. در هر حال امشب شب دوم است که منتظر کشتى هستیم، از قرار معلوم و معروف یک کشتى فردا حرکت می‌‏کند ولى ماها که قدرى دیر رسیدیم، باید منتظر کشتى دیگر باشیم. عجالتاً تکلیف معلوم نیست. امید است خداوند به عزت اجداد طاهرینم که همه حجاج را موفق کند به اتمام عمل، از این حیث قدرى نگران هستیم ولى از حیث مزاج بحمدالله به سلامت، بلکه مزاجم بحمدالله مستقیم‌تر و بهتر است. خیلى سفر خوبى است جاى شما خیلى خیلى خالی است. دلم براى پسرت [سید مصطفی خمینی که در آن‌زمان سه ساله بوده] قدرى تنگ شده است. امید است هر دو [تو راهی «علی» که مدتی پس از تولد بر اثر بیماری درگذشت] به سلامت و سعادت در تحت مراقبت آن عزیز و محافظت خداى متعال باشند اگر به آقا [پدر خانم] و خانم‏‌ها‌ [مادر و مادربزرگِ خانم‌] کاغذى نوشتید، سلام مرا برسانید. من از قِبَل همه نایب‌الزیاره هستم. به خانم شمس‌آفاق [خواهرخانم] سلام برسانید و به توسط ایشان به آقاى دکتر [علوی] سلام برسانید. به خاورسلطان و ربابه‌سلطان سلام برسانید. صفحه مقابل را به آقاى شیخ عبد‌الحسین بگویید برسانند. ایام عمر و عزت مستدام. تصدقت. قربانت: روح الله. عکس جوف در حال دلتنگى از حرکت‌نکردن. [به دلیل نبود کشتی برای حرکت به سمت جده]. جلد ۱، صفحهٔ ۲. @Ab_o_Atash
✳ شعر عاشقانه حضرت برای پیامبر این غزل دلنشین و فاخر را حضرت خدیجه«س» پس از نخستین دیدار با پیامبر اسلام و هنگامی که آن حضرت با خدیجه وداع کرده و بر مرکب نشسته و دور می‌شوند، سروده است: قلب المحبّ الی الاحباب مجذوب و جسمه بید الاسقام منهوب و قائل کیف طعم الحبّ قلت له الحبّ عذب و لکن فیه تعذیب افدی الذین علی خدّی لبعدهم دمی و دمعی مسفوح و مسکوب ما فی الخیام و قد صارت رکابهم جمّاً الّا محبّ له فی القلب محبوب کانمّا یوسف فی کلّ ناحیةٌ والحزن فی کل بیت فیه یعقوب *** دلِ عاشق به دوستان بسته ا‌ست گرچه از درد، جسم او خسته ا‌ست گر بپرسند چیست مزۀ عشق به هم این نیش و نوش پیوسته ا‌ست جان به قربانِ آن که در دوریش چشم من اشک‎بار و خون‎بار است دل هر خیمه شد تهی ز سوار بجز آن‌دل، که خیمه‎ یار است تا که یوسف ز دیده پنهان است بیتِ یعقوب، بیت‌الاحزان است دوشنبه ۱۵ اردی‌بهشت ۱۳۹۹ صفحه ۲. به نقل از مؤسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب @Ab_o_Atash
 ✳ دنیا بد نیست؛ کم است... می‌گویند دنیا بد است، آن را رها کن؛ دنیا رنج است، از آن بگذر؛ دنیا مردار است، از آن فرار کن. در حالی که دنیا [نه تنها] بد نیست؛ که کم است، باید آن را زیاد کرد. باید با آن تجارت کرد. گندمی است که باید به خاکش سپرد و آبیاری‌اش کرد و خرمنش را برداشت. بعضی، گندم را نگه می‌دارند و فقط به آن عشق می‌ورزند و به آن افتخار می‌کنند؛ بعضی گندم را رها می‌کنند و از آن می‌گذرند؛ اما آنها که وسعتِ خسیس زمستان را دیده‌اند، یک گندم را بارور می‌کنند، آن را به خاک می‌دهند تا از خاک برخیزند و زمستان را گرسنه نمانند. اینها در واقع از گندم‌ها و از دنیا نگذشته‌اند که آن را برداشته‌اند؛ آن را بد نمی‌دانند که کم می‌شمارند و به زیاد کردنش مشغول می‌شوند. دنیا می‌شود کشتزارشان، می‌شود بازارشان... دنیا بد نیست؛ کم است. دنیا «رنج» است، اگر اسیرش باشی و «سود» است، اگر امیرش بشوی. جلد ۳، ص ۷۰. @Ab_o_Atash
✳️ مُردگان! گفتند: ای شيخ! دل‌های ما خفته است كه سخن تو در وی اثر نمی‌كند. گفت: كاش خفته بودی كه خفته را بجنبانی بيدار شود. دل‌های شما مُرده است که هرچه بجنبانیش بیدار نمی‌شود. باب شیخ حسن بصری انتشارات زوّار صفحهٔ ۳۳. @Ab_o_Atash
✳️ مرا می‌خوانی، روی برمی‌گردانم! يَا رَبِّ! إِنَّكَ تَدْعُونِى فَأُوَلِّى عَنْكَ وَتَتَحَبَّبُ إِلَىَّ فَأَتَبَغَّضُ إِلَيْكَ وَتَتَوَدَّدُ إِلَىَّ فَلَا أَقْبَلُ مِنْكَ كَأَنَّ لِىَ التَّطَوُّلَ عَلَيْكَ فَلَمْ يَمْنَعْكَ ذٰلِكَ مِنَ الرَّحْمَةِ لِى وَالْإِحْسانِ إِلَىَّ، وَالتَّفَضُّلِ عَلَىَّ بِجُودِكَ وَكَرَمِكَ فَارْحَمْ عَبْدَكَ الْجاهِلَ وَ جُدْ عَلَيْهِ بِفَضْلِ إِحْسانِكَ إِنَّكَ جَوادٌ كَرِيمٌ. پروردگارا! تو مرا می‌خوانی، اما من از تو روی می‌گردانم، با من دوستی می‌ورزی و من با تو دشمنی می‌کنم، به من محبّت می‌کنی و من از تو نمی‌پذیرم، گویی این منم که بر تو حق مهر و محبت دارم! با همه این‌ها چیزی تو را از رحمت و احسان بر من و مهر و محبت همراه جود و بزرگواری‌ات بر من بازنمی‌دارد. بر بنده نادانت رحم کن و با فزونی احسانت بر او سخاوت و گشاده‌دستی داشته باش، که تو بخشنده کریمی... @Ab_o_Atash
✳️ خصم تو نامرد برای ابد ای ازلی مرد برای ابد بی تو زمین سرد، برای ابد نام قدیمت ز لب حادثه نعره برآورد برای ابد پلک تو شد باز به روی دلم پنجره گسترد برای ابد هر گل سرخی که جدا از تو رُست زرد شود زرد، برای ابد غیر دلت لشکر اندوه را کیست هماورد برای ابد؟ نام تو عیّار ز روز ازل خصم تو نامرد برای ابد چشم تو در عین تحیّر شکفت آینه پرورد برای ابد دست تو از روز ازل زد رقم بهر دلم درد، برای ابد مست شد از بادهٔ روشنگرت این دل شبگرد برای ابد صبح ازل مهر تو در من گرفت شعله‌ورم کرد برای ابد @Ab_o_Atash
✳ چرا مطهری را پیاده کردند؟ شایعات علیه مسئولان نظام بشدت رواج داشت، بخصوص مخالفت با مرحوم بهشتی تقریباً همه جا شنیده می‌شد. یکی از روحانیون معروف را که در سال‌های اول انقلاب در دستگاه قضایی بود و بشدت از بنی‌صدر طرفداری و با مرحوم شهید بهشتی مخالفت می‌کرد، روزی هنگامی که وارد دفتر حضرت امام «رضوان الله تعالی علیه» می‌شدم دیدم. به او گفتم: «بنی‌صدر چه امتیازی دارد که تو از او حمایت می‌کنی؟» پاسخ داد: «بنی‌صدر امتیازی ندارد؛ حمایت من از او برای مخالفت کردن با بهشتی است.» این داستان مرا به یاد خاطره‌ای دیگر می‌اندازد. یکی از اعاظم نقل کرد: «قبل از پیروزی انقلاب، روزی در قم با مرحوم شهید مطهری سوار ماشین بودم و من رانندگی می‌کردم. سخن من از همین روحانی مورد اشاره پیش آمد. آقای مطهری انتقاداتی به او داشت. من ناراحت شدم که چرا ایشان از یک روحانی مبارزی مثل او این‌گونه بدگویی می‌کند، لذا اعتراض کردم که شما چرا...؟ مرحوم مطهری فرمود: او دین ندارد! من از فرط عصبانیت، آقای مطهری را از ماشین پیاده کردم.»! (چاپ سوم،‌ تهران: انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تابستان ۱۳۸۶) جلد اول، صفحه ۱۷۹. @Ab_o_Atash
✳ شانس اسرائیل! یک مأمور امنيتی آمریکایی به یک رابط موساد گفت که اسرائیل شانس آورده است که پنجاه و یکمین ایالت آمریکا نشده است. مأمور اسرائیلی پرسید: «چرا شانس؟» مأمور سیا پاسخ داد: «زیرا در آن‌صورت می‌توانستید فقط دو سناتور داشته‌باشید حال آنکه به ترتیب فعلی ۶۰ سناتور در سنای آمریکا دارید!» انتشارات اطلاعات صفحه ۴۳۹. @Ab_o_Atash
✳ گردنه توی آلمان روی یک تابلو نوشته بود «ان‌ ربک لبالمرصاد» و زده بود به دیوار اتاقش. می‌خواست حواسش به گردنه های پرخطر آنجا باشد. بازنویسی بر اساس کتاب مجموعه خاطرات جلد ۴۱ (چاپ پنجم، تهران: انتشارات یا زهرا، مهر ۱۳۸۹) صفحه ۱۰. @Ab_o_Atash