حالا که از دیروز با اظهارات مسعود پزشکیان دوباره بحث #صدور_انقلاب یا صادرنکردن آن داغ شده، یک بار دیگر این شعر زیبای زندهیاد سیدحسن حسینی را که در همینباره است بازخوانی کنیم تا حالمان خوب شود:
✳️ گفتنیهای معطر!
گل که در باغ شکفت
میتوان گفت که:
این جنس غریب – غرضم بوی خوش است –
باید از پنجرۀ باد به اقصای بلاد
هیچ صادر نشود؟!
مثل این است که آدم – آدم؟ -
روی یک تکه مقوا بنویسد که:
«زمین برهوت
باید اصلاً به خیال دهنِ تَفزدهاش
طعم باران متبادر نشود»!
و بکوبد وسط قلب کویر!
*
گل که در باغ شکفت
گفتنیهای معطر را گفت
و شما سوی یک تکه مقوا رفتید...
باد بر حرف شما قهقهه سر داد و گذشت
و کویر
یادِ بارانِ فراوان بهار
یاد انبوهیِ جنگل افتاد
و شما وا رفتید!
معجزی بود شگفت:
در کتاب برهوتی که شما
صفحهبندش بودید
ناگهان مبحث گلها وا شد
و دهانهای شما رسوا شد...
الغرض باد وزید
و ورقها برگشت
پس از آن
انتشارات شما بوی غلطنامه گرفت!
*
اندکی شرم کنید
تا به کی میخواهید
آب در هاون اندیشه خود نرم کنید؟!
گل که در باغ شکفت
گفتنیهای معطر را گفت...
#سیدحسن_حسینی
#گفتنیهای_معطر
@Ab_o_Atash
✳️ تلنگر!
ششم: آنكه مسلمانان اینروز [میلاد رسول اعظم #حضرت_محمد«ص»] را تعظیم بدارند و تصدق و خیرات بنمایند و مؤمنین را مسرور كنند و به زیارت مشاهد مشرفه روند و سید در اقبال شرحى از لزوم تعظیم این روز ذكر نموده و فرموده كه من یافتم طائفه نصارىٰ و جمعى از مسلمین را كه تعظیم بزرگى از روز ولادت #عیسى علیهالسلام مىنمایند و تعجب كردم كه چگونه مسلمانان قانع شدند كه روز مولود پیغمبرشان كه اعظم از همه پیغمبران است به اینمرتبه از تعظیم باشد كه ادون از تعظیم نصارىٰ است!
#عباس_قمی
#مفاتیح_الجنان
اعمال روز هفدهم ماه ربیعالاول
@Ab_o_Atash
✳️ حرف اول و آخر
شاعری در مشعر
عارفی در عرفات
بر گل روی محمد صلوات
#سیدحسن_حسینی
@Ab_o_Atash
✳️ این طنز، واقعی است!
از سپهبد نخجوان نقل میکنند که وی مدتی هم رئیس مدرسۀ نظام بود و هم رئیس ستاد ارتش. صبحها به مدرسه میرفت و عصرها به ارکان حرب (ستاد ارتش) تا به هر دو شغل برسد.
روزی به مدرسه رفت. رئیس کارپردازی تقاضا کرده بود چند چراغ لوستر برای کلاسها خریداری شود. نخجوان گفت به وزارت جنگ بنویسید تا خریداری کنند. بلافاصله نامه تهیه شد و برای او آوردند. وی آن را امضا کرد و به وزارت جنگ فرستاد.
بعد از ظهر هنگامی که به وزارت جنگ رفت تا کارهای محوله را انجام دهد، نامۀ صبح را که خودش امضا کرده بود برایش آوردند تا به نام رئیس مافوق، دستور خریداری چراغها را بدهد. نخجوان نامه را بهدقت خواند و رو به سرهنگی که معاونش بود کرد و گفت: این مدرسۀ نظام هنوز نفهمیده است که بودجۀ امسال ما محلی برای خرید اینجور چیزها ندارد؟ به همین ترتیب به آنها جواب بدهید.
فردای آنروز وقتی در مدرسۀ نظام از نامۀ ارکان حرب که به امضای خودش بود مطلع شد، سخت برآشفت و جلوی رئیس کارپردازی فریاد زد: این چه مملکتی است که از خرید چند چراغ که برای شاگردها لازم است مضایقه میکنند! فوراً نامۀ تندی به همین مضمون بنویسید و تقاضای خودتان را تکرار کنید!
#محمود_حکیمی
#لطیفههای_سیاسی
نشر خرم
صفحه ٨۵.
به نقل از:
#نصرالله_شیفته
#شوخی_در_محافل_جدی
انتشارات تهران
صفحه ٩٧.
@Ab_o_Atash
✳️ نگاه بلند
رسیدیم نزدیک مرز لبنان و فلسطین. روی یک ارتفاع ایستاده بودیم و مناطق اشغالی را نگاه میکردیم که من این بیت شعر از محمود درویش را برایش خواندم: «سنطردهم من إناء الزهور و حبل الغسیل... سنطردهم عن حجارة هذا الطریق الطویل» خلاصهاش یعنی ما یک روز اسرائیلیها را از خاکمان بیرون میکنیم.
این بیت را که خواندم، دستش را زد روی سینهاش، انگار بخواهد شعار بدهد. با احساس گفت: «مطمئن باش همین کار را میکنیم. یک روز از این خاک بیرونشان میکنیم.»
#سیدمحمد_موسوی
#ابوجهاد
صد خاطره از شهید #عماد_مغنیه
انتشارات روایت فتح
صفحه ۶٨.
@Ab_o_Atash
✳️ سرنوشت شمشیر ما!
مریز آبروی سرازیر ما را
به ما بازده نان و انجیر ما را
خدایا اگر دستبند تجمّل
نمیبست دست کمانگیر ما را
کسی تا قیامت نمیکرد پیدا
از آن گوشه کهکشان تیر ما را
ولی خسته بودیم و یاران همدل!
به نانی گرفتند شمشیر ما را
ولی خسته بودیم و میبرد طوفان
تمام شکوه اساطیر ما را
#محمدکاظم_کاظمی
@Ab_o_Atash
✳ رایحه رهبری در مراسم عمامهگذاری
هنگامی که آیتالله شهید سیدمحمدباقرصدر، عمامه مشکی را بر سر طلبه جوان لبنانی [#سید_حسن_نصرالله] گذاشت به او گفت: تو شأن بسیار والایی داری و من در وجود تو رایحه رهبری و فرماندهی را استشمام میکنم و انشاءالله از یاران امام مهدی «عجلالله فرجه» خواهی بود.
#سیدمحمدباقر_صدر
#السیرة_و_المسیرة_فی_حقائق_و_وثائق
#احمد_عبدالله_ابوزید_العاملی
#سیدمحمود_شاهرودی
مؤسسة العارف للمطبوعات
جلد ۳، صفحه ۴۲۰.
@Ab_o_Atash
✳️ مادر حضرت مهتاب تو هستی بانو!
آمدم سمت حرم، سمت شفاعت با تو
دستبرسینه نشستم به زیارت با تو
چادرت را بتکان، شرح روایت با تو
اشک باریدم و بارید حقیقت با تو
مادر حضرت مهتاب، تو هستی بانو!
مثل آیینه، ترک خورده، شکستی بانو!
شب، از اعجاز حضور تو منوّر باشد
دشتها، در نفست پاک و معطر باشد
چشمها، در دل صد رود شناور باشد
باز هم قصه ناخواندهٔ مادر باشد
روضههای جگر توست که در جریان است
دستهای پسر توست که در جریان است
دوسه خط روضه بخوان، حضرت باران! روضه
سوره در سوره بخوان، آیه قرآن، روضه
آتشِ زخم بزن، باز بسوزان، روضه
با گریزی برسان داغ فراوان، روضه
بیرق اشک شما بود، علم شد به زمین
دستهای پسرت آه، قلم شد به زمین
گفت ارباب: «برو آب بیاور، سقا!»
پیش چشمان همه، تاب بیاور سقا!
جرعه از جرعه مهتاب بیاور، سقا!
با دو چشمت غزلی ناب بیاور، سقا!
رفت تا آب... ولی آب شد از بیآبی
خیمهها سوخت در آن معرکهٔ بیتابی
ساقی اینبار، به پیمانه دو ساغر کرد و
مشک را بر نفس نخل شناور کرد و
یاد لبهای ترکخورده اصغر کرد و
گفت: «لا حول و لا قوةَ...» باور کرد و
موج بر موج کشیده است به دریا عباس
شاه شمشادقدان، حضرت سقا، عباس
اسب میآمد و در عرش طنین افتاده
مشک بارید که ساقی به زمین افتاده
آن علمدار رشید است، چنین افتاده
گفت: آری، پسرِ امّبنین افتاده!
پیر پیمانهکش، از درد تمنا میکرد
او نمیدیدش و از دور «خدایا» میکرد
تا رسید از تب میدان، کمرش درد گرفت
آمد از معرکه بیجان، کمرش درد گرفت
زیر لب سوره انسان، کمرش درد گرفت
دید تا ساقی طفلان، کمرش درد گرفت
چشم با تیر گره خورده و خون میبارد
علم عشق زمین خورده و خون میبارد
اشک از چشمه خورشید حرم ریخته بود
چشم و تیر و علم و مشک، به غم ریخته بود
حضرت فاطمه از داغ، بههم ریخته بود
نوحه در حنجره روضه، دو دم ریخته بود
اصغرا! گر ز عطش تشنه و بیتاب شدی
به روی دست پدر، خوب تو سیراب شدی
#حامد_حجتی
#ام_البنین
@Ab_o_Atash
✳ دستورالعمل آيتالله قاضی درباره ورود ماههای رجب، شعبان و رمضان
مرحوم قاضی میفرمودند: انسان بايد به خدا پناه ببرد و خداوند خيلی كمككننده و خيرالمُعين و پسنديده و اختيار كننده است. اما دستورالعمل اين سه ماه:
- عليكم بالفرائض في أحسن أوقاتها! دستورالعمل آن است كه #نمازهای_واجب را در بهترين اوقات خودش انجام دهيد همراه نوافل آن! (كه مجموعاً پنجاه و يك ركعت میشود، اگر نتوانستيد چهل و چهار ركعت) و اگر شواغل دنيا شما را منع كردند، صلاة أوّابين را كه همان نماز ظهر است، ترك نكنيد، چون خيلی اهمّيّت دارد! خصوص نماز ظهر خيلی اهميت دارد و آن بواسطه وقت آن و خصوصيت و موقعيت آن در بين اوقات ديگر است! و «صلاة وسطی» را كه در قرآن آمده، تفسير به نماز ظهر كردهاند، و «صلاة اوّابين» يعني آنها كه خيلی توجه به پروردگار دارند، يعنی رجوعكنندگان به خدا؛ زيرا رجوعكنندگان به خدا به آن تمسك میكنند.
- نوافل شب را هيچ چارهای نيست، مگر آنكه آنها را بهجا آوريد، نه خيال كنيد #نماز_شب ساقط است و آن سد سكندری است كه هيچ شكسته نمیشود! عجب از كسانی كه قصد دارند، دنبال كنند مرتبهای از كمال را در حالی كه شبها قيام نمیكنند؛ ما نشنيدهايم كسی به مرتبهای از كمال برسد، مگر به قيام شب و نماز شب.
- عليكم بقرائة القرآن! بر شما باد به #قرائت_قرآن كريم با صوت حزين و باآهنگ و غنا! يعنی با صدای خوش بخوان كه تو را تكان دهد و در روايات داريم كه قرآن را با تغنّی بخوانيد. امام زينالعابدين تغنّی به قرآن میكردند، اين تغنی در قرآن برای انسان بسيار مفيد است.
- بر تو باد زيارت #مشهد_أعظم در هر روز! [كه منظور از «مشهد أعظم» أميرالمؤمنين«ع» است، چون مرحوم قاضی در #نجف بودهاند] و زيارت مساجد معظمه! [كه منظور كوفه و سهله است] و در بقيه #مساجد عبادت خود را بهجا آوريد! چون مؤمن در مسجد مثل ماهی است در آب؛ همانطوری كه حيات ماهی به آب است، حيات مؤمن هم در مسجد است؛ ماهی را از آب بيرون اندازند، میميرد.
- بعد از نمازهای واجب، #تسبيح حضرت صديقه طاهره«س» را ترك نكنيد! زيرا كه آن ذكر كبيره شمرده شده و لااقل بعد از هر نماز يك بار بگوييد و اگر توانستيد دو يا سه بار بگوييد بهتر است.
- از لوازم مهم، #دعا_برای_فرج حضرت حجت بقية الله الأعظم است در قنوت نماز وتر، و از آن گذشته در هر روز، و در جميع دعاها برای حضرت دعا كنيد.
- زيارت جامعه را روزهای جمعه بهجای آوريد! مقصود، زيارت جامعه معروف است: زيارت #جامعه_كبيره.
- قرآن كه میخوانيد، در اين سه ماه از #يك_جزء كمتر نباشد، در هر روز يك جزء.
- زيارت و #ديدار_برادران خود را زياد كنيد! (مقصود رفقای طريق هستند) خيلی آنها را زيارت كنيد و ببينيد؛ زيرا اينها هستند برادران طريقی شما كه در طريق و عقبات نفس و تنگناها كه انسان گير میكند، كمك انسان میكنند و نجات میدهند.
#سیدمحمدحسین_حسینی_طهرانی
#مطلع_انوار
انتشارات مکتب وحی
جلد ۲، برگزیده از صفحات ۱۰۵ تا ۱۱۳.
#سیدعلی_قاضی
@Ab_o_Atash
✳️ درد انتظار
همهعمر برندارم سر از این خُمار مستی
که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی
تو نه مثل آفتابی که حضور و غیبت افتد
دگران روند و آیند و تو همچنان که هستی
نظری به دوستان کن که هزار بار از آن بِِه
که تحیّتی نویسی و هدیّتی فرستی
دل دردمند ما را که اسیر توست، یارا
به وصالْ مرهمی نِه، چو به انتظار خَستی
نه عجب که قلب دشمن شکنی به روز هَیجا
تو که قلب دوستان را به مفارقت شکستی!
برو ای فقیه دانا به خدای بخش ما را
تو و زهد و پارسایی، من و عاشقی و مستی
دل هوشمند باید که به دلبری سپاری
که چو قبلهایت باشد بِه از آن که خود پرستی
چو زمام بخت و دولت نه به دست جهد باشد
چه کنند اگر زبونی نکنند و زیردستی
گِله از فراق یاران و جفای روزگاران
نه طریق توست #سعدی، کم خویش گیر و رستی
@Ab_o_Atash
1_16439422351.mp3
زمان:
حجم:
9.28M
🎵خُمار مستی
آواز: #سیدحسامالدین_سراج
آهنگساز: #مجتبی_صادقی
شعر: #سعدی
از آلبوم: #نازنین_یار
تکنواز تار: #فرهنگ_شریف
@Ab_o_Atash
✳️ قدری هوای زبان و قلم خود را داشته باشید
هوالله تعالی شأنه العزیز
شاهزاده جان، فدایت شوم
اینبار که جعفر آمد، غیر از آه و ناله هیچ از کاغذهای شما نفهمیدم. عریضهٔ نواب ظلالسلطان و کاغذ محمدرضامیرزا را طوری نوشته بودید که نتوانستم برسانم. شما به ضمانت حاجیآقا بل به شفاعت قرآن تعهد فرمودید که مِنبعد قلم بیهوده بر روی کاغذ نگذارید و حرف نسنجیده ننویسید. چه طور شده که زود فراموش کردید و مناسب و نامناسب هرچه به زبان قلم بیاید بیپروا و بیباک برمیدارید مینویسید.
ولیعهد مغفور، خدمت و تربیت شما را به من محول فرمود اما با اینطور بیباکی و بیهودهنویسی که از شما میبینم نزدیک است استعفا کنم.
زنهار زنهار حرفی که اندک گوشهدار و کنایهدار باشد نسبت به شاه و والدهٔ شاه منویس. تبریز شهر شام است، یعنی چه؟ زن یزید کیست؟ سیف را کی کور کردند؟ من کی در خانهٔ ظلالسلطان بودم؟ چرا هر پدرسوختهٔ پاچهگسیخته حرف دروغ میزند، باور میکنی و از روی آن کاغذ مینویسی؟ باز به من تنها بنویسید طوری است، به محمدرضامیرزا آخر چرا؟ سبحان الله! قربانصدقهٔ حاجیآقا رفتن یعنی چه؟ چرا هرچه افشار است قربان نعل کفش یک قاجار نشود؟ دوستی و مهربانی جداست و سبکی و نادانی جدا. از برای خدا بعد از این قدری هوای قلم و زبان خود را نگاه دارید.
#قائممقام_فراهانی
#خداوندگار_لحن
نامههای تازهیاب قائممقام فراهانی
#محمد_طلوعی
#محمدرضا_بهزادی
#محمد_میرزاخانی
(چاپ اول، تهران: انتشارات پرنده، تابستان ۱۳۹۵)
صفحه ۱۲۸.
@Ab_o_Atash