eitaa logo
آب و آتش
464 دنبال‌کننده
7 عکس
1 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
مهمان‌های خوبی نبودیم آنی که ما از خودمان اطلاع داریم، ما مهمان‌های خوبی نیستیم برای خدا. اگر میهمان‌های خدا از قبیل رسول خدا و ائمه هدی هستند، ما چه بگوییم. و آن میزبانی‌ای که از آنها می‌کند، دست ما از آن کوتاه است. لکن ما متکی هستیم به لطف او، و ما متکی هستیم به عنایات او. و ما در ماه رمضان هر چه قصور کرده باشیم، تقصیر کرده باشیم، در این روز مبارک از او عیدی می‌خواهیم؛ او به فضل خودش با ما رفتار کند، نه به عدلش. جلد ۱۸، صفحه ۴۹۸. @Ab_o_Atash
✳ وداع رمضان افسوس که ایام شریف رمضان رفت سی عید به یک‌مرتبه از دست جهان رفت افسوس که سی پاره این ماه مبارک از دست به‌یک‌بار چو اوراق خزان رفت... شد زیر و زبر چون صف مژگان، صف طاعت شیرازه جمعیت بیداردلان رفت بی‌قدری ما چون نشود فاش به عالم؟ ماهی که شب قدر در او بود نهان، رفت... تا آتش جوع رمضان چهره برافروخت از نامه اعمال، سیاهی چو دخان رفت با قامت چون تیر در این معرکه آمد از بار گنه با قدِ مانند کمان رفت برداشت ز دوش همه‌کس بار گنه را چون باد، سبک آمد و چون کوه، گران رفت چون اشکِ غیوران به سراپرده مژگان دیر آمد و زود از نظر آن جان جهان رفت از رفتن یوسف نرود بر دل یعقوب آنها که به «صائب» ز وداع رمضان رفت @Ab_o_Atash
✳️ گزارش گرِتا گاربوی عزیز! امیدوارم شما مرا در فیلم مستند و خبری اخیر آشوب دیترویت، که در آن سر من شکست، دیده باشید. من هرگز در کمپانی فورد کار نکرده بودم. روزی یکی از دوستانم خبر اعتصاب را به من داد. خوب، من هم آن‌روز کاری نداشتم که انجام بدهم. بنابراین با او راه افتادم، و رفتیم به طرف صحنه آشوب و داخل گروه کوچکی ایستادیم و شروع کردیم به صحبت از هر دری. حرف‌های نسبتاً تندی را که زده می‌شد می‌شنیدم، اما من علاقه‌ای به گوش‌دادن به این حرف‌ها نداشتم؛ اصلاً فکر نمی‌کردیم که حادثه‌ای در شرف وقوع است. وقتی که دیدم از اتومبیل‌ها فیلم تهیه می‌شود، به نظرم رسید خب، الآن بهترین فرصت برای ظاهرشدن من در فیلم که همیشه آرزویش را داشتم دست داده، لذا شروع کردم به پرسه‌زدن در همان دوروبر، و منتظر برای امتحان اقبالم. من همیشه می‌دانستم که قیافه‌ام طوری است که به درد فیلم می‌خورد و در پردهٔ سینما زیبا به نظر خواهد رسید. از این کار، بسیار راضی بودم، گرچه حادثه کوچکی یک هفته تمام روانه بیمارستانم کرد! به محض اینکه مرخص شدم، به تماشاخانه کوچکی که در همسایگی‌ام قرار داشت رفتم و فهمیدم که فیلم مستندی که در صحنه‌ای از آن، من ظاهر شده بودم را نمایش می‌دهند. از این‌رو، برای دیدن قیافه خودم به تماشاخانه رفتم. عظیم بود، با شکوه بود! اگر خوب به فیلم دقت کرده باشید، مرا به یاد می‌آورید، چون در فیلم، من همان مرد جوانی هستم که با چمدان فاستونی کوچک آبی، موقعی که دویدن و فرار شروع می‌شود، کلاهش از سرش می‌افتد. یادتان می‌آید؟ در همان لحظه، سه یا چهار بار به طرف دوربین برگشتم تا قیافه‌ام در فیلم بیفتد و فکر می‌کنم که شما خنده‌ام را دیده‌اید. می‌خواستم ببینم خنده‌ام در فیلم چه‌طور به نظر می‌رسد، و اگر اغراق نکرده باشم، به قدر کافی زیبا افتاده‌ام... کتاب سروش، مجموعه داستان‌های کوتاه (چاپ اول، تهران: انتشارات صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، ۱۳۶۸) صفحات ۱۹۹ و ۲۰۰. @Ab_o_Atash
✳️ نظر شهید صدر دربارهٔ همه‌پرسی نظام جمهوری اسلامی ایران وقتی با این ملت بزرگ، یعنی ملت بزرگ مسلمان ایران که با جهاد ، خون و قهرمانی بی‏‌‌نظیرش ، تاریخ اسلام را از نو نگاشت و نمونه‌‏‌ای گویا و زنده از روزگار نخستین اسلام در تمامی عرصه‏‌های شجاعت و ایمان و حماسه، به جهان ارائه داد، سخن می‌‏گویم، احساس افتخاری بزرگ، مرا فرا می‌‏گیرد.  همچنین وقتی که این ملت را در برابر برهه‏‌ای عظیم که نه تنها نقطه عطفی در تاریخ این ملت، بلکه نقطه عطفی در حیات تمامی امت اسلامی به شمار می‌‏رود، می‏‌یابم، احساساتم عمق بیشتری می‌‏یابد. در این برهه، ملت مجاهد ایران بپا خواهد خاست تا به جمهوری اسلامی مطرح شده از طرف رهبری این قیام یعنی امام خمینی، رأی مثبت دهد و با این رأی مثبت، از نو بر ایمانش به اسلام، که قبلاً با دادن قربانی‌‏ها و انواع ایثار و جهاد، اظهار کرده بود، تأکید ورزد و با کلمهٔ «» که ملّت مجاهد ایران، به جمهوری اسلامی خواهد گفت، مرحله جدیدی را در حیات مسلمانان آغاز کند؛ مرحله‏‌ای که آنها را از تاریکی‏‌های جاهلیت به نور توحید و از بهره‌‏کشی انسان از انسان به بندگی خالصانه خداوند متعال رهبری کند که بنیاد حقیقی آزادی، عدالت و برابری را تشکیل می‏‌دهد … شریعت اسلامی گزینه‏‌ای میان دو گزینه نیست، بلکه گزینه‏‌ای است که انتخابی جز آن وجود ندارد؛ زیرا این شریعت، حکم و فرمان خدا بر روی زمین و قانونی است که جایگزینی ندارد. خداوند متعال فرموده است: «وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَن يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ».  (و هیچ مرد و زن مؤمنی را نرسد که چون خدا و فرستاده‌‏اش به کاری فرمان دهند برای آنان در کارشان اختیاری باشد). اما امام خمینی چنین خواست که ملت مسلمان ایران، بار دیگر با آگاهی و قاطعیت، اختیار، اراده و شایستگی خود را برای تحمل بار این امانت بزرگ به اثبات برساند. انتشارات دارالصدر ص۴۴. @Ab_o_Atash
✳️ مهربان با طبیعت گردش که می‌رفتیم، با بچه‌ها بلند می‌شد کیسه برمی‌داشت و آشغال‌های کوه یا کنار رودخانه را تا جایی که می‌شد، جمع می‌کرد یا یادشان می‌داد که کناره رودخانه، دور و بر چشمه را سنگ‌چین کنند. می‌گفت «وقتی از استفاده می‌کنی، بگذار طبیعت هم از تو استفاده کند.» یک روز پیاده رفته بود مرکز، برگ‌ها ریخته، محوطه کثیف. یکی از افسرها هم سر تمیزکردن پادگان با سربازها درگیر شده بود. حسن خودش شروع می‌کند به جمع‌کردن برگ‌ها، از همان جلوی در. سربازها هم که می‌بینند مربی و فرمانده‌شان دارد کار می‌کند، شروع می‌کنند به تمیزکردن محوطه. حسن می‌گفت: «یک‌ساعت بعد مرکز پیاده‌روی از تمیزی برق می‌زد.» می‌گفت: «این حرکت را از آن افسر اسکاتلندی یاد گرفتم که توی کوه، خودش خم شد و آشغالی را از زمین برداشت؛ به سربازش دستور نداد.» صفحات ۳۱ و ۳۶. @Ab_o_Atash
✳️ جامانده‌ها آسمان ایران را به قصد فرودگاه جدّه ترک می‌کردیم که اعلام کردند؛ به دلیل نقص فنی باید برگردیم. برگشتیم و بعد از مدت کوتاهی نقص فنی رفع شد. کبوتری پروانهٔ هواپیما را از کار انداخته بود. حکمت این برگشت را آن لحظه‌ای دریافتیم که دو خانم با چشم‌های اشک‌آلود و نفس‌زنان سوار هواپیما شدند. دعوت‌شده‌ها جا مانده بودند. (خاطرات و نکته‌هایی از عمره دانشجویی) صفحه ۸. @Ab_o_Atash
4.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✳️ حکمت بلاها هر بلایی کز تو آید، رحمتی است هر که را فقری دهی، آن دولتی است تو بسی زاندیشه برتر بوده‌ای هر چه فرمان است، خود فرموده‌ای زان به تاریکی گذاری بنده را تا ببیند آن رخ تابنده را تیشه، زان بر هر رگ و بندم زنند تا که با لطف تو، پیوندم زنند گر کسی را از تو دردی شد نصیب هم، سرانجامش تو گردیدی طبیب هر که مسکین و پریشان تو بود خود نمی‌دانست و مهمان تو بود رزق زان معنی ندادندم خسان تا تو را دانم پناه بی‌کسان ناتوانی زان دهی بر تندرست تا بداند کآنچه دارد زانِ توست زان به درها بردی این درویش را تا که بشناسد خدای خویش را اندرین پستی، قضایم زان فکند تا تو را جویم، تو را خوانم بلند @Ab_o_Atash 📽 خوانش شعر زیبای توسط رهبر فرزانه انقلاب در زمان بستری بودن در بیمارستان. @Ab_o_Atash
✳️ بطالتم بس، از امروز کار خواهم کرد چو باد، عزمِ سرِ کویِ یار خواهم کرد نفس به بویِ خوشش مُشکبار خواهم کرد به هرزه بی می و معشوق عمر می‌گذرد بِطالتم بس، از امروز کار خواهم کرد هر آبروی که اندوختم ز دانش و دین نثارِ خاکِ رهِ آن نگار خواهم کرد چو شمعِ صبحدمم شد ز مهر او روشن که عمر در سر این کار و بار خواهم کرد به یادِ چشم تو خود را خراب خواهم ساخت بنایِ عهدِ قدیم استوار خواهم کرد صبا کجاست؟ که این جانِ خون‌گرفته چو گُل فدای نَکهَتِ گیسویِ یار خواهم کرد نفاق و زَرق نبخشد صفایِ دل، حافظ! طریقِ رندی و عشق اختیار خواهم کرد @Ab_o_Atash
✳️ اسوه اخلاق عملی در بیان یک عالم ربانی تابستان سال ۱۳۸۶ بود. در مسجد امین‌الدوله تهران مشغول نماز جماعت مغرب و عشا بودم. حالت عجیبی داشتم. تمام نمازگزاران از علما و بزرگان بودند. من در گوشه سمت راست صف دوم جماعت ایستاده بودم. بعد از نماز مغرب، وقتی به اطراف خود نگاه کردم، با کمال تعجب دیدم اطراف محل نماز جماعت را آب فرا گرفته! درست مثل اینکه مسجد، جزیره‌ای در میان دریاست! امام جماعت، پیرمردی نورانی با عمامه‌ای سفید بود. از جا برخاست و رو به سمت جمعیت شروع به صحبت کرد. از پیرمردی که در کنارم بود پرسیدم: امام جماعت را می‌شناسی؟ جواب داد: حاج شیخ هستند. استادِ حاج‌آقا و حاج‌آقا . من که از عظمت روحی و بزرگواری بسیار شنیده بودم، با دقت تمام به سخنانش گوش می‌کردم. سکوت عجیبی بود. همه به ایشان نگاه می‌کردند. ایشان ضمن بیان مطالبی در مورد عرفان و اخلاق فرمودند: دوستان! رفقا! مردم ما را بزرگان عرفان و اخلاق می‌دانند و... اما رفقای عزیز! بزرگان اخلاق و عرفان عملی اینها هستند. بعد تصویر بزرگی را در دست گرفت. از جای خود نیم‌خیز شدم تا بتوانم خوب ببینم. تصویر، چهره مردی با محاسن بلند را نشان می‌داد که بلوز قهوه‌ای بر تنش بود. شک نداشتم که خودش است. ابراهیم بود؛ ! سخنانش برای من بسیار عجیب بود. شیخ حسین زاهد استاد عرفان و اخلاق که علمای بسیاری در محضرش شاگردی کرده‌اند، چنین سخنی می‌گوید!؟ او ابراهیم را استاد اخلاق عملی معرفی می‌کند!؟ در همین حال با خودم گفتم: شیخ حسین زاهد که...! او که سال‌ها قبل از دنیا رفته! هیجان زده از خواب پریدم. ساعت سه بامداد روز بیستم مرداد ۸۶ مطابق با بیست‌وهفتم رجب و مبعث حضرت رسول اکرم «ص» بود. زندگینامه و خاطرات (چاپ چهل‌و‌هشتم، تهران: گروه فرهنگی و انتشارات شهید ابراهیم هادی، شهریور ۱۳۹۲) صفحات ۹ و ۱۰. @Ab_o_Atash
✳️ در حاشیه درخواست همسر! صبح در میان صحن، یکی از دوستانم را دیدم. گفت: «فلانی! اگر زن می‌خواهی مثل همیشه كه زیارت حبیب بن مظاهر را می‌خوانی، بعد از آن دو ركعت نماز و یك سوره یس به هدیه حبیب بخوان و بعد از آن حاجت خود را بخواه...» گفتم: چه می‌گویی؟ گفت: همین‌طور است که می‌گویم؛ مجرب شده است. من هم این کار را کردم. در وقت حاجت خواستن گفتم: «حبیب! من زن می‌خواهم كه با او به خوبی و خوشی زندگانی كنم نه آنكه طوق لعنت به گردن من بیندازی، و حال من را بسنج كه من از عهده مخارج خودم برنمی‌آیم تا چه رسد به زن و بچه كه حقیقتاً چاه ویل و حرص مجرّد و جهنّم دنیاست كه هر چه بگویی: «هل امتلئت؟ فتقول: هل من مزید؟» یا حبیب! خوب چشم‌هایت را باز كن كه من گاه‌گاهی بی‌شام و ناهار مانده‌ام و رو نداشته‌ام كه از رفقا پول قرض كنم. با زن و بچه ممكن نیست كه صبر كنم به بی‌غذایی، و چیز به قرض خواستن از كوه اُحد بر من سنگین‌تر است. یا حبیب! من در وادی غیر ذی زرع ساكنم.... یا حبیب! این حاجت خواستن من از تو یك سرش شوخی و حصول تجربه است و سیاحتِ وقوع امر غیر عادی است.... چنانچه این‌طور زن از دست تو برنمی‌آید، یك قدم راضی نیستم برای من برداری و قوز بالای قوز بسازی ها! من همه‌چیز را به تو گفتم. صاف و پوست‌كنده گفتم. یا زن برای من درست نكن كه همان خودم برای خودم بس است و یا اگر درست می‌كنی، به‌قاعده و از همه‌جهت درست كن. والسلام علیكم و رحمت‌الله و بركاته.» انتشارات امیرکبیر صفحه ۳۹۷. @Ab_o_Atash
«قلم» و «شمشیر» لازمه صدارت بود از وسایل صدارت، یکی قلم بود. در نقاشی‌ها صدر را با طغرایی لایِ شالِ کمر و دواتی در دست نشان می‌دادند. توانِ قلم، معیار اصلی صدارت بود و ابزارِ دیگر شمشیر. بعضی از صدور ذوالریاستین بودند، هم شمشیر داشتند و هم خط و ربط. ابزارِ صدارتِ قائم‌مقام اما نامه‌هایش بود و از طریقِ نامه‌هایش جوری القای قدرت می‌کرد که از شمشیرِ کسان برنمی‌آمد. این قدرت چنان بود که دیگران را به خیال انداخت که قائم‌مقام در نوشته‌هایش سحر می‌کند و البته خودِ قائم‌مقام هم از این خیال تبری نمی‌جسته. این القای قدرت سیمیای او نیست بلکه احاطه او بر داستان‌های متواتر و احادیثِ صدرِ اسلام و رسایل مرسل و نکته‌سنجی و استفاده بجای اوست که جادو می‌کند. اینها را مضاف کنید به عربی‌دانیِ مفصلِ قائم‌مقام. نامه‌های تازه‌یاب قائم‌مقام فراهانی نشر پرنده صفحه ۷. @Ab_o_Atash
✳️ از این واقعیت نترسیم چرا ما از اثبات مغایرت بین حکومت اسلامی و دموکراسی می‌هراسیم؟ زیرا هنوز در فضای فرهنگی غرب نفس می‌کشیم و در تبلیغات جهانی غرب، حکم بر این قرار گرفته است که «هر چه غیرِ دموکراسی است، استبداد است.» خیر، این چنین نیست. دموکراسی -حکومت مردم- در برابر تئوکراسی -حکومت خدا- ست و حکومت خدا لزوماً غیر مردمی نیست، چنان‌که دموکراسی در غرب نیز به اعتقاد ما اکنون در یک «حاکمیت استبدادی پنهان» صورت بسته است. نشر واحه صفحه ۵۸. @Ab_o_Atash