eitaa logo
آب و آتش
463 دنبال‌کننده
7 عکس
1 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
✳ شعر عاشقانه حضرت برای پیامبر این غزل دلنشین و فاخر را حضرت خدیجه«س» پس از نخستین دیدار با پیامبر اسلام و هنگامی که آن حضرت با خدیجه وداع کرده و بر مرکب نشسته و دور می‌شوند، سروده است: قلب المحبّ الی الاحباب مجذوب و جسمه بید الاسقام منهوب و قائل کیف طعم الحبّ قلت له الحبّ عذب و لکن فیه تعذیب افدی الذین علی خدّی لبعدهم دمی و دمعی مسفوح و مسکوب ما فی الخیام و قد صارت رکابهم جمّاً الّا محبّ له فی القلب محبوب کانمّا یوسف فی کلّ ناحیةٌ والحزن فی کل بیت فیه یعقوب *** دلِ عاشق به دوستان بسته ا‌ست گرچه از درد، جسم او خسته ا‌ست گر بپرسند چیست مزۀ عشق به هم این نیش و نوش پیوسته ا‌ست جان به قربانِ آن که در دوریش چشم من اشک‎بار و خون‎بار است دل هر خیمه شد تهی ز سوار بجز آن‌دل، که خیمه‎ یار است تا که یوسف ز دیده پنهان است بیتِ یعقوب، بیت‌الاحزان است دوشنبه ۱۵ اردی‌بهشت ۱۳۹۹ صفحه ۲. به نقل از مؤسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب @Ab_o_Atash
 ✳ دنیا بد نیست؛ کم است... می‌گویند دنیا بد است، آن را رها کن؛ دنیا رنج است، از آن بگذر؛ دنیا مردار است، از آن فرار کن. در حالی که دنیا [نه تنها] بد نیست؛ که کم است، باید آن را زیاد کرد. باید با آن تجارت کرد. گندمی است که باید به خاکش سپرد و آبیاری‌اش کرد و خرمنش را برداشت. بعضی، گندم را نگه می‌دارند و فقط به آن عشق می‌ورزند و به آن افتخار می‌کنند؛ بعضی گندم را رها می‌کنند و از آن می‌گذرند؛ اما آنها که وسعتِ خسیس زمستان را دیده‌اند، یک گندم را بارور می‌کنند، آن را به خاک می‌دهند تا از خاک برخیزند و زمستان را گرسنه نمانند. اینها در واقع از گندم‌ها و از دنیا نگذشته‌اند که آن را برداشته‌اند؛ آن را بد نمی‌دانند که کم می‌شمارند و به زیاد کردنش مشغول می‌شوند. دنیا می‌شود کشتزارشان، می‌شود بازارشان... دنیا بد نیست؛ کم است. دنیا «رنج» است، اگر اسیرش باشی و «سود» است، اگر امیرش بشوی. جلد ۳، ص ۷۰. @Ab_o_Atash
✳️ مُردگان! گفتند: ای شيخ! دل‌های ما خفته است كه سخن تو در وی اثر نمی‌كند. گفت: كاش خفته بودی كه خفته را بجنبانی بيدار شود. دل‌های شما مُرده است که هرچه بجنبانیش بیدار نمی‌شود. باب شیخ حسن بصری انتشارات زوّار صفحهٔ ۳۳. @Ab_o_Atash
✳️ مرا می‌خوانی، روی برمی‌گردانم! يَا رَبِّ! إِنَّكَ تَدْعُونِى فَأُوَلِّى عَنْكَ وَتَتَحَبَّبُ إِلَىَّ فَأَتَبَغَّضُ إِلَيْكَ وَتَتَوَدَّدُ إِلَىَّ فَلَا أَقْبَلُ مِنْكَ كَأَنَّ لِىَ التَّطَوُّلَ عَلَيْكَ فَلَمْ يَمْنَعْكَ ذٰلِكَ مِنَ الرَّحْمَةِ لِى وَالْإِحْسانِ إِلَىَّ، وَالتَّفَضُّلِ عَلَىَّ بِجُودِكَ وَكَرَمِكَ فَارْحَمْ عَبْدَكَ الْجاهِلَ وَ جُدْ عَلَيْهِ بِفَضْلِ إِحْسانِكَ إِنَّكَ جَوادٌ كَرِيمٌ. پروردگارا! تو مرا می‌خوانی، اما من از تو روی می‌گردانم، با من دوستی می‌ورزی و من با تو دشمنی می‌کنم، به من محبّت می‌کنی و من از تو نمی‌پذیرم، گویی این منم که بر تو حق مهر و محبت دارم! با همه این‌ها چیزی تو را از رحمت و احسان بر من و مهر و محبت همراه جود و بزرگواری‌ات بر من بازنمی‌دارد. بر بنده نادانت رحم کن و با فزونی احسانت بر او سخاوت و گشاده‌دستی داشته باش، که تو بخشنده کریمی... @Ab_o_Atash
✳️ خصم تو نامرد برای ابد ای ازلی مرد برای ابد بی تو زمین سرد، برای ابد نام قدیمت ز لب حادثه نعره برآورد برای ابد پلک تو شد باز به روی دلم پنجره گسترد برای ابد هر گل سرخی که جدا از تو رُست زرد شود زرد، برای ابد غیر دلت لشکر اندوه را کیست هماورد برای ابد؟ نام تو عیّار ز روز ازل خصم تو نامرد برای ابد چشم تو در عین تحیّر شکفت آینه پرورد برای ابد دست تو از روز ازل زد رقم بهر دلم درد، برای ابد مست شد از بادهٔ روشنگرت این دل شبگرد برای ابد صبح ازل مهر تو در من گرفت شعله‌ورم کرد برای ابد @Ab_o_Atash
✳ چرا مطهری را پیاده کردند؟ شایعات علیه مسئولان نظام بشدت رواج داشت، بخصوص مخالفت با مرحوم بهشتی تقریباً همه جا شنیده می‌شد. یکی از روحانیون معروف را که در سال‌های اول انقلاب در دستگاه قضایی بود و بشدت از بنی‌صدر طرفداری و با مرحوم شهید بهشتی مخالفت می‌کرد، روزی هنگامی که وارد دفتر حضرت امام «رضوان الله تعالی علیه» می‌شدم دیدم. به او گفتم: «بنی‌صدر چه امتیازی دارد که تو از او حمایت می‌کنی؟» پاسخ داد: «بنی‌صدر امتیازی ندارد؛ حمایت من از او برای مخالفت کردن با بهشتی است.» این داستان مرا به یاد خاطره‌ای دیگر می‌اندازد. یکی از اعاظم نقل کرد: «قبل از پیروزی انقلاب، روزی در قم با مرحوم شهید مطهری سوار ماشین بودم و من رانندگی می‌کردم. سخن من از همین روحانی مورد اشاره پیش آمد. آقای مطهری انتقاداتی به او داشت. من ناراحت شدم که چرا ایشان از یک روحانی مبارزی مثل او این‌گونه بدگویی می‌کند، لذا اعتراض کردم که شما چرا...؟ مرحوم مطهری فرمود: او دین ندارد! من از فرط عصبانیت، آقای مطهری را از ماشین پیاده کردم.»! (چاپ سوم،‌ تهران: انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تابستان ۱۳۸۶) جلد اول، صفحه ۱۷۹. @Ab_o_Atash
✳ شانس اسرائیل! یک مأمور امنيتی آمریکایی به یک رابط موساد گفت که اسرائیل شانس آورده است که پنجاه و یکمین ایالت آمریکا نشده است. مأمور اسرائیلی پرسید: «چرا شانس؟» مأمور سیا پاسخ داد: «زیرا در آن‌صورت می‌توانستید فقط دو سناتور داشته‌باشید حال آنکه به ترتیب فعلی ۶۰ سناتور در سنای آمریکا دارید!» انتشارات اطلاعات صفحه ۴۳۹. @Ab_o_Atash
✳ گردنه توی آلمان روی یک تابلو نوشته بود «ان‌ ربک لبالمرصاد» و زده بود به دیوار اتاقش. می‌خواست حواسش به گردنه های پرخطر آنجا باشد. بازنویسی بر اساس کتاب مجموعه خاطرات جلد ۴۱ (چاپ پنجم، تهران: انتشارات یا زهرا، مهر ۱۳۸۹) صفحه ۱۰. @Ab_o_Atash
✳️ غربت و مظلومیت حزب‌الله حزب‌الله، حتی در میان دوستان خویش غریبند، چه برسد به دشمنان؛ اگرچه در عین گمنامی و مظلومیت، باز هم من به یقین رسیده‌ام که خداوند لوح و قلم تاریخ را بدینان سپرده است. قسمت حزب‌الله از تمدنِ شهرنشینان، غربت و مظلومیت است و راستش از دنیا توقعی جز این نیز نمی‌رود. اینجا مهبط عقل است و حزب‌الله عاشق است و در میان دنیاداران با همان مشکلی روبه‌روست که هزاروچهارصد سال است اولیای خدا با آن روبه‌رو هستند. دوره دوم، شماره ۴، تیرماه ۱۳۶۹. @Ab_o_Atash
✳️ عید است و دلم خانه ویرانه، بیا! این خانه تکاندیم ز بیگانه، بیا! یک ماه تمام میهمانت بودیم یک روز به مهمانی این خانه بیا! @Ab_o_Atash
✳️ در معرکهٔ بلا عاقلان چون گرفتار بلا شوند، گویند شکیبایی ورزیم که این نیز بگذرد، اما عاشقان چون در معرکهٔ بلا در آیند، گویند: اگر با دیگرانش بود میلی چرا ظرف مرا بشکست لیلی؟ صفحهٔ ۱۳۴. @Ab_o_Atash
✳ شهری مُتحدّثان حُسنت... رفتی و نمی‌شوی فراموش می‌آیی و می‌روم من از هوش سِحرست کمان ابروانت پیوسته کشیده تا بناگوش پایت بگذار تا ببوسم چون دست نمی‌رسد به آغوش جور از قِبلت مقام عدل است نیش سخنت مقابل نوش بی‌کار بود که در بهاران گویند به عندلیب مخروش دوش آن غم دل که می‌نهفتم باد سحرش ببرد سرپوش آن سیل که دوش تا کمر بود امشب بگذشت خواهد از دوش شهری متحدثانِ حُسنت الا متحیّرانِ خاموش بنشین که هزار فتنه برخاست از حلقهٔ عارفان مدهوش آتش که تو می‌کنی محال است کاین دیگ فرونشیند از جوش بلبل که به دست شاهد افتاد یاران چمن کند فراموش ای خواجه! برو به هر چه داری یاری بخر و به هیچ مفروش! گر توبه دهد کسی ز عشقت از من بنیوش و پند منیوش سعدی همه‌ساله پندِ مردم می‌گوید و خود نمی‌کند گوش @Ab_o_Atash