eitaa logo
آب و آتش
461 دنبال‌کننده
7 عکس
1 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
✳️ نامه جلال و دوستان در تقبیح ترور شاه! یکی از به‌یادماندنی‌ترین خاطرات من از مربوط به دوره بعد از انشعاب [از حزب توده] است. چون وقتی ما از حزب جدا شدیم و کناره گرفتیم، رابطه ما همیشه با هم دوستانه و صمیمانه بود. بعد از ۱۵بهمن که را ترور کردند، یک‌روز از منزل بیرون رفتم و را خریدم. دیدم در صفحه اول مطلبی چاپ کرده‌اند به این مضمون که ما ترور شاه را تقبیح می‌کنیم و جای شکر دارد که ذات اقدس ملوکانه سلامت هستند. در پای این نوشته امضای افرادی چون [خلیل] ملکی، من [انور خامه‌ای]، دکتر عابدی، جلال، حسین ملک و دکتر اپریم دیده می‌شد. البته این نامه جعلی بود و از قول ما این مطالب را نوشته بودند. در حالی که ما آن‌موقع در مظان اتهام هم قرار داشتیم و تهمت‌هایی به ما می‌زدند و می‌گفتند اینها با انگلیسی‌ها زدوبند دارند. من خیلی عصبانی شدم و به منزل مرحوم ملکی رفتم. ایشان هم شخصیتی بودند که همه ما دوستشان داشتیم و به ایشان علاقه‌مند بودیم. وقتی رسیدم، دیدم که قبل از من دکتر عابدی و حسین ملک هم آمده‌اند؛ تا مرا دیدند گفتند این چه کاری است و چرا این‌طور شده؟ گفتم من آمده‌ام جریان را از شما بپرسم و ببینم چه کسی این کار را کرده است. خلاصه ما در خانه مرحوم ملکی نشسته بودیم که جلال وارد شد و همین که در را باز کرد، همه ما را به فحش کشید و گفت: پدرسوخته‌ها! شما که می‌خواستید این کار را بکنید، به من می‌گفتید. چون خیلی احساساتی و عصبانی شده بود، ما صبر کردیم تا فحش‌هایش تمام شود و در همان حال فهمیدیم که کلک خورده‌ایم و برای اینکه ما را خراب کنند چنین کاری کرده و توطئه‌ای چیده‌اند. ما دشمن دیگری غیر از حزب توده نداشتیم. بنابر این حدس زدیم که کار باید از جانب آنها باشد، ولی سؤال این بود که کدام گروه از حزب توده به این کار مبادرت کرده است؟ فردای آن‌روز من برای تحقیق و اطلاع از چندوچون کار به مؤسسه اطلاعات رفتم و گفتم این نامه که در روزنامه چاپ شده کار چه کسی است؟ پاسخ دادند که مسئول نامه‌های وارده آقای فرزانه است. مرحوم فرزانه آن‌موقع در گوشه‌ای از مؤسسه اطلاعات که درواقع تبعیدگاه بود کار می‌کرد. او هم اهل یزد بود و عربی را خوب می‌دانست و کارش ترجمه مطلب از مطبوعات عرب‌زبان بود. گفت ما این کار را کردیم چون می‌خواستیم به شما کمک کنیم؛ چون ممکن است شما را بگیرند، برای اینکه عده‌ای از روزنامه‌نگارها را بازداشت کرده‌اند. گفتم: شما آبروی ما را برده‌اید. او نامه‌ای به من نشان داد و گفت: این هم نامه شما! دیدم یک نفر با قلم و جوهری متن را نوشته و زیر آن هم با چند رنگ جوهر مختلف، امضاهای ما را جعل کرده است. معلوم بود که امضاها همه جعلی است. مرحوم فرزانه گفت: من کاری نمی‌توانم بکنم. روز بعد به منزل مرحوم ملکی رفتم و جریان را تعریف کردم. جلال و دیگران گفتند چه کنیم؟ گفتم: به هر ترتیب که شده نامه را تکذیب می‌کنیم و می‌گوییم که نامه متعلق به ما نیست. مرحوم جلال گفت: من فکر نمی‌کنم مسعودی حاضر به چاپ تکذیبیه شود و گفت چون مطمئنم روزنامه اطلاعات چاپ نخواهد کرد، ما باید خودمان چیزی را چاپ و در شهر پخش کنیم. گفتیم: تو این کار را بکن! البته زیاد هم موافق نبودیم و می‌گفتیم ما اصرار می‌کنیم شاید مسعودی حاضر به چاپ تکذیبیه شود. جلال رفت و با آقای ساعتچی که مسئول و همه‌کاره چاپخانه بود قرار گذاشت و فرم متن را هم تهیه و آماده چاپ کرد. از این‌طرف هم مرحوم ملکی از طریق برادرخانمش آقای گنجه‌ای که نایب رئیس مجلس بود، با مسعودی ملاقات کرد و سفارش کرد که این مسئله برای اینها به‌وجود آمده و حیثیت و آبرویشان در گرو این کار است، شما این تکذیبیه را چاپ کنید. مسعودی گفته بود اگر ما این تکذیبیه را چاپ کنیم در واقع توهین به شاه است. من می‌توانم یک کار بکنم یک جمله اضافه کنم و بنویسم «ضمن اینکه مااین عمل سوء قصد را تقبیح می‌کنیم اما این نامه متعلق به ما نبوده و امضاها جعلی است.» این تکذیبیه را در همان صفحه اول روزنامه چاپ کردند. مصاحبه اختصاصی با ویژه‌نامه درباره (کیهان فرهنگی، سال هیجدهم، شماره ۱۸۰، مهرماه ۱۳۸۰) صفحات ۱۶ تا ۲۱. @Ab_o_Atash
حالا که از دیروز با اظهارات مسعود پزشکیان دوباره بحث یا صادرنکردن آن داغ شده، یک بار دیگر این شعر زیبای زنده‌یاد سیدحسن حسینی را که در همین‌باره است بازخوانی کنیم تا حالمان خوب شود: ✳️ گفتنی‌های معطر! گل که در باغ شکفت می‌توان گفت که: این جنس غریب – غرضم بوی خوش است – باید از پنجرۀ باد به اقصای بلاد هیچ صادر نشود؟! مثل این است که آدم – آدم؟ - روی یک تکه مقوا بنویسد که: «زمین برهوت باید اصلاً به خیال دهنِ تَف‌‎زده‌اش طعم باران متبادر نشود»! و بکوبد وسط قلب کویر! * گل که در باغ شکفت گفتنی‌های معطر را گفت و شما سوی یک تکه مقوا رفتید... باد بر حرف شما قهقهه سر داد و گذشت و کویر یادِ بارانِ فراوان بهار یاد انبوهیِ جنگل افتاد و شما وا رفتید! معجزی بود شگفت: در کتاب برهوتی که شما صفحه‌بندش بودید ناگهان مبحث گل‌ها وا شد و دهان‌های شما رسوا شد... الغرض باد وزید و ورق‌ها برگشت پس از آن انتشارات شما بوی غلطنامه گرفت! * اندکی شرم کنید تا به کی می‌خواهید آب در هاون اندیشه خود نرم کنید؟! گل که در باغ شکفت گفتنی‌های معطر را گفت... @Ab_o_Atash
✳️ تلنگر! ششم: آنكه مسلمانان این‌روز [میلاد رسول اعظم «ص»] را تعظیم بدارند و تصدق و خیرات بنمایند و مؤمنین را مسرور كنند و به زیارت مشاهد مشرفه روند و سید در اقبال شرحى از لزوم تعظیم این روز ذكر نموده و فرموده كه من یافتم طائفه نصارىٰ و جمعى از مسلمین را كه تعظیم بزرگى از روز ولادت علیه‌السلام مى‌نمایند و تعجب كردم كه چگونه مسلمانان قانع شدند كه روز مولود پیغمبرشان كه اعظم از همه پیغمبران است به این‌مرتبه از تعظیم باشد كه ادون از تعظیم نصارىٰ است! اعمال روز هفدهم ماه ربیع‌الاول @Ab_o_Atash
✳️ حرف اول و آخر شاعری در مشعر عارفی در عرفات بر گل روی محمد صلوات @Ab_o_Atash
✳️ این طنز، واقعی است! از سپهبد نخجوان نقل می‌کنند که وی مدتی هم رئیس مدرسۀ نظام بود و هم رئیس ستاد ارتش. صبح‌ها به مدرسه می‌رفت و عصرها به ارکان حرب (ستاد ارتش) تا به هر دو شغل برسد. روزی به مدرسه رفت. رئیس کارپردازی تقاضا کرده بود چند چراغ لوستر برای کلاس‌ها خریداری شود. نخجوان گفت به وزارت جنگ بنویسید تا خریداری کنند. بلافاصله نامه تهیه شد و برای او آوردند. وی آن را امضا کرد و به وزارت جنگ فرستاد. بعد از ظهر هنگامی که به وزارت جنگ رفت تا کارهای محوله را انجام دهد، نامۀ صبح را که خودش امضا کرده بود برایش آوردند تا به نام رئیس مافوق، دستور خریداری چراغ‌ها را بدهد. نخجوان نامه را به‌دقت خواند و رو به سرهنگی که معاونش بود کرد و گفت: این مدرسۀ نظام هنوز نفهمیده است که بودجۀ امسال ما محلی برای خرید این‌جور چیزها ندارد؟ به همین ترتیب به آنها جواب بدهید. فردای آن‌روز وقتی در مدرسۀ نظام از  نامۀ ارکان حرب که به امضای خودش بود مطلع شد، سخت برآشفت و جلوی رئیس کارپردازی فریاد زد: این چه مملکتی است که از خرید چند چراغ که برای شاگردها لازم است مضایقه می‌کنند! فوراً نامۀ تندی به همین مضمون بنویسید و تقاضای خودتان را تکرار کنید! نشر خرم صفحه ٨۵. به نقل از: انتشارات تهران صفحه ٩٧. @Ab_o_Atash
✳️ نگاه بلند رسیدیم نزدیک مرز لبنان و فلسطین. روی یک ارتفاع ایستاده بودیم و مناطق اشغالی را نگاه می‌کردیم که من این بیت شعر از محمود درویش را برایش خواندم: «سنطردهم من إناء الزهور و حبل الغسیل... سنطردهم عن حجارة هذا الطریق الطویل» خلاصه‌اش یعنی ما یک روز اسرائیلی‌ها را از خاکمان بیرون می‌کنیم. این بیت را که خواندم، دستش را زد روی سینه‌اش، انگار بخواهد شعار بدهد. با احساس گفت: «مطمئن باش همین کار را می‌کنیم. یک روز از این خاک بیرونشان می‌کنیم.» صد خاطره از شهید انتشارات روایت فتح صفحه ۶٨. @Ab_o_Atash
✳️ سرنوشت شمشیر ما! مریز آبروی سرازیر ما را به ما بازده نان و انجیر ما را خدایا اگر دستبند تجمّل نمی‌بست دست کمانگیر ما را کسی تا قیامت نمی‌کرد پیدا از آن گوشه کهکشان تیر ما را ولی خسته بودیم و یاران همدل! به نانی گرفتند شمشیر ما را ولی خسته بودیم و می‌برد طوفان تمام شکوه اساطیر ما را @Ab_o_Atash
✳ رایحه رهبری در مراسم عمامه‌گذاری هنگامی که آیت‌الله شهید سیدمحمدباقرصدر، عمامه مشکی را بر سر طلبه جوان لبنانی [] گذاشت به او گفت: تو شأن بسیار والایی داری و من در وجود تو رایحه رهبری و فرماندهی را استشمام می‌کنم و ان‌شاءالله از یاران امام مهدی «عجل‌الله فرجه» خواهی بود. مؤسسة العارف للمطبوعات جلد ۳، صفحه ۴۲۰. @Ab_o_Atash
✳️ مادر حضرت مهتاب تو هستی بانو! آمدم سمت حرم، سمت شفاعت با تو دست‌برسینه نشستم به زیارت با تو چادرت را بتکان، شرح روایت با تو اشک باریدم و بارید حقیقت با تو مادر حضرت مهتاب، تو هستی بانو! مثل آیینه، ترک خورده، شکستی بانو! شب، از اعجاز حضور تو منوّر باشد دشت‌ها، در نفست پاک و معطر باشد چشم‌ها، در دل صد رود شناور باشد باز هم قصه ناخواندهٔ مادر باشد روضه‌های جگر توست که در جریان است دست‌های پسر توست که در جریان است دوسه خط روضه بخوان، حضرت باران! روضه سوره در سوره بخوان، آیه قرآن، روضه آتشِ زخم بزن، باز بسوزان، روضه با گریزی برسان داغ فراوان، روضه بیرق اشک شما بود، علم شد به زمین دست‌های پسرت آه، قلم شد به زمین گفت ارباب: «برو آب بیاور، سقا!» پیش چشمان همه، تاب بیاور سقا! جرعه از جرعه مهتاب بیاور، سقا! با دو چشمت غزلی ناب بیاور، سقا! رفت تا آب... ولی آب شد از بی‌آبی خیمه‌ها سوخت در آن معرکهٔ بی‌تابی ساقی این‌بار، به پیمانه دو ساغر کرد و مشک را بر نفس نخل شناور کرد و یاد لب‌های ترک‌خورده اصغر کرد و گفت: «لا حول و لا قوةَ...» باور کرد و موج بر موج کشیده است به دریا عباس شاه شمشادقدان، حضرت سقا، عباس اسب می‌آمد و در عرش طنین افتاده مشک بارید که ساقی به زمین افتاده آن علمدار رشید است، چنین افتاده گفت: آری، پسرِ ام‌ّبنین افتاده! پیر پیمانه‌کش، از درد تمنا می‌کرد او نمی‌دیدش و از دور «خدایا» می‌کرد تا رسید از تب میدان، کمرش درد گرفت آمد از معرکه بی‌جان، کمرش درد گرفت زیر لب سوره انسان، کمرش درد گرفت دید تا ساقی طفلان، کمرش درد گرفت چشم با تیر گره خورده و خون می‌بارد علم عشق زمین خورده و خون می‌بارد اشک از چشمه خورشید حرم ریخته بود چشم و تیر و علم و مشک، به غم ریخته بود حضرت فاطمه از داغ، به‌هم ریخته بود نوحه در حنجره روضه، دو دم ریخته بود اصغرا! گر ز عطش تشنه و بی‌تاب شدی به روی دست پدر، خوب تو سیراب شدی @Ab_o_Atash
✳ دستورالعمل آيت‌الله قاضی درباره ورود ماه‌های رجب، شعبان و رمضان مرحوم قاضی می‌فرمودند: انسان بايد به خدا پناه ببرد و خداوند خيلی كمك‌كننده و خيرالمُعين و پسنديده و اختيار كننده است. اما دستورالعمل اين سه ماه: - عليكم بالفرائض في أحسن أوقاتها! دستورالعمل آن است كه را در بهترين اوقات خودش انجام دهيد همراه نوافل آن! (كه مجموعاً پنجاه و يك ركعت می‌شود، اگر نتوانستيد چهل و چهار ركعت) و اگر شواغل دنيا شما را منع كردند، صلاة أوّابين را كه همان نماز ظهر است، ترك نكنيد، چون خيلی اهمّيّت دارد! خصوص نماز ظهر خيلی اهميت دارد و آن بواسطه وقت آن و خصوصيت و موقعيت آن در بين اوقات ديگر است! و «صلاة وسطی» را كه در قرآن آمده، تفسير به نماز ظهر كرده‌اند، و «صلاة اوّابين» يعني آنها كه خيلی توجه به پروردگار دارند، يعنی رجوع‌كنندگان به خدا؛ زيرا رجوع‌كنندگان به خدا به آن تمسك می‌كنند. - نوافل شب را هيچ چاره‌ای نيست، مگر آنكه آنها را به‌جا آوريد، نه خيال كنيد ساقط است و آن سد سكندری است كه هيچ شكسته نمی‌شود! عجب از كسانی كه قصد دارند، دنبال كنند مرتبه‌ای از كمال را در حالی كه شب‌ها قيام نمی‌كنند؛ ما نشنيده‌ايم كسی به مرتبه‌ای از كمال برسد، مگر به قيام شب و نماز شب. - عليكم بقرائة القرآن! بر شما باد به كريم با صوت حزين و باآهنگ و غنا! يعنی با صدای خوش بخوان كه تو را تكان دهد و در روايات داريم كه قرآن را با تغنّی بخوانيد. امام زين‌العابدين تغنّی به قرآن می‌كردند، اين تغنی در قرآن برای انسان بسيار مفيد است. - بر تو باد زيارت در هر روز! [كه منظور از «مشهد أعظم» أميرالمؤمنين«ع» است، چون مرحوم قاضی در بوده‌اند] و زيارت مساجد معظمه! [كه منظور كوفه و سهله است] و در بقيه عبادت خود را به‌جا آوريد! چون مؤمن در مسجد مثل ماهی است در آب؛ همان‌طوری كه حيات ماهی به آب است، حيات مؤمن هم در مسجد است؛ ماهی را از آب بيرون اندازند، می‌ميرد. - بعد از نماز‌های واجب، حضرت صديقه طاهره«س» را ترك نكنيد! زيرا كه آن ذكر كبيره شمرده شده و لااقل بعد از هر نماز يك ‌بار بگوييد و اگر توانستيد دو يا سه بار بگوييد بهتر است. - از لوازم مهم، حضرت حجت بقية الله الأعظم است در قنوت نماز وتر، و از آن گذشته در هر روز، و در جميع دعاها برای حضرت دعا كنيد. - زيارت جامعه را روز‌های جمعه به‌جای آوريد! مقصود، زيارت جامعه معروف است: زيارت . - قرآن كه می‌خوانيد، در اين سه ماه از كمتر نباشد، در هر روز يك جزء. - زيارت و خود را زياد كنيد! (مقصود رفقای طريق هستند) خيلی آنها را زيارت كنيد و ببينيد؛ زيرا اينها هستند برادران طريقی شما كه در طريق و عقبات نفس و تنگناها كه انسان گير می‌كند، كمك انسان می‌كنند و نجات می‌دهند. انتشارات مکتب وحی جلد ۲، برگزیده از صفحات ۱۰۵ تا ۱۱۳. @Ab_o_Atash
✳️ درد انتظار همه‌عمر برندارم سر از این خُمار مستی که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی تو نه مثل آفتابی که حضور و غیبت افتد دگران روند و آیند و تو همچنان که هستی نظری به دوستان کن که هزار بار از آن بِِه که تحیّتی نویسی و هدیّتی فرستی دل دردمند ما را که اسیر توست، یارا به وصالْ مرهمی نِه، چو به انتظار خَستی نه عجب که قلب دشمن شکنی به روز هَیجا تو که قلب دوستان را به مفارقت شکستی! برو ای فقیه دانا به خدای بخش ما را تو و زهد و پارسایی، من و عاشقی و مستی دل هوشمند باید که به دلبری سپاری که چو قبله‌ایت باشد بِه از آن که خود پرستی چو زمام بخت و دولت نه به دست جهد باشد چه کنند اگر زبونی نکنند و زیردستی گِله از فراق یاران و جفای روزگاران نه طریق توست ، کم خویش گیر و رستی @Ab_o_Atash