eitaa logo
آب و آتش
463 دنبال‌کننده
7 عکس
1 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
✳️ مردان ما برای این کار کفایت می‌کنند... لحظات دیدار همان‌طور که از قبل گفته شده بود، کوتاه و رو به پایان بود. در یک لحظه به خانم حجازی اشاره کردم تقاضایی را که در مسیر به ایشان سپردم به سیدحسن بگوید، بیان کند. خانم حجازی هم که خود از جنس مقاومت و دنیای مجاهدت‌هاست و نور مجالس اهل بیتی که پدر مرحومشان در آبادان اقامه می‌کردند از کودکی در جانشان نشسته است، خطاب به سیدحسن این‌طور گفتند: خواهرانمان تقاضا کرده‌اند خدمت شما بگوییم اجازه بدهید ما در کنار شما، در میان جبهه‌های مقاومت حضور داشته باشیم. ما هم در این راه خدمت بکنیم. ما آماده جهادیم. این توفیق را به ما خواهرانتان هم بدهید. آقاسید با لبخند و نرمی سخن بیش از بیانات قبلی‌شان تشکر کردند و پاسخی به این مضمون دادند: برادران شما محکم و مقتدر، دشمن را شکست خواهند داد. آنها برای این امر کفایت می‌کنند و ضرورتی برای حضور خواهرانمان در جبهه‌های نبرد نظامی نیست. [روایت‌هایی از دیدار با شهید ] صفحات ۲۳۷ و ۲۳۸. @Ab_o_Atash
✳️ قله‌های رفیع یا تپه‌های ناچیز زلیخا: عشق بزرگی که به آن نرسی به‌مراتب ارجمندتر است از عشق‌های کوچک قابل وصول. تپه‌ها همیشه قابل تسخیرند ولی عقاب‌ها بر قله‌های مرتفع آشیانه می‌سازند. برای قله‌های رفیع، نفسِ رفتن مهم است نه رسیدن. در نفس عشق‌ورزیدن، لذتی است که شاید در وصال هم نتوان سراغی از آن گرفت. عشق آتشی است که ابتدا گرم می‌کند، بعد می‌سوزاند و سپس خاکستری از عاشق... نه، به جا نمی‌گذارد؛ خاکسترش را هم بر باد می‌دهد. آدم اگر در مسیر قله‌ای رفیع زمین بخورد، بهتر از آن است که به فتح تپه‌های ناچیز دل خوش کند. انتشارات کتاب نیستان صفحه ۴۵۷. @Ab_o_Atash
شکل‌گیری جبهه متحد تشیع ایرانی و تسنن عربی در ژوییه ۱۹۶۰(۱۳۳۹) مصر به خاطر آنکه ایران به‌طور دوفاکتو اسرائیل را به رسمیت شناخته بود، روابط دیپلماتیک خود را با ایران قطع کرد. در اوت همان سال، در یکی از نشست‌های علمای الازهر، ۱۵۰ نفر از علما اعلامیه‌ای صادر کردند که از مسلمانان سراسر جهان خواسته بود در برابر شاه ایران و سیاست طرفدار اسرائیلی‌اش حالت جهاد به خود بگیرند.* ۳ سال بعد، شاه «انقلاب سفید»ش را به راه انداخت، به این قصد که اصلاحاتی انجام دهد که لازمه‌اش خلع ید از مالکان عمده و آزادی زنان بود. این اقدامات مخالفت دینی مردم را برانگیخت، که توسط حضرت آیت‌الله روح‌الله خمینی رهبری می‌شد. ایشان آن ‌زمان نسبتاً ناشناخته بودند و غیرقانونی بودن و بطلان این اصلاحات و نیز روابط شاه با اسرائیل و ایالات متحده آمریکا را محکوم کردند. اشتراک علایق بین این مخالفت در ایران و مبارزه ناسیونالیست‌های عرب ناصری علیه شاه، «جبهه متحد»ی بین تشیع ایرانی و تسنن عربی برپا کرد. روحانیت مبارز شیعه ایران، یک‌شبه در محافل عربی- سنی، چنان احترامی یافت که کسی کمتر نظیرش را به خاطر می‌آورد. * میدل ایست ژورنال، زمستان ۱۹۶۰، صفحات ۴۵۲ و ۴۵۳. (چاپ اول، تهران: شرکت سهامی انتشارات خوارزمی، دی ماه ۱۳۶۲) صفحات ۹۴ و ۹۵. @Ab_o_Atash
تفاوت‌های شاملو و اخوان‌ثالث خيلي‌ها می‌گفتند شاملو شاعری مدرن است، جهانی است و... اما اخوان شاعری سنتی و قديمی‌تر است. يك روز اخوان مرا ديد و گفت: «آنهايی كه در وجودشان فرهنگ غربی قوی است، می‌روند به سراغ شاملو، ولی آنهايی كه ايرانی‌اند و با فرهنگ سنتی ما الفتی دارند، آنها ما را می‌پسندند.» شاملو ساز نمی‌زد ولی وقتی صدای پيانو، مخصوصاً ملودی‌های فرنگی را می‌شنيد، بی‌تاب می‌شد. در خانه‌اش هم وقتی من رفته بودم، پيانويی را ديدم اما ساز اخوان، تار بود؛ كه گاهی اوقات می‌آورد و با آن «حال»ی می‌كرد. زن اخوان يك زن كاملاً سنتی بود كه مثلاً از پشت پرده چای را می‌داد اما زن شاملو نه تنها يك زن امروزی بود، بلكه مسيحی هم بود. اخوان ثالث كبوتر داشت. كبوتر هوا نمی‌كرد ولی دوست داشت گوشه حياطش هميشه دو سه تا كبوتر باشد اما شاملو سگ داشت. به ديوار خانه اخوان، كشكول و تبرزين و وسايل درويشی آويزان بود اما در خانه شاملو، تابلوهای فرنگی ديده می‌شد. اخوان عشق به «قهوه‌خانه» داشت اما شاملو به جاهایی مثل «كافه ريويرا» می‌رفت كه مدرن و امروزی بود. اخوان همه‌اش جست‌وجوگر فرهنگ و گذشته ما بود اما شاملو دنبال ادبيات غرب بود. روزنامه انتخاب شماره ۴۰۱. @Ab_o_Atash
✳️ زیارت اربعین ولو یک بار در عمر به هر روی بر مراقبه‌کننده لازم است که بیستم صفر [ ] را برای خود روز حزن و ماتم قرار داده بکوشد که امام شهید«ع» را در مزار حضرتش زیارت کند، هر چند تنها یک‌ بار در تمام عمرش باشد. صفحه ۸۵. @Ab_o_Atash
✳️ حرف‌های مفتی که گران تمام می‌شود! مرحوم حاج حسین‌آقا ملِک، سمعک داشت. در آن‌روزگار، هنوز باطری سمعک همه‌جا گیر نشده بود و کم بود و از خارج می‌آوردند. در مجلس مردم به حرف‌زدن که می‌افتادند، او آهسته ماسورهٔ سمعک خود را می‌بست. گله می‌کردند که حاجی به حرف ما اعتنا نمی‌کند. می‌گفت: آخر حرفی که شما می‌زنید برایتان مفت تمام می‌شود، پولی که بابت آن نمی‌دهید! اما باطری سمعک من که تمام می‌شود،‌ باید لیره‌ای چهارده تومان بخرم و بفرستم تا بعد از یک ماه، یک دانه از آن برایم بیاورند. گفتن برای شما ارزان تمام می‌شود، ولی شنیدن برای من گران تمام می‌‎شود. (چاپ اول، تهران: انتشارات دنیای کتاب، ۱۳۶۲) صفحه ۳۳. @Ab_o_Atash
✳️ پول زیارت کربلا برمی‌گردد هر كه او (امام حسین «ع») را زيارت كند، خداوند نيازهايش را برآورد و آنچه از امور دنيا را كه برایش اهمیت داشته، كفايت فرمايد. همچنین زيارت امام حسین «علیه‌السلام» رزق بنده را زیاد می‌کند، و آنچه برای زیارت هزينه كند، برمی‌گردد. «ع» جلد ۶، صفحهٔ ۴۵. @Ab_o_Atash
✳️ شاهنشاهی زیر بلیت دول خارجی گاهی به محمدرضا می‌گفتم چرا با علم به اینکه می‌دانی این پدرسوخته‌ها نوکر اجنبی هستند، آنها را اخراج نمی‌کنی؟ محمدرضا می‌گفت: چه فایده‌ای بر اخراج آنها مترتب است؟ اینها را اخراج کنم ده‌ها نفر دیگر را اطرافم قرار می‌دهند. بگذارید اینها باشند تا خیال دولت‌های خارجی از حسن انجام امور در ایران راحت باشد.» [همسر اول رضاشاه و مادر محمدرضاشاه] (نیویورک: انتشارات نیما، ۱۳۸۰) صفحه ۳۸۳. @Ab_o_Atash
✳️ زیارت سیدالشهدا واجب است امام باقر «عليه‌السلام»: شيعيان را به زيارت قبر امام حسين «عليه‌السلام» امر كنيد زيرا رهسپاری به سوی او، بر هر مؤمنی كه به امامت امام حسين از سوی خدا اعتقاد دارد، واجب است. «ع» صفحه ۱۲۱. @Ab_o_Atash
✳️ جذب نیروی گروه‌های چپ با رمان! بی‌تردید نمی‌توان در کنار همه عواملی که مبارزه مسلحانه را برافروخت، از ادبیات انقلابی در آن روزگاران چشم پوشید. به شهادت گزارش بازجویی‌های موجود و اسناد اطلاعاتی، مطالعات اکثریت به اتفاق چریک‌هایی که بازجویی شدند، از کتاب‌هایی چون «مادر» اثر ماکسیم گورگی، «چگونه فولاد آب‌دیده شد؟» اثر نیکلای استروسکی، «برمی‌گردیم گل نسترن می‌چینیم» و «رز فرانس» اثر ژان لافیت و «خرمگس» اثر اتل لیلیان وینیچ فراتر نمی‌رفت. بر بستر چنین تصوراتی بود که نوعی از مبارزه مسلحانه در ایران رخ نمود و زبانه کشید و سپس آرام گرفت. مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی جلد ۱، صفحات ۲۱ و ۲۲. @Ab_o_Atash
✳️ ثواب کسی که پیاده به زیارت سیدالشهدا برود امام جعفر صادق «علیه‌السلام» فرمودند: کسی که از منزلش بیرون آید و قصدش زیارت قبر حضرت حسین بن علی «علیهما‌السلام» باشد، اگر پیاده رود، خداوند منان به هر قدمی که برمی‌دارد، یک حسنه برایش می‌نویسد و یک گناه از او محو می‌فرماید تا زمانی که به حائر برسد و پس از رسیدن به آن مکان شریف، حق «تبارک و تعالی» او را از رستگاران قرار می‌دهد تا وقتی که مراسم و اعمال زیارت را به پایان برساند که در این هنگام، او را از فائزین محسوب می‌فرماید تا زمانی که تصمیم به برگشت بگیرد. در این وقت فرشته‌ای نزد او می‌آید و می‌گوید: رسول خدا «صلی‌الله علیه وآله و سلم» به تو سلام می‌رساند و می‌فرماید: از ابتدا عمل را شروع کن که تمام گناهان گذشته‌ات آمرزیده شد. انتشارات پیام حق صفحات ۴۳۰ و ۴۳۱. @Ab_o_Atash
✳️ خاطره‌ای شگفت از شیخ بهلول بگذارید برایتان داستانی بگویم که هر وقت به یادم می‌آید، دلم می‌لرزد و برای شیخ بهلول دعا می‌کنم که خداوند درجات عالی او را متعالی بگرداند که شئونات را به وقت ضرورت و کشیدن مهار نفس، زیر پا انداخته بود. معمولأ چنین داستانی را نبایست روایت کرد. اما این داستان برای همیشه به یادتان می‌ماند. در آستانه صدسالگی بود. در منزل یکی از اعیان متدین شيراز که خانه‌اش همیشه محفل عالمان و در دوران انقلاب در خدمت انقلاب بود، اهل اصطلاح بود و با اهل علم نشست و برخاست و مؤانست داشت، محفلی به افتخار حضور شیخ بهلول آراسته بودند. شیخ بهلول پوستی و استخوانی بود، مردی که خلاصهٔ خود بود! با چشمانی سرشار از زندگی و شور که  بارقهٔ تیزهوشی از آن می‌تابید، و طنین صدا و لهجه‌ای که گویی روستایی خراسانی در صحرایی دوردست اما آشنا با شما حرف می‌زند. وقتی با او دست می‌دادی، سرپنجهٔ استخوانی‌اش محکم بود. مثل گیره‌ای قایم دست را نگاه می‌داشت. در چشمانت نگاه می‌کرد و مکث می‌کرد. مرا معرفی کردند: «ایشان نماینده شیرازند!» گفت: «بِچه جانم! نماینده اخلاص باش؛ الخلاص فی الاخلاص!» این تعبیر مرا با خودش برده بود. نشستیم. جمعی حدود پانزده تا بیست‌نفره. مرحوم آیت‌الله محی‌الدین حائری شیرازی امام‌جمعه شيراز هم بود. گفت‌وگوهایی و از هر دری سخنی. ناگاه صدای ناخوشایندی به گوش رسید! زود چند نفر که نزدیک‌تر به بهلول بودند، به نوجوان ده‌دوازده‌ساله‌ای که در گوشه‌ای نشسته بود، نگاه تندِ ملامت‌آمیزی کردند، که یعنی ماجرا از ایشان است. بهلول برخاست. به طرف نوجوان که چهره‌اش قرمز شده بود رفت. دو زانو جلوی نوجوان نشست، خم شد صورت و دست نوجوان را بوسید، گفت: «اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. إنّ النفس لَامّارة بالسوء الا ما رحم ربّی. آقایان عزیز! من نزدیک صد سالمه، مریض هم هستم، این صدای ناخوشایند از من بود. از همه شما معذرت می‌خواهم. از این نوجوان صد بار معذرت می‌خواهم که نگاه شما او را شرمنده کرد و چهره‌اش سرخ شد و سرش را پایین انداخت.» چه مجلسی شد! چه بغض‌هایی که ترکید و آيت‌الله حائری که سر بر زانو نهاده بود و با صدای بلند گریه می‌کرد.  در راه که برمی‌گشتیم، آقای حائری سکوت کرده بود؛ سکوتی سنگین. من هم در بهت و سکوت بودم. ناگاه رو به من کرد و گفت: «شیخ بهلول در خاکسار کردن نَفْسش بی‌رحم است. برای همین به او عنایت شده است. چیزهایی به او داده‌اند که به هر کسی نمی‌دهند.» زمزمه کرد: نه در اختر حرکت بود و نه در قطب سکون گر نبودی به زمین خاک‌نشینانی چند یکشنبه ۲۸ آبان‌ماه ۱۴۰۲ صفحه ۲. @Ab_o_Atash