✳️ زمانی که کاوه آمد...
سال ۶۰ اسکورت ما از سقز به سمت سنندج در حرکت بود. در تنگه بیجار به کمین ضد انقلاب برخوردیم، آتش سنگینی روی سرمان میریختند و ما را به رگبار بستند. همان اول کار ده نفر مجروح دادیم و زمینگیر شدیم. بیسیم هم از کار افتاد و کالیبر هم کار نکرد و رانندهاش ترکش خورد و از کمین آمد بیرون و برگشت و خودش را رساند به پاسگاه سنته و با سقز تماس گرفت. از طرفی هلیکوپتر که کمین خوردن ما را دیده بود، آمد و چند مانور داد و آتش را کم کرد. از جوانمردان ژاندارمری هم با تیربار ژ۳ آمدند و آتش تهیه ریختند و آتش دشمن را کم کردند ولی همه ما همچنان زمینگیر بودیم.
بعد از دقایقی دیدم یک جیپ قهوهای از سمت سقز، درست آمد وسط کمین نگه داشت. کمین هم دوبل بود و قصد داشتند از دو طرف جوری بزنند که یک نفر زنده نماند. خوب نگاه کردم دیدم محمود کاوه تکوتنها از ماشین پیاده شد، در هیاهوی درگیری و بگیروببند دشمن، به قامت راست بدون هیچ جانپناهی ایستاد وسط جاده. یک نگاه به راست و چپ انداخت و خیلی خونسرد و با اعتمادبهنفس انگارنهانگار که در تیررس دشمن است. در مقابل همانها که دربهدر دنبالش بودند تا شهیدش کنند، محکم و بیتزلزل آمد سمت ما، که همه سینهخیز بودیم و زمینگیر، به شانههای تکتکمان میزد و همه را تشویق به تهاجم و تیراندازی به سوی ارتفاع میکرد. بعد خودش مثل یک شیر بیباک رفت وسط جاده و بدون اینکه سر خم کند کلت را از پر کمرش کشید و شروع کرد به تیراندازی و رفت سمت تیربار. بچهها که این شجاعت را از کاوه دیدند سینه از خاک کندند.
همان اول ورودش به معرکه یک جنگ روانی برای دشمن بهپا کرد که از برکت قدم مبارکش ما زمینگیرها انرژی گرفتیم و رفتیم تو حالت تهاجمی و میدان را از حریف گرفتیم و میداندار تنگه بیجار شدیم و نهتنها بعد از ورود محمود کاوه زخمی و تلفات ندادیم، بلکه ۶ نفر از تروریستها را هلاک کردیم و آن گردنه را که دائم تله کمین بود برای همیشه امنیت بخشیدیم و پاکسازی کردیم.
راوی: هادی جهانزاده
ده خاطره ناگفته از شهید #محمود_کاوه
#روزنامه_کیهان
۱۰ شهریور ۱۳۹۷.
@Ab_o_Atash
✳️ کارتی که با آن بازدید طلبکار میشوند!
طاهر افندی چند جلد کتاب جهت یادگاری فرستاده بودند. حجره کتابفروشی در استانبول دارند که آدم گذاشته، میفروشد. در والدهخان کارخانه چاپخانه دارند که با ماشین چاپ میکنند. روزنامه اختر را هم در آنجا چاپ میکنند. ۱۰۰ عدد کارت به جهت بنده چاپ نموده، فرستاده بودند. کارت، کاغذی کوچک است و کلفت که اسم شخص را چاپ کردهاند. اگر به دیدن شخصی میروند از همان کارتها همراه برمیدارند، اگر صاحبخانه در منزل نباشد یکی از آن کاغذها که کارت میگویند در منزل بالای میز صاحبخانه میگذارند. مثل این است که صاحبخانه را دیدن کردند و بازدید طلبکار میشوند.
#علیاکبر_شیروانی
#قهوه_استانبول_نیکو_میسوزد
نشر اطراف
صفحه ۲۶.
@Ab_o_Atash
✳️ شعر عاشقانه حضرت خدیجه برای پیامبر«ص»
در کتب روایی شعرها و عاشقانههای زیبایی از حضرت خدیجه«س» در ستایش همسر بزرگوارشان حضرت محمد«ص» بهجا مانده است که بجز مهربانی و صمیمیت نسبت به پیامبر، روایتگر علاقه و تسلط این بانوی بزرگ مسلمان بر شعر و ادب است.
یکی از این شعرها که در بحارالانوار نیز نقل شده، غزلی است که درک معنا و دریافت زیباییهایش برای فارسیزبانان نیز دشوار نیست. ما بی دانستن زبان عربی حتی میتوانیم ایهام تناسب بیت آخر (با واژه «بیت») را هم تشخیص دهیم.
این غزل را حضرت #خدیجه پس از نخستین دیدار، هنگامی که پیامبر اکرم با بانو خدیجه وداع میکنند و سوار بر مرکب از ایشان دور میشوند، سروده است:
قلب المحبّ الی الاحباب مجذوب
و جسمه بید الاسقام منهوب
و قائل کیف طعم الحبّ قلت له
الحبّ عذب و لکن فیه تعذیب
افدی الذین علی خدّی لبعدهم
دمی و دمعی مسفوح و مسکوب
ما فی الخیام و قد صارت رکابهم جمّاً
الّا محبّ له فی القلب محبوب
کانمّا یوسف فی کلّ ناحیهٌ
والحزن فی کل بیت فیه یعقوب
ترجمه منظوم و تا حد زیادی وفادار به متنِ این اشعار چنین است:
دل عاشق به دوستان بسته است
گرچه از درد، جسم او خسته است
گر بپرسند چیست مزهٔ عشق
به همین نیشونوش پیوسته است
جان به قربان آن که در دوریش
چشم من اشکبار و خونبار است
دل هر خیمه شد تهی ز سوار
بجز آن دل، که خیمهٔ یار است
تا که یوسف ز دیده پنهان است
بیت یعقوب، بیتالاحزان است
تارنمای مؤسسه فرهنگی هنری #شهرستان_ادب
@Ab_o_Atash
✳️ ببینید با چقدر میتوانید ساکتش کنید!
مستر چیک در گزارشهای خود آورده است: «امروز در تلگرامهای رسیده از بوشهر خبرهای ناخوشی بود. آخوندبلادی با زائرخضرخان ملاقات کرده و به او قول داده است که از حامیانش بخواهد که به او بپیوندند.
موضوع را با کاکس در میان گذاشتم؛ پاسخ این بود که ببینید با چه پولی میتوانید ساکتش کنید؛ حالا وقت این سروصداها نیست.»
چند توضیح:
۱. آیتالله سیدعبدالله بلادی اسطورهای گمنام است که در بوشهر در برابر استعمار انگلیس مردانه ایستاد.
۲. «هربرت جی چیک» کنسول بریتانیا در سرکنسولگری بوشهر بود. این کتاب از جمعآوری گزارشهای او به وزارت خارجه بریتانیا تهیه شده است. این یادداشت را هم او در ۱۳ مارس ۱۹۱۹ میلادی برابر با ۲۱ اسفند ۱۲۹۷ هجریشمسی نوشته است.
۳. زائرخضرخان اهرمی از مبارزان جنوب ایران علیه استعمارگران انگلیسی و از همراهان شهید رئیسعلی دلواری بوده است.
#افشین_پرتو
#مسترچیک_بعد_از_جنگ_اول_جهانی
انتشارات صحیفه خرد
صفحه ۴۸.
@Ab_o_Atash
✳️ چرا زنهای آنچنانی حذف شدند؟
هر سال که نمایشگاه خودرو در بروکسل برگزار میشود، گروهی از خانمها با لباسهایی، یا نه؛ بهتر است بگویم بدون لباسهایی! در کل با وضعیتی که معلوم نیست لباس تنشان هست یا نیست، مقابل خودروها میایستند و گاهی روی ماشینها دراز میکشند. روشن است که مقصود ما از حضور در این نمایشگاه تماشای خودروها و تهیه گزارش از آنها بود و از اینکه خانمی روی ماشینها نخوابیده نهتنها ناراحت نبودیم، که خوشحال هم بودیم اما در عین حال کنجکاو شدیم که چه شده امسال خانمها در نمایشگاه غایبند؟! بویژه که با اندک جستوجو در اطراف، دریافتیم خانمهای حاضر هم بهجای ولو شدن روی ماشینها به شکل ناشیانه، بالاپوشی به تن کردهاند و خیلی مؤدب گوشهای نشستهاند!
پرسوجو ما را به این نتیجه رساند که امسال یکی از نمایندگان خانم در مجلس بلژیک، اعتراض کرده است که استفاده ابزاری از زنان نیمهبرهنه برای تبلیغ خودرو با شئونات انسان و زن، منافات دارد. همین حرکت اعتراضی موجب شده بود بساط لهو و لعب چشمچرانها کساد شود.
اعتراض این نماینده در بلژیک، نتیجهای چنین داشت و خانمها را از نمایشگاه جمع کردند اما اگر چنین اعتراضی در آلمان یا فرانسه اتفاق میافتاد، مطلقاً چنین تأثیری نداشت. فقط در کشورهایی مانند بلژیک است که هنوز ایدههایی از این دست، هواخواه دارد و موج توفنده مدرنیته تمام بنیانهای سنتیشان را از جان نکنده است.
#محمد_دلاوری
#۹۷۶_روز_در_پسکوچههای_اروپا
انتشارات قدیانی
صفحات ۵۸ و ۵۹.
@Ab_o_Atash
✳️ هر دو را انجام دهید!
شهید قدوسی از امام خمینی سؤال کردند اگر وقت نماز شب تنگ باشد، انسان نماز بخواند بهتر است یا مطالعه کند؟
امام جواب دادند: هر دو را باید انجام دهید؛ نماز شب وقت چندانی نمیگیرد.
#حسن_صدری_مازندرانی
#نماز_عارفان_و_فرزانگان
نشر چاف
صفحه ۱۶۱.
@Ab_o_Atash
✳️ درباره یک ضربالمثل غلط
فرهنگ حضرت زهرا«س» و سایر اهل بیت«ع» این است که همه چیزشان را حتی هنگام نیازمندی به آن، برای رضای خدا بذل میکردهاند. ولی به غلط رسم شده است چراغی که برای خانه لازم است به مسجد نمیدهیم و این فرهنگ ماست. آری! ضربالمثل هر ملتی بیانگر طرز تفکر آن ملت است و این سخن نادرست نهتنها درباره مسجد و حسینیهها، بلکه درباره همسایهها و دیگر افراد هم گفته میشود که این منطق غلط ماست.
اما اهل بیت«ع» میگفتند چراغی که برای مسجد لازم است، ما خانه را با آن چراغ روشن نمیکنیم. نانی که دیگران محتاج آنند ما به دهان خود نمیگذاریم و این منطق میماند.
از این رو قرآن روی این فرهنگ تکیه کرد و فرمود: «وَالَّذينَ تَبَوَّؤُوا الدَّارَ وَالْإيمَانَ من قَبْلهمْ يُحبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إلَيْهمْ وَلَا يَجدُونَ في صُدُورهمْ حَاجَةً مّمَّا أُوتُوا وَيُؤْثرُونَ عَلَى أَنفُسهمْ وَلَوْ كَانَ بهمْ خَصَاصَهٌ وَمَن يُوقَ شُحَّ نَفْسه فَأُوْلَئكَ هُمُ الْمُفْلحُون»؛ و کسانی که پيش از آمدن مهاجران در ديار خود بودهاند و ايمان آوردهاند، آنهايی را که به سويشان مهاجرت کردهاند دوست میدارند و از آنچه مهاجران را داده میشود در دل احساس حسد نمیکنند و ديگران را بر خويش ترجيح میدهند، هرچند خود نيازمند باشند و آنان که از بخل خويش درامان مانده باشند رستگارانند. (سوره حشر، آیه ۹)
#عبدالله_جوادی_آملی
#روابط_بینالملل_در_اسلام
انتشارات اسراء
صفحه ۱۷۴.
@Ab_o_Atash
✳️ وقتی زن ثابتی به خرید میرفت!
این حادثه که ابتدا از یک مسئله جزئی شروع شد ولی فاجعهای دردناک به دنبال آورد، در مغازه کفشفروشی شارل ژوردن رخ داد. در آنمغازه، مردی داشت به همسرش برای انتخاب کفش کمک میکرد که زنی وارد شد و به فروشنده دستور داد فوراً آنچه را میخواهد برایش آماده کند. فروشنده هم فوراً اطاعت کرد و بهرغم اعتراض مشتریِ اول، به اجرای دستور زن تازهوارد پرداخت. بعد از آنکه زن کفش مورد نیاز خود را خرید و آماده خروج از مغازه بود، مدعی شد کیفش به سرقت رفته و مردی را که به او اعتراض کرده بود متهم به دزدیدن کیف کرد. مرد در مقام دفاع از خود برآمد و بینشان سخنان تندی ردوبدل شد. در این هنگام مأمور محافظ زن که جلوی در مغازه ایستاده بود، خیلی خونسرد جلو آمد و با شلیک طپانچه مرد معترض را درجا کشت. چون زن مزبور همسر یکی از مقامات بلندپایه ساواک [پرویز ثابتی مدیرکل امنیت داخلی ساواک] بود، برای بازداشت و محاکمهٔ عامل این جنایت هیچ اقدامی صورت نگرفت.
#مینو_صمیمی
#پشت_پرده_تختطاووس
#حسین_ابوترابیان
انتشارات مؤسسهٔ اطلاعات
صفحه ۲۰۳.
@Ab_o_Atash
✳ پیشنهاد جلال برای ایجاد یک درس جدید در دبیرستانها
دوازدهم و آخرین و در عین حال مهمترین پیشنهاد، ایجاد درس تازهای به اسم و رسم «قصص ملی و مذهبی» و مخصوصاً برای سه کلاس دوره اول دبیرستان. با ساعت مشخص و نمره مستقل. اینجا مجبورم چند کلمه توضیح بدهم:
بنای ملیت و زبان در هر گوشهای از این عالم وجود، بر دوش اساطیر اولین (Mythes) نهاده شده است. ادبیات هر ملتی یا هر زبانی را وقتی میتوان فهمید که با اساطیر و افسانههای کهن ملی یا مذهبیِ آنقوم و زبان آشنا بود. یعنی فلان فارغالتحصیل دبیرستان یا دانشگاه تا نداند که یوسف که بود و یعقوب یا زلیخا چه کردند، نمیتواند معنی این مصرع را بفهمد که «ز مصرش بوی پیراهن شنیدی». یا تا نداند که کمان کیانی چه خواصی داشته، نمیتواند به علت قدر و ارزش رستم دستان و اجدادش پی ببرد و بفهمد که چرا با همه بیاعتناییهایی که به کاووسشاه میکردهاند، باز هم یال و کوپال خود را حفظ میکردهاند. اینکه اقوام عاد و ثمود چگونه دچار بلا شدند یا اینکه اسفندیار چگونه رویینتن شد یا اینکه سیمرغ چه نسبتی با پهلوانان افسانهای داشت، همه مسائلی است که تا ندانی نمیتوانی از زیبایی ادبیات فارسی بویی ببری.
روزگاری بود که بچههای مردم به مجلس روضهای یا وعظی میرفتند و نوعِ مذهبیِ این اساطیر اولین را گرچه بسیار ناقص از زبان روحانیان بر سر منبر میشنیدند، اما امروز که فقط به سینما میروند وضع از چه قرار است؟ از این قرار است که هر کدامشان بهتر از هر فرنگی و ینگهدنیایی هرکول و ژوپیتر و ونوس را میشناسد اما نمیدانند نوح که بود؟ و چرا یونس به دهان ماهی افتاد؟ یا چرا باید سهراب به دست رستم کشته میشد؟
به همین علتهاست که اعتبار زبان فارسی از دست رفته. آنکه ما در کلاسها میپروریم بیسواد است و اگر هم سواد خواندن «منطقالطیر» را داشته باشد نمیفهمد که چه سمبلها و نشانهها و کنایهها در آن مندرج است و این است که از خیر گذشتهها میگذرد و همه سنن ادبی را میبوسد و به طاق نسیان مینهد و از بیخ عرب میشود. عرب که ابداً! از بیخ فرنگی میشود.
به این مناسبت است که راقم این سطور با نهایت الحاح از مقامات مسئول وزارت فرهنگ میخواهد که این مطلب را به شور بگذارند و پس از سنجش دقیق این عرایض به تأسیس چنین درسی در دوره اول دبیرستان تصمیم بگیرند. اگر قرار است حس ملیت را در بچههای مردم تقویت کرد، تنها راهش این است، نه آنچنان که تاکنون میکردهایم و فقط افتخارات مُردگان را مرتب به خورد مردم میدادهایم و میدهیم که دیگر دارد تهوعآور میشود. بهجای این کار باید زیبایی افسانهها و اساطیر ملی و مذهبی را جایگزین کنیم که از اول خلقت تاکنون دهان به دهان و سینه به سینه گشته و روز به روز زیباتر و شادابتر شده است.
#جلال_آلاحمد
#سه_مقاله_دیگر
#چند_نکته_درباره_خط_و_زبان_فارسی
(چاپ سوم، تهران: انتشارات رواق، ۱۳۵۶)
صفحات ۷۶ و ۷۷.
@Ab_o_Atash
✳️ نکته
نخواندن، بدتر از سواد خواندن نداشتن است.
#جرمی_مرسر
#شکسپیر_و_شرکا
#پوپه_میثاقی
نشر مرکز
صفحه ۴۳.
@Ab_o_Atash
✳️ جلال آلاحمد از نگاه رهبر انقلاب اسلامی
به نام خدا. با تشکر از انتشارات رواق ـ اولاً به خاطر احیای نام جلال آلاحمد و از غربت درآوردن کسی که روزی جریان روشنفکری اصیل و مردمی را از غربت درآورد و ثانیاً به خاطر نظرخواهی از من که بهترین سالهای جوانیام با محبت و ارادت به آن جلال آل قلم گذشته است.
ـ دقیقاً یادم نیست که کدام مقاله یا کتاب مرا با آلاحمد آشنا کرد. دو کتاب «غربزدگی» و «دستهای آلوده» جزو قدیمیترین کتابهایی است که از او دیده و داشتهام. اما آشنایی بیشتر من به وسیله و برکت مقالهٔ «ولایت اسرائیل» شد که گله و اعتراض من و خیلی از جوانهای امیدوار آن روزگار را برانگیخت. آمدم تهران (البته نه اختصاصاً برای اینکار) تلفنی با او تماس گرفتم و مریدانه اعتراض کردم. با اینکه جواب درستی نداد، از ارادتم به او چیزی کم نشد. این دیدار تلفنی برای من بسیار خاطرهانگیز است. در حرفهایی که ردوبدل شد هوشمندی، حاضرجوابی، صفا و دردمندی کسی که آنروز در قلهٔ «ادبیات مقاومت» قرار داشت، موج میزد.
ـ جلال قصهنویس است (اگر این را شامل نمایشنامهنویسی هم بدانید)، مقالهنویسی کار دوم او است. البته محقق و عنصر سیاسی هم هست. اما در رابطه با مذهب؛ در روزگاری که من او را شناختم به هیچوجه ضد مذهب نبود، بماند که گرایش هم به مذهب داشت، بلکه از اسلام و بعضی از نمودارهای برجستهٔ آن به عنوان سنتهای عمیق و اصیل جامعهاش، دفاع هم میکرد. اگرچه به اسلام به چشم ایدئولوژی که باید در راه تحقق آن مبارزه کرد، نمینگریست اما هیچ ایدئولوژی و مکتب فلسفی شناختهشدهای را هم به این صورت جایگزین آن نمیکرد. تربیت مذهبی عمیق خانوادگیاش موجب شده بود اسلام را ــ اگرچه به صورت یک باور کلی و مجرد ــ همیشه حفظ کند و نیز تحت تأثیر اخلاق مذهبی باقی بماند. حوادث شگفتانگیز سالهای ۴۱ و ۴۲ او را به موضع جانبدارانهتری نسبت به اسلام کشانیده بود و این همان چیزی است که بسیاری از دوستان نزدیکش نه آنروز و نه پس از آن، تحمل نمیکردند و حتی به رو نمیآوردند!
اما تودهای بودن یا نبودنش؛ البته روزی تودهای بود. روزی ضد تودهای بود و روزی هم نه این بود و نه آن. بخش مهمی از شخصیت جلال و جلالت قدر او همین عبور از گردنهها و فرازونشیبها و متوقفنماندن او در هیچکدام از آنها بود. کاش چند صباح دیگر هم میماند و قلههای بلندتر را هم تجربه میکرد.
ـ اگر هر کس را در حال تکامل شخصیت فکریاش بدانیم و شخصیت حقیقی او را آنچیزی بدانیم که در آخرین مراحل این تکامل بدان رسیده است، باید گفت «در خدمت و خیانت روشنفکران» نشاندهنده و معینکنندهٔ شخصیت حقیقی آلاحمد است.
در نظر من، آلاحمد، شاخصهٔ یک جریان در محیط تفکر اجتماعی ایران است. تعریف این جریان، کار مشکل و محتاج تفصیل است. اما در یک کلمه میشود آن را «توبه روشنفکری» نامید؛ با همهٔ بار مفهوم مذهبی و اسلامی که در کلمه «توبه» است.
جریان روشنفکری ایران که حدوداً ۱۰۰ سال عمر دارد با برخورداری از فضل «آلاحمد» توانست خود را از خطای کجفهمی، عصیان، جلافت و کوتهبینی برهاند و توبه کند؛ هم از بدفهمیها و تشخیصهای غلطش و هم از بددلیها و بدرفتاریهایش.
آلاحمد، نقطه شروع «فصل توبه» بود و کتاب «در خدمت و...» پس از غربزدگی، نشانه و دلیل رستگاری تائبانه. البته این کتاب را نمیشود نوشته سال ۴۳ دانست. به گمان من، واردات و تجربیات روزبهروز آلاحمد، کتاب را کامل میکرده است. در سال ۴۷ که او را در مشهد زیارت کردم، سعی او در جمعآوری مواردی که «کتاب را کامل خواهد کرد» مشاهده کردم. خود او هم همین را میگفت.
ـ به نظر من سهم جلال [در انقلاب اسلامی ایران] بسیار قابل ملاحظه و مهم است. یک نهضت انقلابی از «فهمیدن» و «شناختن» شروع میشود. روشنفکر درست آن کسی است که در جامعهٔ جاهلی، آگاهیهای لازم را به مردم میدهد و آنان را به راهی نو میکشاند و اگر حرکتی در جامعه آغاز شده است؛ با طرح آن آگاهیها، بدان عمق میبخشد.
برای اینکار، لازم است روشنفکر اولاً جامعهٔ خود را بشناسد و ناآگاهی او را دقیقاً بداند. ثانیاً آن «راه نو» را درست بفهمد و به آن اعتقادی راسخ داشته باشد، ثالثاً خطر کند و از پیشامدها نهراسد. در این صورت است که میشود: «العلماء ورثه الانبیا».
آلاحمد، آن اولی را به تمام و کمال داشت (یعنی در فصل آخر و اصلی عمرش). از دوم و سوم هم بیبهره نبود. وجود چنین کسی برای یک ملت که به سوی انقلابی تمامعیار پیش میرود، نعمت بزرگی است و آلاحمد براستی نعمت بزرگی بود. حداقل، یک نسل را او آگاهی داده است. و این برای یک انقلاب، کم نیست.
#سیدعلی_حسینی_خامنهای
#از_چشم_برادر
#شمس_آلاحمد
انتشارات کتاب سعدی
با کمی تلخیص از صفحات ۵۳۱ و ۵۳۲.
@Ab_o_Atash
✳️ آرزوی مائو برای چین
پس از انقلاب کمونیستی چین در سال ۱۹۴۹، به دستور مائو دیوارهای کهنسال شهر را برچیدند و میدانگاه تنگی را که در برابر شهر ممنوع بود به میدان عظیمی بدل کردند که چهارصد هزار متر مربع وسعت دارد.
میگویند معماری پیر که از زیبایی و ارزش باستانی شهر آگاه بود، نقشه شهر را در مقابل «صدر مائو» گسترد و با توصیف هنر و ظرافتی که در معماری آن بهکار رفته بود، به التماس از او خواست که از نابودکردن بافت سنتی شهر منصرف شود و آن را به صورت گردشگاهی باستانی بر جای گذارد، و بناها و خیابانهای تازه را در آن سوی دیوارها بسازد.
ولی مائو دستی به سراسر نقشه کشید و گفت: «میخواهم بهجای این دیوارها و باغها همهجا کارخانههایی ببینم که دودشان آسمان را سیاه کرده است.»
امروز آرزوی مائو تحقق یافته و آسمان پکن سراسر غرق در دود و دمی است که کارخانهها و اتومبیلها بهپا کردهاند.
#محمد_دهقانی
#یادداشتهای_پکن
نشر نگاره آفتاب
صفحات ۵۲ تا ۵۴.
@Ab_o_Atash