هدایت شده از قرارگاه فرهنگی عمار
خانم دکتر نیلچی زاده 1 .mp3
زمان:
حجم:
2.73M
🍃نتیجه ی کار خوب به انسان برمی گردد
🌸هر چه کنی به خود کنی🌸
🌸خانم دکتر نیلچی زاده ...
#کلبه_آرامش
#قرارگاه_فرهنگی_عمار
💠 @ammar_iran
هدایت شده از کانون
#علیاکبر_رائفیپور
یه روایت شنیدم برق از سرم پرید!
میگفت اون دنیا کسانی که میتونستی
امر به معروفشون بکنی و نکردی، خِرِتو
میگیرن میگن تو اگه منو امر به
معروف میکردی اون گناهو نمیکردم..
#امر_به_معروف_ونهی_از_منکر
به فکر این واجب فراموش شده باشیم...
@shomarshmakuszohur
سلام علیکم
اعمال مستحب امروز و
سی و دومین تلاوت مان
به نیابت از
🌷 شهید کامران گنجی🌷
تقدیم می کنیم به محضر پیامبر خاتم اسلام و ائمه ی معصومین علیهم السلام
و حضرت زرتشت پیامبر اجدادیش
سرکار خانم تابنده آذر کیوان مادر شهید کامران گنجی می گوید :
کامران به جبهه رفت و چون اوایل جنگ بود بعلت کمبود نیرو و نامه هایی که کامران برام می فرستاد، من دلهره زیادی داشتم. من در دندانپزشکی کار می کردم. اولین شهدای جنگ که توسط روزنامه اعلام شد، 25 نفر بودند. این شهدا را تا بهشت زهرا تشییع کردند، من اسامی را در روزنامه خوانده بودم، ولی متوجه اسم کامران نشده بودم.
فردای آن روز خواهر و برادرهایم به من اطلاع دادند که کامران جزء همان 25نفر بوده، بعد رفتم بهشت زهرا کامران را تحویل گرفتم. می گفتند که در سرپل ذهاب یک روز هنگام حمله یک خمپاره در نزدیکی آنها منفجر شده بود و موج خمپاره باعث شده بود تا سرکامران به دیواره کوه برخورد کند و شهید شود. وقتی او را دیدیم سر او باند پیچی بود.
کامران درست در روز تولدش یعنی 20 مهرماه به شهادت رسید. او تنها پسر ما بود و پدرش هم در سال 57 بر اثر ایست قلبی درگذشت . روز 22 بهمن 1357 هنگامی که به سر کار خود میرفت، جنازه چند نفری که کشته شده بودند را دید از شدت ناراحتی این صحنه سکته کرد و درگذشت.
در حال حاضر زندگی راحتی دارم اما دوست دارم جایی باشم که سختی ببینم و بتوانم کار مثبتی انجام بدهم از راحتی و تشریفات بدم می آید. دوست داشتم می توانستم با یک دست لباس به دل کوه می زدم و سختی را انجا تجربه می کردم و یا خادم یکی از زیارتگاهها می شدم ولی آن کار یک روح پاک می خواهد و شاید من صاحب آن روح نیستم که این اتفاق برایم نمی افتد، دوست دارم دستم شفا بخش دیگران باشد.
مادر شهید از آخرین خاطره فرزندش می گوید :
پیش از اینکه به جنگ اعزام شود برای خداحافظی آمده بود. کامران قد خیلی بلندی داشت. من مجبور شدم یک صندلی بگذارم زیر پایم تا هم قد او شوم. به او گفتم "کامران فکر نکنم دیگر ببینمت- فکر میکنم این آخرین باره که با هم حرف میزنیم به دلم افتاده که دیگر نمیآیی" و کامران گفت:« نه مادر من دوباره میام پیشت. »
کامران دلش برای وطن خیلی میسوخت و برای همین بود که جنگید و شهید شد.
انتشارات روایت فتح در نهمین جلد از مجموعه «مادران» روایت زندگی شهید کامران گنجی، اولین شهید زرتشتی هشت سال دفاع مقدس که در سر پل ذهاب در هفته سوم جنگ به شهادت رسید، را از زبان مادرش با نام «تابنده» به قلم حسین گلدوست منتشر کرد.
نویسنده در مقدمه کتاب اشاره می کند: «تابنده، روایت جوان دلیری است که با باورمندی زرتشت، در کنار برادران مسلمانش پایمردی کرده و افتخار شهادت را کسب نموده. راوی اثر، مادر دلسوختهای است که پس از شهادت تنها پسرش، سربلند و پایدار زیسته و اندوه دوری از فرزند را با خدمت به هموطنانش تسکین داده.»
در بخشی از کتاب می خوانیم: «بعضی وقتها در تنهایی به روزی فکر میکنم که با کامران در آشپزخانه بودم و پسرم از مدرسه آمده بود و نهار میخورد. باهم حرف میزدیم. بهم گفت: «مامان، معلم دینی ما آقای آرش گفته خداوند انسان رو خلق کرده که روی زمین امتحانش بکنه. ما همه در حضور خدا هستیم و مشغول امتحان دادن.»
اون لحظه تو چشمهای کامران خیره شدم. شاید سیزده یا چهارده ساله بود. برق ایمان و اطمینان نگاهش و صورتش رو روشن کرده بود. با همه وجودش به حرفی که میزد، ایمان داشت. هنوز هم هر روز به اون چشمها و اون برق عجیب فکر میکنم. شک ندارم که در قتلگاه سرپل ذهاب، در امتحان الهی سربلند شد.»
شادی روح مطهر همه ی شهدا💐
وعلو درجاتشان
به ویژه
🌷 شهید کامران گنجی🌷
سه صلوات
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
هدایت شده از یا زهرا «س»
سلام علیکم💐
خدا را شاکریم که خادمین
اهل بیت ❤️
با یاری شما عزیزان در ایام غدیر
سه روز سفره ی امیرالمؤمنین علی علیه السلام
را پهن کردند ،همراه با مراسم ذکر وصلوات
و قریب به
800 غذا پخش شد دربین شیعیان
از مومنین ومومنان💐💐
ان شاالله دستانمان 🙏
در دنیا وآخرت از امیرالمؤمنین علیه السلام جدا نشود
وفردای قیامت مهمان حوض کوثر باشیم
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
سلام علیکم
اعمال مستحب امروز و
سی و سه مین تلاوت مان
به نیابت از
🌷 شهید جهانبخش نمیرانیان🌷
تقدیم می کنیم به محضر پیامبر خاتم اسلام و ائمه ی معصومین علیهم السلام
و حضرت زرتشت پیامبر اجدادیش
ستوان یکم وظیفه، شهید جهانبخش نمیرانیان
او در تاریخ یکم امردادماه ۱۳۳۸ خورشیدی در شهر یزد و در خانوادهای زرتشتی و کشاورز زاده شد. در سن شش سالگی به همراه خانوادهی خود به تهران آمد و تحصیلات متوسطه خود را در رشتهی ریاضی در تهران به پایان رساند. در سال ۱۳۵۷ تحصیلات دانشگاهی خود را در رشتهی اقتصاد در دانشگاه اصفهان آغاز کرد و به علت وقفهای که با انقلاب فرهنگی در دانشگاهها پدید آمد، در سال ۱۳۶۴ تحصیلات خود را با مدرک لیسانس به پایان رساند. او در سوم بهمن ۱۳۶۴ با درجهی ستوان دوم به خدمت زیر پرچم احضار شد و سه ماههی نخست خدمت را در پادگان ۰۱ کادر تهران و سه ماههی دوم را در آموزشگاه توپخانهی صحرایی اصفهان به پایان رساند و سپس در امردادماه ۱۳۶۵ به لشگر ۹۲ زرهی اعزام و به جبهه جنوب (فاو) رفت و در تاریخ ۱۹ شهریورماه ۱۳۶۵ خورشیدی در حین انجام وظیفه، به خیل دیگر جانسپاران راه میهن پیوست.
خاطرهای از دوستان و خویشان
او در زمان تحصیل در دانشگاه اصفهان که با گروهی از دوستانش در خوابگاه زندگی میکرد، در زمان بیکاری به همراه جوانان زرتشتی در خانهی زرتشتیان اصفهان به فعالیتهای فرهنگی و اجتماعی و هنری میپرداخت. دوستانش همیشه میگفتند که یکی از فعالیتهای مورد علاقهاش ورزش بوده است و به همین منظور، پس از جان باختن او تیم بسکتبال دانشجویان زرتشتی یزد به یاد دوست جهانبخش نمیرانیان مسابقات بسکتبالی ترتیب دادند.
فرازهایی از وصیتنامه
شهید جهانبخش نمیرانیان چون الهام گرفته بود که به شهادت خواهد رسید، پیش از رفتن به اهواز، به خانواده و به ویژه مادر خود سفارش کرده بود که اگر اتفاقی برای او افتاد نهایت خودداری را نشان دهند، زیرا او برای کشورش به سربازی و به جبهه میرود که بالاتر و والاتر از آن هیچ چیز در دنیا وجود ندارد. از آنجایی که باورهای دینی و انسانی محکمی داشت، باور داشت جایی که استقلال و خاک میهن در خطر است باید با دشمنان جنگید و در این راه از هیچ چیز، حتا اهدای جان خود واهمه نداشت. زیرا باور داشت ما متعلق به خود و اطرفیان خود نیستیم، بلکه متعلق به تاریخ یک ملت و قوم رنجیدهایم و در هر جا و هر زمان که این مردم رنج بکشند، تلاشمان باید در راه کمک به این مردم باشد.
شادی روح مطهر همه ی شهدا💐
وعلو درجاتشان
به ویژه
🌷 شهید جهانبخش نمیرانیان🌷
سه صلوات
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم