eitaa logo
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
2.7هزار دنبال‌کننده
20هزار عکس
10.4هزار ویدیو
259 فایل
انس با شهداء برای همنشینی با امام زمان«ع» ومرافقةالشهداء من خلصائک اَللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفِیقَ الشَّهادَةِ فِی سَبِیلِکَ تَحْتَ رایَةِ وَلِیِّکَ الْمَهْدِیّ(عجل الله) السلام علیک یا من بزیارته ثواب زیارت سیدالشهداء یرتجی
مشاهده در ایتا
دانلود
یک دیدار و یک دنیا خاطره 26 آبان 94 ، تولد 25 سالگی حامد بود؛‌ روزی که خانواده‌اش قرار گذاشته بودند سرمزارش در گلزار شهدای وادی رحمت تبریز جمع شوند و میلادش را جشن بگیرند. اما این بار حامد برای خانواده‌اش یک هدیه ویژه داشت؛ ملاقاتی به یادماندنی که پدر حامد درباره‌اش به ما می‌گوید:« دو روز قبل از تولد حامد به ما خبر دادند که باید به تهران برویم و سعادت دیدار خصوصی با حضرت آقا نصیب ما شده است. ما هم همگی به بیت رفتیم ، نماز ظهر را با حضرت آقا خواندیم و بعد از نماز ایشان برای ما درباره مدافعان حرم صحبت کردند و فرمودند: مردم ما قدر این شهدای مدافع حرم را 10-20 سال دیگر می‌فهمند. الان نمی‌دانند که وجود اینها چقدر مهم است و چطور امنیت رابه کشور ما آورده‌اند. نمی‌دانند که اینها نظام و اسلام را حفظ کرده‌اند. بعد وقتی می خواستند با ما صحبت کنند،گفتند شما آذری هستید، با من آذری صحبت کنید. خودشان هم از آن به بعد با ما به زبان آذری صحبت کردند.» حالا نوبت مادر حامد است که خاطره این دیدار را برای ما زنده کند :« موقع خداحافظی من برگشتم به سمت آقا گفتم حاج آقا می‌شود من از شمایک خواهشی بکنم؟ حضرت آقا هم گفتند: شما خواهش نکنید...شما مادر شهید هستید، شما امر بفرمایید. من هم گفتم : آقا من می‌خواهم این انگشتری که در دست شماست، روز قیامت من را شفاعت بکند، ایشان هم همانجا انگشترشان را از انگشت درآوردند و به من دادند. بعد هم یک انگشتر دیگر به امیر پسر بزرگم دادند و همانجا نوه کوچک مان علی را که آن موقع 5 ماهه بود در آغوش گرفتند. ما گفتیم آقا ، حامد در وصیت نامه اش نوشته تنها دلخوشی من علی است، موقعی علی بزرگ شد به او بگویید که عمویت در جهت دفاع از حرم حضرت زینب(س) رفته و شهید شده و بگذارید افتخار بکند. حضرت آقا این را که شنیدند، یک انگشتر هم به علی یادگاری دادند و فرمودند این انگشتر را نگهدارید وقتی علی بزرگ شد به او بدهید تا همیشه یاد عموی شهیدش باشد.» حالا زیر سقف خانه حامد، بعد از این دیدار به‌یادماندنی، چند هدیه با ارزش وجود دارد، یک قرآن با دست‌نوشته‌ای از مقام معظم رهبری ،سه انگشتر یادگاری و یک چفیه ...هدایایی‌ که خانواده‌اش مثل یک گنج گرانبها یک جای خاص کنار بقیه وسایل به یادگار مانده از حامد نگه‌می‌دارند. .. مثلا کنار پوتین‌هایش ، لباسهای نظامی‌اش، یادگاری‌هایی که از ماموریت‌های مختلف با خودش آورده بود، کنار همان عکسی که سفارش کرده بود اگرشهید شد با همان عکس تشییع‌اش کنند... مثلا کنار همان دفترچه ‌یادداشتی که بعد از مجروحیت حامد در جیب لباسش ‌پیدا کردند،‌ همان که نقاشی یک رزمنده بود بدون دست... همان نقاشی‌ای که حامد قبلا هم یکبار وقتی دانشجوی رشته علوم قضایی دانشگاه امام حسین(ع) بود کشیده بود؛ رزمنده‌ای که دست‌هایش قطع شده...انگار که دیده باشد خودش را و آینده‌اش را... انگار که از همان موقع معامله‌کرده باشد دست‌هایش را با یک جفت بال برای پریدن، آسمانی شدن، شهید شدن...
هدیه به ارواح طیبه ی شهدا ی کربلا🌷 شهید حامد جوانی🌷 صلوات
هدایت شده از بصیـــــــــرت
◾️ #شهدای مدافع حرمی که در روز #تاسوعا به #شهادت رسیدند: #شهید_عبدالله_باقری #شهید_مصطفی_صدرزاده #شهید_پویا_ایزدی #شهید_امین_کریمی #شهید_حجت_اصغری #شهید_ابوذر_امجدیان #شهید_سجاد_طاهر_نیا #شهید_روح_الله_طالبی_اقدم . #شهید_سید_محمد_حسین_میردوستی
هدایت شده از بصیـــــــــرت
: ▪️شب وروزعاشورا مدام برای امام زمان(ع)صدقه کنارمیگذاشتندو میفرمود: امشب قلب امام عصر(ع) در فشار است. ✔️شب وروزعاشورا،صدقه برای حضرت فراموش نشود.
⬛️ اجرک الله یا بقیه الله فی مصیبت جدک الحسین علیه السلام سلام بر همه ان شاالله بنا داریم ، برای تسلا💔 و سلامتی آقا امام زمان علیه السلام در روز جمعه «30شهریور» یازدهم محرم قربانی کنیم بزرگوارانی که می خواهند ما را یاری کنند ، می توانند👇👇 سهم خود را به این شماره ی کارت واریز فرمایند: 6037 9973 5313 3474 خدیجه مولوی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اعمال مستحبی دهمین روز از چله ی شهدا ی حسینی را از طرف شهید بی سر 🌷شهید محسن حججی🌷 تقدیم می کنیم به ساحت مقدس خانم حضرت زینب سلام الله علیها
شهید محسن حججی متولد 21 تیرماه 1370 در شهرستان نجف‌آباد است که سال 1385 وارد  فعالیت‌های فرهنگی شد و در سال 1391 ازدواج کرد، ثمر ازدواج وی پسری به‌نام علی است که یک و نیم سال دارد. روز دوشنبه 16 مرداد 1396 به اسارت دشمن درآمد و در روز چهارشنبه 18 مرداد 1396 در سوریه به درجه رفیع شهادت نائل شد.
وصیت‌نامه شهید محسن حججی را با هم می‌خوانیم: حالا که دستهایم بسته است می‌نویسم نه با قلم که با نگاه و نه با جوهر که با خون، رو به دوربین ایستاده‌ام و ایستاده‌ام رو به همه شما، رو به رفقا، رو به خانواده‌ام، رو به رهبر عزیزم و رو به حرم. حرامزاده‌ای خنجر به دست است و دوست دارد که من بترسم و حالا که اینجا در این خیمه‌گاهم هیچ ترسی در من نیست. تصویرم را ببرید پیشکش رهبر عزیز و امامم سید علی خامنه‌ای و فرمانده‌ام حاج قاسم و به رهبرم بگویید که «اگر در بین مردمان زمان خودت و کلامت غریبید ما اینجا برای اجرای فرمان شما آمده‌ایم و آماده تا سرمان برود و سر شما سلامت باشد». آسمان اینجا شبیه هیچ‌جا نیست حتی آسمان روستای دورک و وزوه که در اردوی جهادی دیده‌ام یا آسمان بیابان‌های سال‌های خدمتم، اینجا بوی دود و خون می‌آید. کم‌کم انگار لحظه دیدار است ولی این لحظه‌های آخر که حرامیان دوره‌ام کرده‌اند می‌خواهم قصه بگویم و قصه که می‌گویم کمی دلم هوایی علی کوچولویم می‌شود ولی خدا وعده داده که جای شهید را برای خانواده‌اش پر می‌کند، اما حتماً قصه‌ام را برای علی وقتی بزرگ شد بخوانید. قصه کودکی‌ام که با پدرم در روضه‌های مولا اباعبدالله الحسین(ع) شرکت می‌کردم، قصه لرزش شانه‌های پدر و من که نمی‌دانستم برای چیست. پدرم با اینکه کارگری ساده بود همیشه از خاطرات حضورش در دفاع مقدس می‌گفت و توصیه می‌کرد: «پسرم، دفاع مقدس و رشادت و مجاهدت برای اسلام و دین هیچ‌وقت تمام‌شدنی نیست و تا دنیا هست مبارزه بین حق و باطل هم خواهد بود ان‌شاءالله روزی هم نوبت تو خواهد شد». دوران کودکی و مادری که کلید رفتنم به قتلگاه در دستان اوست و او بود که اجازه داد. مادرم همیشه می‌گفت «تو را محسن نام گذاشتم به‌یاد محسن سقط‌شده خانم حضرت زهرا(س)». مادر جان، اولین باری که به سوریه اعزام شدم دریچه‌های بزرگی به‌رویم باز شد اما نمی‌دانم اشکال کارم چه بود که خداوند مرا نخرید. بازگشتم و چهل هفته به جمکران رفتم و از خداوند طلب باز شدن مسیر پروازم را کردم. تا اینکه یک روز فهمیدم مشکل رضایت مادر است. تصمیم گرفتم و آمدم به دست و پای تو افتادم و التماست کردم و گفتم مگر خودت مرا وقف و نذر خانم فاطمه زهرا(س) نکردی و نامم را محسن نگذاشتی، مادرجان، حرم خانم زینب(س) در خطر است اجازه بده بروم.