eitaa logo
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
2.7هزار دنبال‌کننده
20هزار عکس
10.4هزار ویدیو
259 فایل
انس با شهداء برای همنشینی با امام زمان«ع» ومرافقةالشهداء من خلصائک اَللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفِیقَ الشَّهادَةِ فِی سَبِیلِکَ تَحْتَ رایَةِ وَلِیِّکَ الْمَهْدِیّ(عجل الله) السلام علیک یا من بزیارته ثواب زیارت سیدالشهداء یرتجی
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰 خانم هایی که از ظاهر زیبا برخوردارند یا با ظاهری زیبا (و آرایش و کم حجاب⛔) به خیابان می آیند,این داستان عجیب را حتماً بخوانند و برای دیگران بفرستند*👇👇👇 ⭕ *هنوز جای تاوَلها روی مچ دستم باقیست*❗ 🛑خاطره ای عجیب از راویِ کتاب سه دقیقه در قیامت ✔️(این خاطره، در ویرایشِ جدید به کتاب اضافه شده است) 📗كتاب سه دقيقه در قيامت، چاپ و با ياري خدا، با اقبال مردم روبرو شد. استقبال مردم از اين كتاب خيلي خوب بود و افراد بسياري خبر ميدادند كه اين كتاب تأثير فراواني روي آنها داشته . بارها در جلسات و يا در برخورد با برخي دوستان، اين كتاب به من هديه داده ميشد! آنها من را كه راوي كتاب بودم نميشناختند و من از اينكه اين كتاب در زندگي معنوي مردم موثر بوده بسيار خوشحال بودم. ✍️ *اصل داستان* يك روز صبح، طبق روال هميشه از مسير بزرگراه به سوي محل كار ميرفتم . يك خانم خيلي بدحجاب كنار بزرگراه ايستاده و منتظر تاكسي بود. از دور او را ديدم كه دست تكان ميداد، بزرگراه خلوت و هوا مساعد نبود، براي همين توقف كردم و اين خانم سوار شد. ✴️بي مقدمه سلام كرد و گفت:ميخواهم بروم بيمارستان ... من پزشك بيمارستان هستم. امروز صبح ماشينم روشن نشد. شما مسيرتان كجاست؟ گفتم: محل كار من نزديك همان بيمارستان است. شما را ميرسانم. آن روز تعدادي كتاب سه دقيقه در قيامت روي صندلي عقب بود. اين خانم يكي از كتابها را برداشت و مشغول خواندن شد. بعد گفت: ببخشيد اجازه نگرفتم، ميتونم اين كتاب را بخوانم؟ گفتم: كتاب را برداريد. هديه براي شماست. به شرطي كه بخوانيد. تشكر كرد و دقايقي بعد، در مقابل درب بيمارستان توقف كردم . خيلي تشكر كرد و پياده شد . ✴️من هم همينطور مراقب اطراف بودم كه همكاران من، مرا در اين وضعيت نبينند! كافي بود اين خانم را با اين تيپ و قيافه در ماشين من ببينند و ... چند ماه گذشت و من هم اين ماجرا را فراموش كردم. تا اينكه يك روز عصر، وقتي ساعت كاري تمام شد، طبق روال هميشه، سوار ماشين شدم و از درب اصلي اداره بيرون آمدم . ✳️همين كه خواستم وارد خيابان اصلي شوم، ديدم يك خانم چادري از پياده رو وارد خيابان شد و دست تكان داد! توقف كردم. ايشان را نشناختم، ولي ظاهرًا او خوب مرا ميشناخت! شيشه را پايين كشيدم. جلوتر آمد و سلام كرد وگفت: مرا شناختيد؟خانم جواني بود. سرم را پايين گرفتم وگفتم: شرمنده، خير. گفت: خانم دكتري هستم كه چند ماه پيش، يك روز صبح لطف كرديد و مرا به بيمارستان رسانديد. چند دقيقه اي با شما كار دارم. گفتم: بله، حال شما خوبه؟ رسم ادب نبود، از طرفي شايد خيلي هم خوب نبودكهيك خانم غريبه، آن هم در جلوي اداره وارد ماشين شود . ✴️ماشين را پارك كردم و پياده شدم و در كنار پياده رو، در حالي كه سرم پايين بود به سخنانش گوش كردم. گفت: اول از همه بايد سؤال كنم كه شما راوي كتاب سه دقيقه هستيد؟ همان كتابي كه آن روز به من هديه داديد؟ درسته؟ ميخواستم جواب ندهم ولي خيلي اصرار كرد . گفتم: بله بفرماييد، در خدمتم. ✳️گفت: خدا رو شكر، خيلي جستجو كردم. از مطالب كتاب و از مسيري كه آن روز آمديد، حدس زدم كه شما اينجا كار ميكنيد. از همکارانتان پيگيري کردم، الان هم يكي دو ساعته توي خيابان ايستاده و منتظر شما هستم. گفتم: با من چه كار داريد؟ گفت: اين كتاب، روال زندگي ام را به هم ريخت. خيلي مرا در موضوع معاد به فكر فرو برد. اينكه يك روزي اين دوران جواني من هم تمام خواهد شد و من هم پير ميشوم و خواهم رفت. جواب خداوند را چه بدهم؟! درسته که مسائل ديني رو رعايت نميكردم، اما در يك خانواده معتقد بزرگ شده‌ام . يك هفته بعد از خواندن اين كتاب، خيلي در تنهايي خودم فكر كردم. تصميم جدي گرفتم كه توبه كامل كنم . ❇️من نميتوانم گناهانم را بگويم، اما واقعاً تصميم گرفتم كه تمام كارهاي گذشتهام را ترك كنم. درست همان روز كه تصميم گرفتم ،تصادف وحشتناكي صورت گرفت و من مرگ را به چشم خود ديدم! من كاملاً مشاهده كردم كه روح از بدنم خارج شد، اما مثل شما ،ملك الموت مهربان و بهشت و زيباييها را نديدم! ✴️دو ملك مرا گرفتند تا به سوي عذاب ببرند، هيچكس با من مهربان نبود. من آتش را ديدم. حتي دستبندي به من زدند كه شعله ور بود. اما يكباره داد زدم: من كه امروز توبه كردم. من واقعاً نيت كردم كه كارهاي گذشته را تكرار نكنم. ✴️يكي از دو مأموريت كه در كنارم بود گفت: بله، از شما قبول ميكنيم، شما واقعاً توبه كردي و خدا توبه پذير است. تمام كارهاي زشت شما پاك شده، اما حق الناس را چه ميكني؟ گفتم: من با تمام بديها خيلي مراقب بودم كه حق كسي را در زندگي ام وارد نكنم حتي در محل كار، بيشتر ميماندم تا مشكلي نباشد. تمام بيماران از من راضي هستند و... ادامه دارد.....👇👇👇
❇️آن فرشته گفت: بله، درست ميگويي، اما هزار و صد نفر از مردان هستند كه به آنها در زمينه حق الناس بدهكار هستي! 🩸وقتي تعجب مرا ديد، ادامه داد: خداوند به شما قد و قامت و چهره اي زيبا عطا كرد، اما در مدت زندگي، شما چه كردي؟! ❇️با لباسهاي تنگ و نامناسب⛔ آرايش و موهاي رنگ شده⛔ و بدون حجاب⛔ صحيح از خانه بيرون ميآمدي، اين تعداد از مردان، با ديدن شما دچار مشكلات مختلف شدند . 👌🏻بسياري از آنها همسرانشان به زيبايي شما نبودند و زمينه اختلاف بين زن و شوهرها شدي. برخي از مردان جوان كه همكار يا بيمار شما بودند، با ديدن زيبايي شما به گناه افتادند و ... گفتم: خُب آنها چشمانشان را حفظ ميكردند و نگاه نميكردند .به من جواب داد: شما اگر پوشش و حريمها و حجاب را رعايت ميكردي و آنها به شما نگاه ميكردند، ديگر گناهي براي شما نبود. چون خداوند به هر دو گروه زن و مرد در قرآن دستور داده كه چشمانتان را حفظ كنيد. اما اكنون به دليل عدم رعايت دستور خداوند در زمينه حجاب، در گناه آنها شريك هستي . ❇️تو باعث اين مشكلات شدي و اين کار، از بين بردن حق مردم در داشتن زندگي آرام است. تو آرامش زندگي آنها را گرفتي و اين حقالناس است. پس به واسطه حقالناس اين هزار و صد نفر، در گرفتاري و عذاب خواهي بود تا تك تك آنها به برزخ بيايند و بتواني از آنها رضايت بگيري. اين خانم ادامه داد: هيچ دفاعي نميتوانستم از خودم انجام دهم هرچه گفتند قبول كردم 🛑بعد مرا به سمت محل عذاب بردند. من آنچه كه از آتش و عذاب جهنم توصيف شده را كامل مشاهده كردم . ✴️درست در زماني كه قرار بود وارد آتش شوم، يكباره ياد كتاب شما و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها افتادم . ✳️همانجا فرياد زدم و گفتم: خدايا به حق مادرم حضرت زهرا سلام الله علیها به من فرصت جبران بده. خدا... 🩸تا اين جمله را گفتم، گويي به داخل بدنم پرتاب شدم! با بازگشت علائم حياتي، مرا به بيمارستان منتقل كردند و اكنون بعد از چند ماه بهبودي كامل پيدا كردم . ✴️اما فقط يك نشانه از آن چند لحظه بر روي بدنم باقي مانده . دستبندي از آتش بر دستان من زده بودند، وقتي من به هوش آمدم ،مچ دستانم ميسوخت، هنوز اين مشكل من برطرف نشده! ❇️دستان من با حلقه اي از آتش سوخته و هنوز جاي تاولهاي آن روي مچ من باقي است! فكر ميكنم خدا ميخواست كه من آن لحظات را فراموش نكنم. ✳️من به توبه ام وفادار ماندم. گناهان گذشته ام را ترك كردم. نمازها را شروع كردم و حتي نمازهاي قضا را ميخوانم . ✴️ولي آنچه مرا در به در به دنبال شما كشانده، اين است كه مرا ياري كنيد. من چطور اين هزار و صد نفر را پيدا كنم؟ چطور از آنها حلاليت بطلبم؟ اين خانم حرفهاي آخرش را با بغض و گريه تكرار كرد . من هم هيچ راه حلي به ذهنم نرسيد،جز اينكه يكي از علماي رباني را به ايشان معرفي كنم.‌ *** خواهشمند است که کتاب «سه دقیقه در قیامت»را حتما و حتما بخوانید و تهیه و به دیگران(خصوصاً جوانان و نوجوانان) نیز هدیه بفرمائید،که باعث تحول روحی انسان و مراقب اعمال می شود. در فضای مجازی نیز کتاب «سه دقیقه در قیامت» وجود دارد. ✍️ وسخن آخر: خانم هایی ک به آشکار ساختن موهای خود و آرایش خود به نامحرم کم اهمیت هستند، *فقط👌🏻یک درصد*👌🏻 *احتمال می‌دهند* *این داستان راست باشد*❓❓❓ اگر احتمال یک درصدی هم میدهند پس باخود و خدا عهد ببندند🤝🏻 تا بخاطر خدا زیبایی خود را برای نامحرم به نمایش نگذارند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨ا ﷽‌ ا✨ جوانان انقلابی ؛ یاران مهدی عج مراقبت‌های معنوی 👇👇 تلاوت قرآن و ذکر هدیه به شهدای روز درماه شعبان 👈 مناجات شعبانیه درماه رمضان 👈 دعای افتتاح و ابوحمزه ثمالی ✅ مرور ویژگیهای جوانان انقلابی و مطالبات حضرت آقا از جوانان
شهید سید حسن ایزدهی: تاریخ ولادت: 1348/9/24 تاریخ شهادت: 1365/12/14 عملیات و محل شهادت: کربلای 5 ، شلمچه محل دفن: گلزارشهدای آرامگاه معتمدی بابل
  وقتی سید حسن شهید شد، گریه های مادرم قطع نمی شد. بعد از مدتی یکی از همسایه ها خوابی دیده بود می گفت: امام زمان (عج) را در خواب دیدم. فرمودند: به فلانی بگویید چرا این قدر گریه و زاری می کند، حسن آقا پیش ماست و حالش هم خوب است. از آن به بعد قلب مادرم آرام گرفت و از گریه هایش کم شد. کتاب تو شهید می شوی؛
وصیت نامه شهید سیدحسن ایزدهی: بسم الله الرحمن الرحیم و ایاک نستعین  وانه خیر ناصر ومعین ((من المومنین رجال صدقوا اما عاهد و علیه فمنهم قضی نحبه و منهم من منتظر و ما بدلوا تبدیلا)) برخی از مومنان مردانی هستند که به عهد و پیمانی که با خدا بستن و کاملا وفا کردند پس ... ایستادگی کردند تا در راه خدا شهید شدند و برخی به انتظار فیض شهادت مقاومت کرده و هیچ احد خود را تغییر ندادند . با درود و سلام خدمت آقا امام زمان (ع) یگانه منجی عالم بشریت برپا کننده حکومت عدل اسلامی به اهتزاز در آورنده ی پرچم لا اله الا الله و با سلام و درود خدمت رهبر کبیر انقلاب اسلامی ، پیر جماران مرد ثابت و استوار در راه خدا و با سلام و درود خدمت دلیر مردان جبهه های حق علیه باطل این زاهدان شب و شیران روز و باسلام خدمت امت حزب و شهید پرور به ویژه خانواده شهدا اسرا مجروحین  و معلولین جنگ تحمیلی .                                               پروردگارا بر محمد و آل محمد درود فرست و ما را در راه خودت ثابت و استوار بدار بار الها جوانی هستم امیدوار به تو و تصمیم گرفتم در راه تو و برای برقراری حکومت اسلامی با کافران جهاد کنم نیتم را خالص کن بار خدایا یاوری جز تو ندارم و به تو علاقه دارم دا به تو بستم و از شهر هجرت کردم و به دشت و کویر رفتم نه پدری همراه داشتم و نه مادری و نه برادری فقط تو همراهم بودی . الهی تو بهتر میدانی که من برای چه چیز رفتم تو حاجت و احتیاج مارا میدانی تو بهتر میدانی در دلم چه میگذرد معبودا مرا در گروه شهدا و صلحا قرار ده و اینک قلم در دستم میلغزد و به روی صفحه وصیت نامه ام را می نویسم به من کمک کن
(( انا لله  و انا الیه راجعون)) به درستی که همه ما از خدا هستیم و به سوی او برمیگردیم  ای مردم و ای امت حزب الله توجه کنید که ما مسافر هستیم مسافری که حق ماندن تا ابد را در یک جا ندارد بیایید و با هم آماده شویم برای لقا خدا وبرای مهمانی رفتن پیش خدا  بیایید و با هم لباس نو بپوشیم و بهترین لباس ، لباس تقوا است (( و لباس التقوی ذلک خیر ذلک من آیات الله لعلهم یدکرون)) چه جوری وقتی ما میخواهیم برای مهمانی رفتن پیش یکی از بزرگتر های شهر یا کشور خودمان را درست لباسمان را تمییز میکنیم برای مهمانی رفتن پیش خدا باید لباس تقوا داشته باشیم ای مردم بدانید راه دراز و طولانی است باید کمر همت بست و رفت وبدانید که راه مشکل و سخت است وباید توشه راه داشته باشیم وگرنه گرفتاریم حال که مرگ مانند یک دام بزرگ است و حتما چه بخواهیم و چه نخواهیم به دام میافتیم چه بهتر که راحت وبهتر به دیدار دام برویم مرگ هم همین است چه بخواهیم وچه نخواهیم باید بمیریم چه بهتر که آزادانه و آگاهانه در راه معبود بمیریم معبودی که به هر کسی در راهش کشته شود به آن اجر و مزد میدهد . (( ان الله اشتری من المومنین انفسهم و اموالهم بان لهم الجنه - یقاتلون فی سبیل الله فیقتلون و یقتلون وعدا علیه حقا فی التوراته والانجیل)) (( آنکس که تو را شناخت جان راچه کند     فرزند و عیال و خانمان را چه کند   دیوانه کنی هر دو جهتنش بخشی    دیوانه تو هر دو جهان را چه کند )) ای مردم بدانید که من این راه را آگاهانه انتخای کرده ام زیرا فهمیدم که دیگر جام ماندن و درنگ کردن نیست باید هرچه زود تر رفت و با کافران جنگید ای کسانی که به پول خود و به مال و فرزند خود مینازید بدانید مرگ در انتظار شماست و آنوقت نمیتوانید با اموال وارد قبر شویید به فعون نگاه کنید به قارون نگاه کنید که در آخر گرفتار عذاب خدا شدند ای جوانانی که در سر چهار راهها  ود رخیابان با لباس های تنگ وننگ آور و ذلت قدم میزنید و شهر و روستا را به خرابی و کثافت کاری کشاندید بدانید که جوانیتان از بین میرود و گرفتار خشم خدا میشوید. پدر گرامی میدانم که برای من زحمت کشیدی و من نتوانستم جبران کنم امیدوارم که اگر هر بدی و نا فرمانی از من دیدی آن را ببخشید انشاء ا.. که خدا به شما صبر عظیم و اجر جزیل عنایت فرماید . مادرم فهمیدم که زحمت  برایم زیاد کشیدی برایم سختی دیدی مرا ببخش شیر پاکت را بر من ببخش امید وارم با حضرت زهرا(س) محشور شوی  مادرم برادرم مهدی را خوب تربیت کن و آن را نماز خوان کن  زیرا که نماز بهترین وسیله برای نزدیک شدن با خداست . برادر گرامیم محمد کارهایت را برای خدا انجام بده و فرزندانت را با تربیت اسلامی بزرگ کن.                                                             برادر عزیز حسین وعلی تنها چیزی از شما میخواهم این است که نمازتان را بخوانید و به پدر و مادر کمک کنید ، انشاءا... موفق باشید. خواهر گرامی از حضرت زینب (س) سر مشق بگیر و حجابت را حفظ کن که بهترین زینت باری زنان همان حجاب اسلامی است. و در پایان از امت حزب الله و شهید پرور میخواهم که امام را تنها نگذارن و پیرو امام باشید و راهش را ادامه دهید که همان راه خداست. دعای کمیل و دعا های توسل را حتما بپا دارید و به جبهه ها کمک کنید . والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته غفر الله لناو لکم انشاءالله
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا