هدایت شده از الحقنی بالصالحین«یرتجی»
#مراقبتهای_چله_سی_و_چهارم
✅ مراقبه به اعمال ماه ذیقعده و ماه ذیحجه
✅ مراقبه به زیارت آل یس
✅ مراقبه به زیارت عاشورا
تمامی اعمال ان شاالله هدیه می شود به همه شهدای اسلام ، ویژه شهدای مکه ومنا
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
#مراقبتهای_چله_سی_و_چهارم ✅ مراقبه به اعمال ماه ذیقعده و ماه ذیحجه ✅ مراقبه به زیارت آل یس ✅ مرا
سی و ششمین روز از چله 🍃🌷سی و چهارم (#غدیر_عهدی_با_فرمانده )🍃🌷
مهمان سفره شهید جهادگر 🥀🍃 حسین مومنی 🥀🍃 هستیم.
یک روز بعد از عاشورا به دنیا آمد و به قول مادرش اسمش را هم با خود آورد. شهید حسین مومنی طعم شیرین بخشش به دیگران را از کودکی درک کرد و تا آخرین لحظه عمر کوتاهش از این سفارش الهی دریغ نداشت. سال دوم راهنمایی بود که از طرف مدرسه به اردوی جهادی بشاگرد دعوت شد. بعد از بازگشت سر به تو تر از همیشه شده بود. سادهتر می پوشید و یک ویژگی به همه خصلتهای خوب دیگرش سنجاق شد، هر وقت هدیه گرانبهایی میگرفت یا خوراکی خوشمزه و حتی لوازم نوشت افزار زیبایی به دستش میرسید آن را نگه میداشت و در اردوی جهادی بعدی در مقابل چشمهای به شوق افتاده بچههای بی سر و سامان بشاگردی میگرفت و به آن ها تقدیمش میکرد.
شهید حسین مومنی احادیث زیادی درباره نماز حفظ کرده بود و هر از گاه آن را در جمع با صدای بلند یادآوری میکرد: «حتی وقتهایی که مهمان داشتیم موقع اذان که میشد بی سر و صدا غیبش میزد. به مسجد میرفت و نمازش را میخواند و بر میگشت. زمان مسافرتهای مان را هم با زمان اوقات شرعی تنظیم میکردیم. وقتی به شهری میرسیدیم سراغ مسجد جامع را از اهالی میگرفت و در آنجا نمازمان را به جماعت میخواندیم.گاهی پیش میآمد که کاری داشتیم و میخواستیم با بهانه از نماز اول وقت بگذریم. این طور مواقع اصرار میکرد و حدیث میخواند. از ائمه نقل میکرد که هر کاری که به خاطر آن نماز اول وقت را ترک کنید ابتر میماند و یا مدام این را گوشزد میکرد که فضیلت نماز اول وقت مثل فضیلت آخرت به دنیاست. با همین احادیث یک جمع به شوق میآمدند و برای نماز مهیا میشدند.
برای کنکور خیلی وقت میگذاشت. وقتی فرمها آمد متوجه شدم سه روز گذشته و هنوز آنها را پر نکرده است. وقتی دلیلش را پرسیدم گفت تصمیمی گرفتهام ولی نگرانم که شما موافق نباشید و ناراحت شوید.گفت میخواهم به هر جایی که میرسم به دلیل کار خودم باشد و تصمیم گرفتم با اجازه شما از سهمیه جانبازی و ایثارگری شما استفاده نکنم. به داشتن پسری مثل او افتخار کردم. او با آرامش در جلسه کنکور شرکت کرد و با رتبه هزار و 700 در دانشگاه خواجه نصیر طوسی و در رشته مهندسی مکانیک پذیرفته شد.
حسین خیلی کم حرف بود اما حرفهای حسابش هیچ وقت جواب نداشت. یکی از رفقای جهادگر حسین میگوید: «با حسین شوخی داشتم. یک بار بعد از خستگی یک کار طولانی به او گفتم با ساختن این ساختمانهای نیمهکاره محرومیت از مملکت زدوده نمیشه. حسین لبخند زد و گفت "ساختمان رو که همه میتوانند بسازند. ما این کار رو میکنیم و این سختیها را میکشیم که آدم بسازیم." از دیگران میخواست برایش دعا کنند که مرگش شهادت باشد. میگفت اگر این طور نباشد همه ما بیچارهایم.هیچ وقت از کار سخت گله نمیکرد.
واضحترین ویژگی حسین بیادعا بودنش بود.کارهای سخت را بی سر و صدا انجام میداد. بعد از این که در یک سانحه رانندگی در مسیر روستای صعبالعبوری به شهادت رسید قصد داشتیم برای مراسمها کلیپی از تصاویر او تهیه کنیم و به زحمت دو یا سه عکس پیدا شد و آنها هم زمانی بود که او متوجه عکاس نبود و یا این که در یک عکس دستهجمعی دیده میشد همیشه یک بیت شعر را زمزمه میکرد که در مورد خودش مصداق پیدا کرد:
ما سینه زدیم و بی صدا باریدند، از هر چه که دم زدیم آنها دیدند
ما مدعیان صف اول بودیم، از آخر مجلس شهدا را چیدند
شهید حسین مومنی مسئول کانون خدمت رسانی و بسیج سازندگی بسیج دانشجویی دانشگاه صنعتی خواجه نصیرالدین طوسی بود که نیمه شب چهارشنبه ۵مرداد سال ۱۳۹۰ در حین بازگشت از مأموریت محرومیت زدایی از مناطق محروم استان چهارمحال و بختیاری در حوالی اصفهان در سانحه ای رانندگی جان به جان آفرین تسلیم نمود.
برای غسل دادن پیکر شهید مومنی چند نفر از طرف بچههای بسیج رفتند، پدر و مادر شهید نیز آمدند، وقتی چشمشان به بدن حسین افتاد، دیگر نتوانستند خودشان را نگه دارند، بلند بلند گریه میکردند، کسی که یک عمر برای حضرت زهرا (س) نوکری کرده بود، مثل خود مادر رفت، پهلو زخمی، صورت و بازو کبود بود.
📙 شهید مومنی برای خودش هیچی نخواست، بعد از شهادتش هم خانواده وسایلش را به نیازمندان دادند، با رفتنش سرزبانها افتاد، حسین مردی بود که جهاد او شهادت کم داشت.