eitaa logo
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
2.7هزار دنبال‌کننده
20هزار عکس
10.4هزار ویدیو
259 فایل
انس با شهداء برای همنشینی با امام زمان«ع» ومرافقةالشهداء من خلصائک اَللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفِیقَ الشَّهادَةِ فِی سَبِیلِکَ تَحْتَ رایَةِ وَلِیِّکَ الْمَهْدِیّ(عجل الله) السلام علیک یا من بزیارته ثواب زیارت سیدالشهداء یرتجی
مشاهده در ایتا
دانلود
نَجوآ - حاج حسین یکتاYekta-2.mp3
زمان: حجم: 3.52M
خون شهدا داره اثر میکنه خودت رو بساز که باید مثل شهدای دهه شصت خودت رو پاک پاک کنی تا در رکاب امامت باشی تا در کنار امام زمانت و در راه و مسیر آقاجان قدم برداری 👌😍 خودسازی
👇👇👇 ✅ 114 مرتبه ذکر صلوات برای تعجیل در امر فرج ✅ دعای توسلی دیگر بعد از دعای توسل (در مفاتیح) ✅ دعای نور حضرت زهرا سلام الله علیها ✅ دعای سیفی صغیر (قاموس کبیر) بزرگواران تمام این مراقبت ها 👆👆 از طرف شهید روز هدیه می شود. سلام برشما خوبان، همراهان همیشگی کانال 👈 بیست و سومین روز از 💐 💐 مهمان سفره پر برکت شهید 🍃🌷 علی اشرف معظمی 🍃🌷 هستیم .
9.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹چه خوش عاقبتی است شھادت برای گمنامی که نزدِ ولی اش رو سفید است...! 🌹آخرین کلام شهدا؛ ولی فقیه را تنها نگذارید...
پاسدار شهید « علی ­اشرف معظمی گودرزی » در تاریخ 1348/11/6 در خانواده­ ای مذهبی در روستای گلچهران از توابع شهرستان بروجرد چشم به جهان گشود . وی تحصـیلات ابتدایی خود را در همان روستا و کلاس اول و دوم راهنمایی را در بخش اشترینان ادامه داد . او پس از ثبت نام در کلاس سوم راهنمایی در سال 62 به جبهه ­های حق علیه باطل اعزام شد . علی ­اشرف  با توجه به اینکه آن زمان بعنوان بسیجی به جبهه عازم شده بود و  14 سال بیشتر نداشت با شجاعت و توانایی که داشتند با مسئولیت دسته در گردان ثار ا... تیپ 57 ابوالفضل(ع) لرستان فعالیت خود را شروع کرد .
ایشان همزمان با رفت و آمد به جبهه اقدام به تاسیس پایگاه مقاومت شهدای (گلچهران) نمودند و دو سال نیز به عنوان فـرمانده ­ی آن پایگاه کار کردند ولی با مسئولیت ­های جدیدی که در جبهه داشتند مسئولیت پایگاه را به بسیجی دیگری واگذار کردند  .
خاطره­ ی دیگری از ایشان ، این است که من آذر ماه 66 می­خواستم به جبهه بروم که پدر و مادرم مخالفت نمودند و می­گفتند تا موقعی که علی ­اشرف جبهه است شما اجازه­ی رفتن به جبهه را ندارید در این هنگام علی به مرخصی آمد و متوجه شد که من می­خواهم به جبهه بروم ایشان به من گفتند : پدر و مادر الان تنها هستند شما باید پیش آن­ها بمانید و فعلاً شما موظف هستید که درس بخوانید ، من گفتم : که اگر نوبتی باشد الآن شما باید بمانید و من جبهه بروم و اگر خیلی زرنگ هستی خودت بمان و درس بخوان . او با لبخندی که داشت ، آلبوم را نگاه می­کرد به من گفت : از روزی که به جبهه رفته­ام نگذاشـته­ام درسم عقب بماند و تلاش کرده­ام و باید به شما بگویم من در یکی از این مناطق کردستان « اشاره به عکس­های آلبوم می­کرد » تا عید نرسیده و سال تمام نشده ، شهـید می­شوم ولی به شما سـفارش می­کنم که این جنگ تمام می­شود و اگر تو الان درس نخوانی پس از جنگ به عنوان یک نظامی بی­سواد باید محافظ فلان پانکی (مدهای آن روز) باشی که الان جبهه نیامده و دارند درس می­خواند و سفارش می­کنم تا من هستم تو درس بخوان و من به جای شما نیز جبهه هستم زیرا درس خواندن نیز بسیار مهـم است و همـان­طور نیز شد یعنی بعد از دو ماه دیگر ، به شهادت رسید و 5 ماه بعد نیز جنگ تمام شد و الآن تفسیر گفته ­های آن شهید وارسته به وضوح در خیلی از دستگاه­های دولتی مشاهده می­شود .
یکی از دوستان او نقل می­کند که وقتی علی ­اشرف می­خواست برای رسمی شدن در سپاه اقدام نماید استخاره نمود و آیه 23 سوره احزاب آمد . « مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ  وَ مِنْهُم مَّن  یَنتَظِرُ  وَ مَا  بَدَّلُوا  تَبْدِیلًا » ( از مؤمنان مردانی هستند که به پیمانی که با خدا بسته بودند ، وفا کردند . بعضی بر سر پیمان خویش جان باختند و بعضی چشم به راهند و هیچ پیمان خود دگرگون نکرده­اند . ) مسئولیت­ ها و عملیات­ ها علی ­اشرف از بدو همکاری با بسیج بعنوان فرمانده­ی دسته و معاون گردان و فرمانده­ی گردان از سال 62 در تمام عملیات­ها از جمله : والفجر6 ، والفجر8 ، کربلای4 و 5  و...  شرکت نمودند که 28/10/1366 در عملیات بیت­المقدس 2 درمنطقه­ی عملیاتی ماووت  به درجه­ی رفیع شهادت نایل گردیدند .
ایشان یک هفته قبل از شهادت بسیار مریض شده بود بصورتی که نمی­توانست نماز را ایستاده بخواند وی گفت شب قبل از شهادت هنگام نماز صبح بلند شد و حالش بهتر شده بود و به حمام رفت و غسل شهادت نمود . در قله­ های ماووت سخت با عراقی ­ها درگیر بودیم و اکثر نیروها به شهادت رسیده بودند و من با بیسیم به فرمانده­ی تیپ ( سردار شهید سیف ا.. حیدر پور ) اطلاع دادم که نیرو بفرستید ما وضعیت سختی داریم . یکدفعه شنیدم که علی ­اشرف بیسیم را از حاجی حیدرپور فرمانده­ی تیپ گرفت و به من گفت (داداش داداش) من الان خـودمـو می­رسونم ، لحظاتی نگذشته بود دیدم کسی با دست به شانه من می­زند برگشتم دیدم علی­ اشرف است . خلاصه ؛ نبرد بسیار سخت بود و هوا نیز به شدت سرد و بورانی و مه شدید همه جا رو فرا گرفته بود .    نیروها یکی پس از دیگری  به شهادت رسیدند و فقط من بودم و علی ­اشرف و معاون گردان امام حسن ، که چند لحظه بعد معاون گردان امام حسن نیز به شهادت رسید . علی­ اشرف حال بسیار عجیبی داشت و مدام به من اصرار می­کرد که شما برگرد عقب و نیروی کمکی بیاور من عراقی­ ها را مشغول می­کنم ، خلاصه با اصرار ایشان من قبول کردم که به عقب برگردم . علی اشرف در آن لحظات سخت وصیت نامه ­ای نوشت در چند سطر و به من داد و من به عقب برگشتم . شاید من از ایشان 200 متر دور نشده بودم که یکدفعه دیدم یک جوان بسیجی به کنار من آمد ؛ گفتم : بالا چه خبر بود گفت آن بسیجی بلند قد به شهادت رسید و او رفت ما ، ماندیم . . . علی واقعاً آخرین نیروی جمهوری اسلامی بود که در آن منطقه تا آخرین نفس، و آخرین گلوله، و آخرین قطره­ ی خون مقاومت کرد و با تیر مستقیم دشمن به سرش به شهادت رسید .
وصیت نامه شهید علی اشرف معظمی گودرزی لحظاتی قبل از شهادت  عملیات بیت المقدس  2 ـ منطقه ­ی عملیاتی  ماووت عراق  بسم رب الشهداء والصدیقین در این آخرین لحظات شاید کسی از من سراغ وصیت بگیرد، وصیت من، وصیت تمام شهدای گلگون کفن میهن اسلامی است ، سعی کنید امام را تنها نگذارید . حقیر  علی­ اشرف معظمی گودرزی 1366/10/28 ساعت 10:30 صبح منبع: شهدای شاخص بروجرد