eitaa logo
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
2.7هزار دنبال‌کننده
20هزار عکس
10.4هزار ویدیو
259 فایل
انس با شهداء برای همنشینی با امام زمان«ع» ومرافقةالشهداء من خلصائک اَللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفِیقَ الشَّهادَةِ فِی سَبِیلِکَ تَحْتَ رایَةِ وَلِیِّکَ الْمَهْدِیّ(عجل الله) السلام علیک یا من بزیارته ثواب زیارت سیدالشهداء یرتجی
مشاهده در ایتا
دانلود
بازگشت به ايران : شهيد آيت الله دستغيب درسال 1321 شمسي با کوله باري از دانش و معرفت ، رهسپار شيراز گرديد . در اين کوچ مبارک اسراري نهفته بود که نشان از عنايت خداي سبحان و حضرت ولي عصر عجل الله به ايشان داشت . او انديشه ي بازگشت به شيراز را نداشت . ولي يکي از روزها که به درس آقا شيخ محمد کاظم  شيرازي حاضر شد ، استاد به ايشان گفت : آقاي دستغيب يکي از علماء خواب خوبي براي شما ديده است . بهتر است شما به شيراز برگرديد . او در حالي که سخت سرگرم تحصيل بود و در صورت ماندن در نجف به مراتب بالاتر فقهي مي رسيد ، پيشنهاد استاد خويش را پذيرفت و به شيراز برگشت . وقايع قبل از انقلاب :  گوشه اي مبارزات انقلابي و تحمل رنجها شهيد آيت الله دستغيب که فعاليتهاي انقلابي خود را هم گام با نهضت امام خميني رحمه الله آغاز کرد و در هر فرصت پرده از جنايات رژيم پهلوي بر مي داشت بارها مورد خشم ماموران رژيم شاه قرار مي گرفت تا اينکه سرانجام در شب 15 خرداد ماه سال 1342 ماموران گارد ويژه شام از تهران به جهت دستگيري ايشان به شيراز آمده ولي با مقاومت مردم روبرو شدند و ایشان توسط مردم از خانه خودشان به خانه همسايگانشان انتقال داده شد و ماموران شاه که از دستگيري شهيد دستغيب مايوس شده بودند عده اي از زنان و کودکان را مورد ضرب و شتم قرار دادند و درب و پنجره هاي خانه هاي مردم بي دفاع را شکستند  و 500 تن از ارادتمندان ايشان را هم بازداشت نمودند که در پي اين اقدام ، شهيد آيت الله دستغيب طي پيامي خطاب به فرماندار نظامي وقت شيراز گفت: اگر به خاطر دست يافتن به من ، مردم را اين طور اذيت مي کنيد ، من حاضرم خودم را معرفي نمايم که در نهايت منجر به زنداني شدن شهيد دستغيب در زندان عشرت آباد تهران و سپس تبعيد سه ماهه ايشان شد  در سال 1343 نيز براي دومين بار شهيد دستغيب به دست عمال منحوس شاه روانه زندان قزل قلعه شد و سپس رنج تبعيد را دوباره تحمل نمود .
پس از انقلاب :  1ـ برگزيده شدن به عنوان امام جمعه ي شيراز : نخستين هفته پس از اقامه ي نماز جمعه تهران در سال 1358 مردم شريف و انقلابي شيراز بي درنگ طوماري براي حضرت امام خميني رحمه الله در قم فرستادند و بي صبرانه درخواست نمودند که آن حضرت حکم امامت جمعه شيراز را به آيت الله سيد عبدالحسين دستغيب تنفيض نمايد که به دبنال آن حضرت امام رحمه الله با دست خط مبارک خود طي حکمي ، حضرت آيت الله دستغيب را به امامت جمعه شيراز برگزيد که آن شهيد عزيز تا واپسين روزهاي زندگي در سنگر مقدس نمازجمعه به دفاع از ارزش هاي نظام جمهوري اسلامي ايران پرداخت و در همين راه نيز به شهادت رسيد .  2 ـ نمايندگي در مجلس خبرگان قانون اساسي برگزيده شد و در تدوين قانون اساسي و اصول مهم آن نقش بسزايي ايفا کرد ـ  ايستادگي در برابر خط نفاق : از جمله حادثه هاي تلخ سالهاي نخستين انقلاب ، رياست جمهوري بني صدر بود . او به دليل پرورش در دامان فرهنگ غرب ، با اصول مسلم اسلامي ، همچون ولايت فقيه مخالفت مي کرد . وي در مقام رياست جمهوري ، به اختلافها دامن مي زد و ... بر اين اساس ، شهيد دستغيب در خطبه هاي نماز جمعه ، ابتدا بني صدر را در لفافه و کنايه و بعد با صراحت و اسم و رسم به در پيش گرفتن روش درست ، فرا مي خواند که به گفته برخي افراد ، خطبه هاي نماز جمعه ايشان در مخالفت با بني صدر ، ياد آور سخنراني ايشان در سال 1342 و 1357 بود که مردم را يک پارچه بر ضد رژيم شاه بسيج کرد ايشان در نامه اي به بني صدر چنین نگاشته است : ما که به تو راي داديم ، براي اين بود که تابع ولي فقيه باشي . تا زماني که تابع امام هستي ، راي ملت برقرار است و گرنه من عزل هستي ، يعني  به خودي خود معزول مي باشي .  4ـ جنگ تحميلي عراق عليه ايران ؛ با آغاز تهاجم رژيم عراق به ميهن اسلامي ، شهيد دستغيب جوانان غيور را تشويق مي نمود براي نبرد با متجاوزين و می گفت : اگر مومن واقعي مي خواهيد پيدا کنيد ، به رزمندگان ما نگاه کنيد که اگر به زبان اظهار ايمان مي کنند در عمل هم نشان مي دهند که غير خدا را فداي خدا مي کنند و ايشان از جوانان پاکباز به انصار الله تعبير و با ستودن شهامت جوانان غيور ، آنها را به پايداري تشويق مي کرد . همچنين شهيد دستغيب در خطبه هاي نماز جمعه خود ، مردم را تشويق مي نمود که به مهاجرين جنگ تحميلي ياري رسانند و پناه دهند و کمک هاي مردمي ، از دفتر ايشان براي رزمندگان و مهاجران جنگي ارسال مي شد . شمه اي از ويژگي هاي اين شهيد والا مقام : عبادت و شب زنده داري ـ ارادت ويژه به اهل بيت عليه السلام توکل بر خدا صفاي نفس و کلام دلنشين ، فروتني ، خوش رويي ، بردباري ، خوش اخلاقي در منزل و هر کجا و ساده زيستي صداقت و يک رنگي ، عشق به امام خميني رحمه الله و ...
شهادت و پرواز به سوي دوست : سرانجام در ساعت 30/11 صبح جمعه 20 آذرماه سال 1360 مانند هميشه راهي ميعادگاه نماز جمعه شد .پاسدار ايشان مي گويد : وي هنگام خروج از خانه ، لحظه اي ايستاد ، شالش را محکم کرد گفت : " لا حول و لا قوه الا بالله العلي العظيم و انا لله و انا اليه راجعون." بعد از پله ها پائين آمد و در حالي که يک دست بر سينه داشت و با دست ديگر به سوي بالا اشاره مي کرد . راه افتاد لحظاتي بعد دختري 19 ساله از اعضاي گروهک منافقين با چند کيلو تي ان تي به بهانه ي داشتن نامه اي که بايد به دست آقا برساند ، به سوي ايشان مي دود سپس در يک انفجار مهيب ، سيد عبدالحسين دستغيب قدس سره همچون جدش سيدالشهدا عليه السلام بابدن تکه تکه به لقاء الله مي پيوندد و ديواره هاي کوچه ، درهاي منازل ، کف کوچه و پشت بام خانه ها غرق در خون مي شود از آن پس ، نمازگزاران ناله سر مي دهند . ديده ها بارد ، سينه ها نالد، دستغيب صد پاره شد، ديگر نمي آيد . همان روز بود که ده تن از بهترين مردان خدا به شهادت رسيدند که شهيد راه محراب سيد عبدالحسين دستغيب رحمه الله و نوه ي عزيزش شهيد سيد محمد تقي دستغيب فرزند استاد آيت الله سيد محمد هاشم دستغيب حفظه الله و هشت تن ديگر از ياران با وفايشان به لقاء الله پيوستند . روحشان شاد و راهشان پاينده باد .
تاليفات شهيد دستغيب: ۱-    کتاب قلب سليم در رشته اخلاق که بسيار زيبا نوشته شده است. ۲-    حقايقی از قرآن. ۳-    معراج. ۴-    ماه خدا. ۵-    صديقه کبری. ۶-    کتاب داستانهای شگفت. ۷-    هشتاد و دو پرسش. ۸-    گناهان کبيره در دو جلد. ۹-    سوره نجم. ۱۰-   سيدالشهدا عليه السلام. ۱۱-    معاد. ۱۲-   صلوه الخاشعين. ۱۳-   قلب قرآن. ۱۴-   شرح حاشيه بررسايل شيخ مرتضی  ( چاپ نشده ) .
👇👇👇👇👇😭😭😭😭😭
خواب بشارت‌آفرین، قبل از شهادت اردشیری شب قبل از شهادت آیت‌الله دستغیب را به نقل از فرزند ایشان چنین نقل کرد: نیمه‌های شب بود که پیش از موعد که برای تهجد از خواب بر می‌خواست، ناگهان سراسیمه از بستر بلند شد و زانوها را بلند کرده و نشست. دستهایش را بر پیشانی نهاد و مرتبا «لاحول و لا قوة الا بالله» می‌گفت. حالتش از یک خواب هولناک خبر می‌داد، اما سخن مرا که شما را چه می‌شود آیا آب می‌خواهید؟ چیزی دیگر می‌خواهید؟ پاسخ نمی‌داد. اصرارم زیاد شد، فرمود: امروز دیگر جز با اشاره با شما سخن نمی‌گویم. آنگاه کمی دراز کشید و برای تهجد طبق معمول برخاست. آخرین دقایق، هنگامی که از پلکان منزل جهت بیرون رفتن پائین آمد، دست چپ را به سینه اشاره کرد و سپس رو به آسمان بلند نمود، بدین ترتیب خداحافظی کرد. آن وقت من (سید محمدهاشم دستغیب فرزند آیت الله شهید دستغیب) نفهمیدم با اشاره چه گفت، اما لحظاتی بعد صدای انفجار از معنی این اشاره پرده برداشت، یعنی من هم پرواز نمودم و به ملکوت اعلا رفتم. حسن اردشیری افزود: از این شگفت‌تر نواری است که روز پنچشنبه 19 آذر ماه 1360 یعنی درست یک روز پیش از شهادت ایشان در جلسه درس اخلاق جهت طلاب علوم دینی از او باقیمانده که دو مرتبه با تاکید تکرار می‌کند من روزهای آخر عمرم را می‌گذرانم. ماجرای کیسه‌‌‌ای که به دنبال کفن رفت این مدرس عرفان اسلامی با اشاره به داستانی که از همسر شهید دستغیب نقل شده است اذعان داشت: ابتدای کتاب بهشت جاودان شهید دستغیب آمده که همسرشان بعد از شهادت می‌‌گوید: هنگامی که خلعتی (کفن) ایشان را بیرون آوردم، در میان پارچه‌‌های کفن، کیسه‌‌ای دوخته شده از پارچه سفید یافتم، متحیر شدم این دیگر برای چیست؟ آن را کنار گذاشتم و بقیه تکه‌‌ها و پارچه‌‌ها را دادم. یک هفته گذشت، اربعین حسینی (هفتم شهدای جمعه خونین شیراز) بود، قضیه خواب‌هایی که شب پیش از روز هفتم شهادتشان دیده شده بود که پاره‌های بدن آقا هنوز لای دیوارها و پشت بام‌‌ها و بر سر  درخت‌‌های خانه‌‌های مجاور باقیمانده است. وقتی معلوم شد این خواب‌‌ها درست است هیاهویی در شهر افتاد. گوشت‌ها را جمع آوری نمودند و از من کیسه‌‌ای جهت جا دادن آن خواستند. فورا به یاد آن کیسه همراه خلعتی افتادم، رفتم و آن را آوردم و به بعضی از بستگان دادم و جریان را گفتم؛ که آقا از پیش این کیسه را جز کفنی خود به حساب آورده و از قبل تهیه کرده است. گویا به ایشان الهام شده بود که برای تکه پاره‌‌های باقیمانده بدنشان کیسه مخصوص لازم است. شب هنگام (شب جمعه بعد از اربعین) با حضور دسته‌های عزاداری، پایین قبر را شکافتند و کیسه مزبور را دفن کردند.
شادی روح مطهر و علو درجات شهید محراب🌹 شهید دستغیب🌷 صلوات 🌺 اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🌺
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
اعمال امروزمان را از طرف عالم شهید🌷 سید عبدالحسین دستغیب🌷 تقدیم می کنیم به ساحت مقدس آقا علی بن م
سلام بر همه💐 بزرگواران منظور از اعمال، اعمال مستحبی: تلاوت قرآن ذکر زیارت ان شاالله در این ایام نسبت به اعمال مستحبی حریص باشیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام علیکم اعمال امروزمان را از طرف عالم شهید🌷 شهید محراب🌷 سید اسدالله مدنی🌷 تقدیم می کنیم به ساحت مقدس آقا علی بن موسی الرضا علیه السلام
زندگی نامه شهيد آيت الله مدنی يكي از روزهاي سال 1292 شمسي (1323 ق) در خانه با صفاي آقا ميرعلي از سادات محترم آذر شهر - كودكي پا به عرصه زندگي گذاشت كه بعدها خدمات گرانقدري به اسلام و مسلمين كرد. عشق و ارادت پدرش به امير مؤمنان علي (ع) او را بر آن داشت تا براي فرزندش يكي از القاب آن حضرت يعني (اسدالله) را نام بگذارد. اسدالله در چهار سالگي مادر خود را از دست داد و در كنار پدر و در دامان نامادري پرورش يافت . هر چه بود روزهاي سخت و حساس كودكيش سپري شد ، و او در جوار پدر روز به روز قد كشيد و با تربيتي اسلامي پا به دنياي نوجواني گذاشت. در آن روزها آقا ميرعلي در بازارچه بزازان (آذرشهر) مغازه كوچكي داشت كه از راه آن امرار معاش مي كرد. او هر چند گاه دست اين نوجوان را مي گرفت و در كتاب خود مي نشاند و براي او از رنج و درد روزگار گذشته حكايتها مي گفت. هنوز شانزده بهار از عمر سيد اسدالله سپري نشده بود كه چراغ زندگي پدر نيز به خاموشي گراييد و او در ميان امواج متلاطم درياي مشكلات تنها ماند و لبخند شادي، مدتها از چهره اش رخت بربست ، سيد اسدالله در آن سنين نوجواني ناچار مسؤوليت اداره زندگي نامادري و سه كودك يتيم را به عهده گرفت او از آن پس ، بسياري از اوقات خود را در مغازه پدر سپري مي كرد و براي گذران زندگي بر تلاش شبانه روزي اش مي افزود.   در سلك سالكان سيد اسدالله در اوايل جواني بود كه به سلك طالبان علم و كمال راه يافت ، هر چند در زمان حيات پدر خواندن و نوشتن را در حد ابتدايي در مدرسه طالبيه تبريز فرا گرفته بود، اما مرگ پدر و گيردار مشكلات زندگي مدتها او را از اين راه باز داشت . سيد در دوراني كه ديگر سايه مهر پدر بر سر او و خانواده اش نبود، در كنار سامان بخشيدن به وضع معيشتي خانواده ، با پشتكاري وافر به تحصيل علوم مي پرداخت . زماني كه سيد براي تحصيل علم تصميم به هجرت گرفت ، اسلام و روحانيت روزگار سختي را مي گذراندند، از يك سو رضاخان پهلوي در اوج قدرت و استبداد، فعاليت علماي اسلام را محدود ساخته بود و از سويي ديگر ظهور روشنفكران غربگرا و سرسپرده به فرهنگ بيگانه در ايران، عرصه تلاش براي تبليغ احكام و ارزشهاي اسلام را تنگ تر مي نمود. سيد در چنين روزگاري حجره بزازي پدر را رها كرد و در حاليكه زندگي نيز به كامش شيرين بود، دوباره با رنج و محنت غربت همنشين گرديد و هيچگاه اوضاع سخت زمان و ملامت دوستان در او اثر منفي نبخشيد. وقتي دوستانش به او مي گويند:‌اكنون وقت اين سفر نيست چرا كه رضاخان علما را نمي گذارد فعاليت و تبليغ داشته باشند،‌سيد در پاسخشان جواب مي گويد: (حداقل كه براي خودم ملا و واعظ مي شوم) و اين را بسي بزرگ مي شمارد.