eitaa logo
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
2.7هزار دنبال‌کننده
20هزار عکس
10.4هزار ویدیو
259 فایل
انس با شهداء برای همنشینی با امام زمان«ع» ومرافقةالشهداء من خلصائک اَللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفِیقَ الشَّهادَةِ فِی سَبِیلِکَ تَحْتَ رایَةِ وَلِیِّکَ الْمَهْدِیّ(عجل الله) السلام علیک یا من بزیارته ثواب زیارت سیدالشهداء یرتجی
مشاهده در ایتا
دانلود
#آدرس_امام_زمان_(عج) 🍃از علامه حسن زاده پرسیدند: آدرس امام زمان (عج) کجاست؟ کجا می شود حضرت را پیدا کرد؟ ایشان فرمودند: آدرس حضرت در قرآن کریم آیه ۵۵ سوره قمر است...که می‌فرماید: "فی ‌مقعد صدق عند ملیک مقتدر" هر جا که صدق و درستی باشد،‌ هر جا که دغل کاری و فریب کاری نباشد، هرجا که یاد و ذکر پروردگار متعال باشد، حضرت آنجا تشریف دارند...
﷽ سلام علیکم سیزدهمین چله شهدا با عنوان ☀️ #چله_مهدوی_حسنی ☀️ 👇👇👇 در این ۴۰ روز به نام نامی ☀️ حضرت بقیة الله عجل الله فرجه الشریف ☀️ و امام حسن مجتبی علیه السلام مهمان شهدایی هستیم که ❣️سرّی آشکار شده با امام زمان علیه السلام و امام حسن مجتبی علیه السلام دارند. در این ۴۰ روز مراقبت می کنیم بر ✅ دعای مکارم الاخلاق (حداقل روزی یک بند آن قرائت شود بطوریکه در طول این ۴۰ روز دوبار کل دعا خوانده شود) ✅ انجام اعمال ماه شعبان به ویژه صلوات شعبانیه #المستغاث_بک_یا_صاحب_الزمان اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ
سومین روز از ❣چله سیزدهم❣ سر سفره ی 🌷شهید جلال افشار🌷مهمان هستیم 👇👇👇 جلال در سایه پرچم امام زمان آیت الله بهاء‌الدینی وقتی وارد جلسه شدند فرمودند: در بین شما یکی از سربازان امام زمان(عج) هست و به زودی از میان شما می‌رود. بعد‌ها که جلال افشار شهید شد عکسش را بردند خدمت آقا، آیت الله بهاء الدینی بی‌اختیار گریه کردند، طوریکه شبنم اشکهایشان از گونه سرازیر می‌شد و روی عکس جلال می‌افتاد و بعد فرمودند: امام زمان(عج) از من یک سرباز می‌خواستند، من هم آقای افشار را معرفی کردم. اشک من اشک شوق است، ‌ایشان جلال ”‌ ذاکر قریب البکاء”‌ است. حجت الاسلام و المسلمین جلال افشار نام شهید بزرگ مقامیست که ذکرش همیشه این بود: دنیا ارزش ندارد به خاطرش آخرتمان را خراب کنیم.آخرش همه ما را می‌گذارند در یک وجب جا، آنجاست که باید جواب یک ذره مال حرام را بدهیم.
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
سومین روز از ❣چله سیزدهم❣ سر سفره ی 🌷شهید جلال افشار🌷مهمان هستیم 👇👇👇 جلال در سایه پرچم امام زمان آ
در يكى از محلّه هاى اصفهان ديده به جهان گشود. مرحوم پدرش مغازه دار و جلال، دوّمين پسر بزرگ خانواده بود. به دبيرستان مى رفت كه پدرش فوت كرد و برادر بزرگش كه ادارة خانواده هشت نفره را به عهده داشت در دانشگاه تهران مشغول تحصيل بود؛ به همين خاطر مسئوليت جلال بيشتر شد. او مخارج خانواده اش را از راه نصب پرده كركره و تزئينات تأمين مى كرد و مبلغى را هم به خانواده هاى فقير و بخشى را هم به مبارزه اختصاص مى داد. در خلال سال هاى 53 و 54 با ثبت نام در مدرسه علميه حقّانى قم كه به مديريّت شهيد آيت الله قدوسى(ره) اداره میىشد و از بهترين مدارس قم بود حال و هواى تازه اى يافت. او در ضمن تحصيل به مناطق محروم رفت و آمد داشت و در ساماندهى تظاهرات عليه رژيم غاصب پهلوى نقش فعّال برعهده گرفت. اعلاميه هاى امام، قطعنامه هاى راهپيمايى ها و متن هاى ديگر را با صداى شيوا و جذابى كه داشت قرائت مى كرد؛ چنانكه توسط ساواك دستگير شد. پس از پيروزى انقلاب اسلامى، شهيد افشار از عناصر اوليه كميتة دفاع شهرى در اصفهان بود و به طور شبانه روزى خدمت مى كرد. او با تشكيل سپاه پاسداران به عضويت اين نهاد مقدس در آمد و به عنوان معلم اخلاق در مركز آموزش 15 خرداد و غدير مشغول تدريس شد. پس از حوادث كردستان به آن ديار اعزام گشت و درشهرهاى ديواندره، بيجار، تكاب و سنندج فعاليت هاى چشمگيرى نمود.
علاوه بر اين، در مأموريتى هم به منظور دفع اشرار به همراه عده اى از برادران پاسدار به سميرم و پادنا اعزام گرديد. اين مأموريت با شهادت عده اى از پاسداران همراه بود. پاسدار روحانى شهيد جلال افشار در پادگان غدير اصفهان درترويج مبانى معنوى و اعتقادى پاسداران و بسيجيان كوشيد تا سرانجام آخرين صفحة زرين زندگيش در تاريخ 24 / 4/ 61 در عمليات رمضان – در حالى كه بانگ اذانش در فضاى منطقه پيچيده بود – به خون نشست و خود به خدا پیوست.
نزدیکان جلال افشار می‌گویند: دست و بالش تنگ بود،‌ دارائیش از مال دنیا فقط یک موتور بود که همیشه خدا هم دست‌هایش روغنی بود و تعمیرش می‌کرد، ‌سوار موتور می‌شد و می‌رفت قبض‌های حقوق یتیمان را توزیع می‌کرد. جلال افشار در گوشه‌ای از وصیت‌هایش برای ما می‌گوید: ای امت به پا خواسته قیام خود را حفظ کنید تا قائم این حق حجت الله الاعظم بیاید و پرچم توحید را بر فراز قله‌های جهان به اهتزاز در آورد. و این شعر یادگاری از راز و نیاز های عاشقانه جلال هنگام دعای توسل خواندن با امام زمان(عج) است:  بیا بیا که سوختم ز هجر روی ماه تو                                           بهشت را فروختم به نیمی از نگاه تو اگر نیست باورت بیا که رو برو کنم                                       بدان امید زنده‌ام که باشم از سپاه تو  من جا مانده ام!!! دارم می سوزم!!
جلال با حالتی غمگین در گوشه‌ای زانوی‌ غم بغل گرفته بود پرسیدم اتفاقی افتاده؟ گفت دیشب در پادگان مشغول قدم زدن بودم که صدای گریه‌ای در پشت یکی از این ساختمان‌‌ها شنیدم. نزدیک‌تر رفتم پیرمرد سالخورده‌ای در گوشه‌ای نشسته و زار زار میگریست کنارش رفتم و از او دلجویی کردم. بی‌اختیار گریه‌ام گرفت علت ناراحتی‌اش را پرسیدم پیرمرد گفت:«امشب شب چهلم پسر شهیدم است چون مرخصی‌ها لغو شده نتوانستم در مراسمش شرکت کنم حالا که دیدم همه خواب هستند آمدم اینجا و در تنهای برایش مراسم ختم برپا کردم». جلال ساکت شدو بعد ادامه داد:«عظمت این صحنه مرا به‌یاد حبیب‌بن‌مظاهر انداخت و از اینکه قافله رفت و من جا مانده‌ام دارم می‌سوزم تا کی برای این بسیجی‌ها حرف بزنم آنها بروند و شهید شوند و من جا بمانم».
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
جلال با حالتی غمگین در گوشه‌ای زانوی‌ غم بغل گرفته بود پرسیدم اتفاقی افتاده؟ گفت دیشب در پادگان مشغو
از اصفهان به قم میرفت . صدای اهنگ مبتذلی که راننده گوش میکرد جلال رو ازار  میداد .رفت با خوشرویی به راننده گفت : اگر امکان داره یا نوار و خاموش کنید ، یا برا خودتون بذارین  راننده با تمسخر گفت : اگه ناراحتی میتونی پیاده شی ! جلال رفت  توی فکر،  هوای سرد ، بیابان تاریک و.... قصد کرد  وجدان خفته  راننده رو بیدا رکنه ، اینبار به راننده گفت :  اگه خاموش نکنی پیاده میشم.راننده هم نه کم گذاشت و نه زیاد ،  پدال ترمز رو فشار داد و ایستاد و گفت  بفرما ! جلال پیاده شد اتوبوس هنوز خیلی دور نشده بود  که ایستاد! همینکه  جلال به اتوبوس رسید راننده به جلال گفت :  بیا بالا جوون ، نوارو خاموش کردم
شهید جلال افشار و دیدن حقیقت گناه غیبت جلال را وقتی دیدمش خیلی ناراحت بود. می گفت: دیروز غیبت یکی از دوستانم را کردم. شب در عالم رویا دیدم که گوشت ها او را در دیگی گذاشته ام و روی اجاقی می پزم. پس از آماده شدن با قاشق و چنگال به جانش افتادم و تا می توانستم خوردم. می گفت: امروز حال عجیبی داشتم. استغفار کرده و از آن دوستم حلالیت طلبیدم.
يار امام زمان (عج) شهید جلال افشار در گلستان شهدای اصفهان مدفون هستند. نقل کردند روزی آیت الله بهاء الدینی مشرف می شوند گلستان شهدای اصفهان و می پرسند که ببینید این قبر کی است که از آن نور به آسمان می رود و می فرمایند که این شهید در زمان ظهور رجعت خواهد کرد. خواندن زیارت عاشورا سر خاک این شهید توصیه شده است. اگه توفیقی داشتید و رفتید مزار این شهید بزرگوار برای همه مون دعا كنيد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا