وصیت نامه محمد حسین مؤمنی فرزند احمد تبعه پاکستانی که در منطقه با نام محمد حسینی فرزند مصطفی، گروه 61 شناخته میشوم.
الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایه مولانا و مقتدانا امیرالموؤمنین
علی بن ابیطالب علیه السلام
برای شادی روح شهدای مدافع حرم یک صلوات عنایت فرمایید.
خدایا تو را به زینب(س) قسم میدهم که ما را از فیض شهادت محروم نفرما.
پدر و مادرم از شما میخواهم که بعد از شهادت من برای من گریه نکنید بلکه به مظلومیت سالار شهیدان آقا اباعبدالله الحسین(ع) فکر کنید و گریه کنید. دوستان و آشنایان یک لحظه از فرهنگ جهاد و شهادت و امر به معروف و نهی از منکر غافل نباشید که اگر خون شهدای کربلا و پیام زینب(س) نبود، امروز اسلام و قرآن در عالم پیشرفت نمیکرد.
عزیزان من باور کنید که شهادت از عسل شیرین تر است اگر در بطن کلمه شهادت بروید متوجه خواهید شد که چقدر کشته شدن در راه خدا شیرین است. انشاالله به زودی به جمع دوستانم شهیدان سید مصطفی موسوی و مرتضی حیدری و همچنین بقیه شهدای مدافع حرم میپیوندم.
در پایان از همه اعم از خانواده، دوستان، فامیل، آشنایان، اساتید و هرکس که به گردن ما حقی دارد حلالیت میطلبم، لذا حلالم کنید.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
هدایت شده از الحقنی بالصالحین«یرتجی»
صلوات کبیر رمضان.pdf
حجم:
284.9K
هدایت شده از الحقنی بالصالحین«یرتجی»
مکارم الاخلاق A4.pdf
حجم:
791.9K
2.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴مادر است دیگر...
ببین چقدر خوشگله......
﷽
سلام علیکم
در سی و هشتمین روز از
☀️ #چله_مهدوی_حسنی ☀️
مهمان
❣️ شهید محمد حسن ( رسول) خلیلی ❣ هستیم .
👇👇👇
در این ۴۰ روز به نام نامی
☀️ حضرت بقیة الله عجل الله فرجه الشریف
☀️ و امام حسن مجتبی علیه السلام
مهمان شهدایی هستیم که
❣️سرّی آشکار شده با امام زمان علیه السلام و امام حسن مجتبی علیه السلام دارند.
در این ۴۰ روز مراقبت می کنیم بر
✅ دعای مکارم الاخلاق (حداقل روزی یک بند آن قرائت شود بطوریکه در طول این ۴۰ روز دوبار کل دعا خوانده شود)
✅ انجام اعمال ماه رمضان ویژه صلوات ماه رمضان
#المستغاث_بک_یا_صاحب_الزمان
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ
🌙آقارسول،،
همیشه پیگیرومصمم دنبال یادگیری علوم نظامی وفنی بود،،
آنقدر ازم سوال میپرسید''که یه وقتهایی تعجب میکردم ,''ازش میپرسیدم:
''رسول جان چراانقدر اصراربه یادگیری داری؟!
ان شاءالله وقتش شد''میای توصف سربازای ولایت ویادمیگیری'' .
🍃''بایه شوروحرارتی جواب داد'''
داداش ،،وقت کمه،دوست دارم وقتی لباس سربازی حضرت مهدی (عج)ومقام معظم رهبری روپوشیدم،،ازروزاول آماده باشم،،
🕊رسول بعدچندسال که لباس سربازی حضرت روپوشید،،اکثرآموزشهارو گذرونده بود'''ودردوره های آموزشی وتخصصی همیشه جزء نفرات ممتاز بود،،،
🌱رسول جان''دلخوش قول وقرارامون هستم'''اللهم الرزقنا شهاده فی سبیلک''''
📚 به نقل دوست #شهید_رسول_خلیلی آقا مرتضی
#راهیان_نور✨
رسول سال اول راهنمایی بود که به مناطق جنگی رفتیم در فکه ، در آن جا قبر هایی را به رسول نشان دادم و گفتم که بچه ها شب ها می آمدند و در این قبور راز و نیاز می کردند . هوا تاریک شد و وقت اذان رسید . نماز را که خواندیم ، دیدم رسول نیست😳 خیلی دنبال رسول گشتیم . و بالاخره او ار در یکی از قبرها پیدا کردیم که چفیه روی سرش کشیده و به سجده رفته و دارد گریه می کند😭 . آن حالش را به هم نزدم و فقط یک عکس از او در همان حالت گرفتم.....
تقریبا شانزده ساله بود....
اعلام شده بود که رهبر معظم انقلاب میخواهند تشریف بیاورند کرج.☺️😍
شهر را چراغانی کرده بودند و شیرینی پخش میکردند🍰🎉
آن روز شهید خلیلی در کلاس درس بود که معلمش انتقاد میکند از حکومت و جامعه😒 میگوید که اصلا حرفهای اینها حساب و کتاب ندارد 🙁
از یک طرف میگویند اسراف نکنید.
از آن طرف شما بروید ببینید در این خیابانها چقدر چراغ روشن کردند...⚡️
اینها اسراف است و حرام است...
بعد رسول بلند میشود و به اعتراض میگوید آقا اینها اسراف نیست😒
حرام هم نیست...☝️ بلکه حسنه است🍃 و ثواب هم دارد☺️ما تازه با بچهها داریم پول جمع میکنیم که بهخاطر ورود رهبری در مدرسه قربانی بکشیم.❤️
معلمش هم عصبانی میشود و میگوید خلیلی...باز دوباره شما در این مدرسه روی حرف من حرف زدی؟ این مدرسه یا جای من است یا جای شما...😕
شهید خلیلی میگوید من باید بروم... چون شما استاد ما هستید و احترامتان واجب است😔🍃
بعد ها گزارش معلم را را نوشتند و مدتی بعد هم آن معلم را از آنجا اخراج کردند...👌😊
دوری از گناه♨️
از همان کودکی ، به بچه ها یاد داده بودیم که به شدت از #گناه دوری کنند🚫.
مثلا اگر قرار بود به مجلس عروسی برویم و مجبور بودیم در آن عروسی برویم به خاطر صله رحم ، موقع شام می رفتیم که تمام شده باشد☝️.
در رادیو وتلویزیون هم اگر احساس می کردیم که موسیقی ای پخش می شود که شرعا گوش دادنش صحیح نیست🎸 ، صدا را قطع می کردیم و اینها باعث می شد که رسول ، مسایل دینی را بیاموزد☺️ . یادم می آید یک بار زمانی که بچه بود ، سوار تاکسی شدم و راننده موسیقی حرام گذاشته بود😓 . یکهو دیدم رسول گوش هایش را گرفته و سرش را بین دستانش پنهان کرده و انداخته پایین😳 . گفتم : چیه مامان !!! گفت : گناه دارد نمی خواهم بشنوم😔☝