eitaa logo
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
2.7هزار دنبال‌کننده
20هزار عکس
10.4هزار ویدیو
259 فایل
انس با شهداء برای همنشینی با امام زمان«ع» ومرافقةالشهداء من خلصائک اَللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفِیقَ الشَّهادَةِ فِی سَبِیلِکَ تَحْتَ رایَةِ وَلِیِّکَ الْمَهْدِیّ(عجل الله) السلام علیک یا من بزیارته ثواب زیارت سیدالشهداء یرتجی
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سی و هفتمین روز از چله شانزدهم سر سفره 🌷شهيد هاشم اعتمادی 🌷 هستیم
ﻣﻴﮕﻔﺖ: دوست دارم مثل حضرت ابوالفضل یه تیر به چشمم بخوره یکی به دستم، روز شهادت حضرت زهرا (س) بود که پیکرش امد، مادرش قبل از من خودش را روی هاشم انداخت، شیر زن بود گفت: مادر شیرم حلالت. اما من، تا چشم پاره و بازوی شکافته اش را دیدم، کمرم تیر کشید همانجا کنار تابوتش روی زمین نشستم، ﺁﺧﺮ ﻣﺜﻞ ﺣﻀﺮﺕﻋﺒﺎﺱ (ع) ﺷﻬﻴﺪ ﺷﺪ. 🌷شهید هاشم اعتمادی🌷 راوی: پدر شهید 🏴
اسفند ماه سال 1341 در روستاي «سنگر» از توابع استان فارس نوزادي به نام فرشاد متولد شد كه بعدها او را هاشم ناميدند. دوران طفوليت و كودكي را در جمع صميمانه خواهران و برادرانش با شادي و نشاط سپري نمود. او ايام را به شوق حضور در پشت مكتبخانه‌هاي مدرسه لحظه شماري مي‌كرد تا بالاخره با هوش و زيركي خاصي كه داشت توانست پايه ابتدايي را با كسب رتبه شاگرد ممتازي به اتمام رساند. هاشم براي ادامه تحصيل همراه خانواده به روستاي «حرايجان» در شيراز رفت و دوران دبيرستان را همزمان با اوج‌گيري انقلاب اسلامي شروع كرد. وي با تكثير و پخش اعلاميه‌ها و سخنراني‌هاي امام و شعارهاي انقلابي در دبيرستان و در سطح شهر، پا به پاي مردم و همراه پدر و برادرش در مبارزات شركت كرد و توانست نقش به سزايي در تسخير ساختمان شهرباني شيراز و همچنين پادگان كازرون ايفا نمايد.
هاشم با پيروزي انقلاب اسلامي به زادگاهش برگشته و فرماندهي كميته مبارزه با اشرار منطقه را بر عهده گرفت. او با شروع غائله كردستان براي مبارزه عليه دشمن عازم منطقه غرب شد و پس از مدتي مسئول واحد عمليات و اطلاعات تيپ المهدي شده و براي آزادسازي شهرهاي كردنشين و پادگان حاج عمران مسئوليت يكي از محورهاي عملياتي را بر عهده گرفت. اعتمادي با شركت در اين عمليات (والفجر 2) در منطقه حاج عمران از ناحيه پاي راست مجروح شد. او پس از بهبودي در سال 1362 با دختري مؤمن و پاكدامن پيماني آسماني بست و با برگزاري مراسمي ساده مدتي پس از ازدواجش دوباره پاي در صحنه پيكار نهاد و به دليل حضور او در عمليات‌هاي مختلف و كسب تجربه فراوان از طرف قرارگاه كربلا به منظور سازماندهي گردان قائم (عج) به تيپ امام حسن (ع) انتخاب شد و در پاييز 1365 با سمت فرمانده تيپ در جلسه شوراي فرماندهان لشگر شركت نمود. اعتمادي در عمليات كربلاي چهار، مجدداً مجروح شد اما او روحي خستگي ناپذير داشت و پس از 2 روز مرخصي به جبهه بازگشت.
در عمليات كربلاي 5 مسئوليت يكي از محورهاي عملياتي را بر عهده داشت و در حالي‌كه چگونگي فتح جاده آسفالته (دوعيمي - بصره ) را به حاج نبي (فرمانده لشگر) گزارش مي‌كرد بر اثر انفجار گلوله آرپي‌جي در كنارش از ناحيه دست راست مجروح شد ولي با همان وضعيت به طرف خط مقدم حركت كرد و سرانجام در تاريخ 25/10/65 هنگامي كه براي شناسايي رفته بود هدف گلوله‌هاي دشمن قرار گرفت و با دستي مجروح و چشمي خون آلود هم‌چون قمر بني هاشم در عروج سوار بر اسب سپيد شهادت به پرواز درآمد و از فراز زمين شلمچه به آسمان لايتناهي اوج گرفت.
پس از اقامه نماز صبح ، زیارت عاشورا را خواند و سپس به سجده رفت . چیزی نگذشت که خوابش برد ودر عالم رویا دید : زیر درختی که شاخه هایش تا آسمان بالا رفته و درمیان ابرهای سفید ناپدید شده ، دراز کشیده است ، یکباره به نظرش می رسد که زمین به لرزه در می آید .چشم باز می کند وبه صحرای بی آب وعلف پیش رویش نگاه می کند . از سمت چپ هزاران اسب سیاه با سوارانی سیاه پوش ، واز سمت راست هزاران اسب سفید باسوارانی سفید پوش به هم نزدیک می شوند . ناگهان دچار دلهره واضطراب می شود . از جا برمی خیزد ، اما احساس می کند پاهایش مانند دو ستون سنگی به زمین چسبیده اند . اسبهای سیاه لحظه به لحظه نزدیک ونزدیک تر می شوند ، ناگهان اسب سفیدی از خیل اسبان جدا شده وبه سوی او می تازد و همین که به او می رسد ، سوار سفید پوش آن سرنگون می شود . تیری بر بازو وتیری بر چشم سوار نشسته و ازجای زخم به جای هر قطره خون ، گل سرخی فرو می چکد . سوار دست دراز کرده و شمشیرش را به طرف او می گیرد ، یکباره پاهایش از زمین جدا می شوند ، پیش می رود و شمشیر را از دست سوار مجروح می گیرد و بر پشت اسب می نشیند . اسبان سیاه به طرفش هجوم می برند ، اسب سفید ناگهان به پرواز در می آید و از فراز درخت به سوی چشمه نور ی که در سینه آسمان می درخشد ، اوج می گیرد ..... هاشم سر از سجده برداشت و پدرش را روبروی خود دید ، آنگاه پدر نزدیک تر رفت ، نگاه را در نگاه او گره زد و آهسته گفت : " هر کاری که صلاحه بکن .... دلت می خواد بری جبهه برو ... "
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به نظرتون حذف نام شهید از تابلوهای شهر، موضوع بی اهمیتی هست؟ صحبت‌های علی اکبر رائفی‌پور درباره پشت پرده حذف نام شهید از تابلوها و کتاب‌های درسی توسط اصلاح‌طلبان #کوچه_شهید
هنوووز هم نمیتوان درک کرد که خانواده های #شهدا چه کشیده اند؟! @lahzaei_ba_sh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا