خاطرات مادر شهيد : اگر شهيد شدي، راضي هستم
سعي ميکرد همة کارهايش براي آخرت باشد. در سال آخر که به جبهه رفت، پيش من آمد و گفت: «مادر ببين الان چند سال است که به جبهه ميروم، ولي به مقام شهادت که آرزوي آن را دارم، نميرسم. شما يک کاري براي من بکنيد». گفت: «اگر شما دعا کنيد من شهيد شوم من قول ميدهم که در صحراي محشر از خجالت شما درآيم». من گفتم: «ايمان من آن قدر قوي نيست که اگر من دعا کنم، شهيد شوي. ولي اگر شهيد شدي، راضي هستم به رضاي خدا». از سال 1364 يا در دانشگاه شبانه روزي بود يا در جبهه. ما ديگر سالها بود که او را نميديديم. به طور مرتب يک پنجشنبه يا جمعه ميآمد و وقتي هم که ميآمد در حال مطالعه بود. يک شب حدود ساعت 2 يا 3 نيمه شب از خواب بلند شدم و رفتم به آشپزخانه تا آب بخورم. ديدم شمع روشن است و علي در قنوت در حال ضجه زدن است. از آشپزخانه برگشتم و در دلم به او گفتم: «تو بچة 16 ساله چه گناهي داري که اين طور ضجه ميزني؟»
بخشي از وصيتنامه شهيد: مراقب باشيد حب دنيا فريبتان ندهد
دوست نداشتم وصيتي بنويسم اما به حسب وظيفه و وجوب امر و جهت تشکر از زحمات بي دريغ پدر و مادر عزيز، الان که چند ساعتي تا شروع عمليات بيشتر باقي نمانده در يکي از دهات نزديک خط منتظر حرکت هستيم، اين چند خط را مينويسم. حرف من و پيام من فقط يک کلام است، کلامي که اگر آويزة گوش قرار نگيرد، مانند چشمة جوشان همة گناهان از آن سرازير ميگردد و آن کلام اين است که مراقب باشيد حب دنيا فريبتان ندهد. چرا که «حب الدنيا رأس کل خطيئه» چرا که امير المومنين عليهالسلام مي فرمايند:«مثل الدنيا مثل الحيه لين مسها قاتل سمها» دنيا مانند ماري است زهرناک، تماس با آن دلنشين و گوارا و اما سم آن بس ناگوار و مهلک.
آشنايان ره عشق در اين بحر عميق غرقه گشتند و نگشتند به آب آلوده
هدایت شده از ستاد پشتیبانی جبهه مقاومت
🔴 فوری فوری فوری
نیاز شدید اردوگاه های اسکان شیعیان مظلوم و جنگ زده فوعه و کفریا به مواد غذائی...
🔴 مواد غذایی مورد نیاز:
ماکارونی، نخود، عدس، روغن مایع، خرما، شکر، بلغور....
⭕مراکز دریافت:
تمامی مراکز بسیج و سپاه در سراسر کشور
👈 کمک نقدی:
🔴 بانک ملی 6037991899866887
به نام ستاد جمع آوری کمک های مردمی به سوریه
🔴 پرداخت آسان:
https://www.payping.ir/d/gxFq
👈 لینک اعلام شماره حساب در صدا و سیما که در سال 1394 افتتاح گردیده:
👇👇👇👇
goo.gl/Njju9t
ارتباط با ما
@salamygarm
نشر حداکثری...
🔴 برای اطلاع از نیاز رزمندگان مدافع حرم، به کانال رسمی ستاد پشتیبانی #جبهه_مقاومت ملحق شوید:
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/3071541250C3f7d25e894
9.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💟 منقلب کننده دلها
🎤 بیانات مقام معظم رهبری در مورد اهمیت نشر خصوصیات شهدا
پيامبر صلي الله عليه و آله :
اِذا اَرادَ اللّه ُ بِاَهْلِ بَيْتٍ خَيْرا فَقَّهَهُمْ فِى الدّينِ وَ وَقَّرَ صَغيرُهُمْ كَبيرَهُمْوَ رَزَقَهُمُ الرِّفْقَ فى مَعيشَتِهِمْ وَ الْقَصْدَ فى نَفَقاتِهِم وَ بَصَّرَهُمْ عُيُوبَهُمْ فَيَتُوبُوا مِنْها وَاِذا اَرادَ بِهِمْ غَيْرَ ذلِكَ تَرَكَهُمْ هَمَلاً؛
پيامبر صلي الله عليه و آله :
هرگاه خداوند براى خانواده اى خير بخواهد، آنان را در دين دانا مى كند، كوچك ترهابزرگ ترهايشان را احترام مى نمايند، مدارا در زندگى و ميانه روى در خرج كردن راروزيشان مى نمايد و به عيوبشان آگاهشان مى سازد، تا آنها را برطرف كنند و اگر براىآنان جز اين بخواهد، به خودشان واگذارشان مى نمايد.
نهج الفصاحه، ح 147
امام صادق عليه السلام :
اِلبَس مالاتُشتَهَرُ بِهِ ولايُزري بِكَ ؛
امام صادق عليه السلام :
نه لباس شهرت بپوش و نه لباسى كه تو را بى مقدار جلوه دهد .
ميزان الحكمه ، ح 18080 .
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
پيامبر صلي الله عليه و آله : اِذا اَرادَ اللّه ُ بِاَهْلِ بَيْتٍ خَيْرا فَقَّهَهُمْ فِى الدّينِ وَ
سلام علیکم سی ومین روز از چله هجدهم🌟 مهمان سفره شهید 🌷سید محی الدین احمدی🌷هستیم .
خاطره جناب سرهنگ احمد صادقی در خصوص شهید سید محی الدین احمدی
اواسط تابستان سال 1364 بود که ماموریت تامین آتش پشتیبانی بخشی از منطقه عملیاتی بدر به گردان ما محول گردید . به همراه برادران آتشبار سوم گردان 15 قائم ( عجل الله تعالی فرجه الشریف ) تیپ مستقل توپخانه 63 خاتم الانبیاء (ص) در جزیره جنوبی مجنون مستقر شدیم .
فرمانده گردان 15 قائم ( عجل الله تعالی فرجه الشریف )برادری بود به نام رضا اردستانی ، بچه جواد آباد ورامین با قامتی کشیده ، شجاع و متواضع و در نهایت درجه سعه صدر . مسئول آتشبار سوم هم برادری بود به نام ابوالقاسم فاضلی ، اهل دماوند و بسیار در انجام وظیفه جدی و دقیق.
موضع جدید مان حدودا 1500 متر مربع بود . از جاده خاکی که وارد موضع آتشبار می شدیم چهار قبضه توپ 130 میلیمتری کره ای به ترتیب از 1 تا 4 بصورت هلالی با فاصله تقریبی 150 متر از همدیگر مستقر شده بود . سنگر استراحت بچه های هرقبضه با فاصله حدودا 70 متر عقب تر پشت همان قبضه قرار داشت . حسینیه آتشبار هم با متراژ 40 تا 50 متر در وسط موقعیت بنا شده بود ، چهار تا سوله را بهم چسبانده بودیم و در ورودی را با جعبه مهمات 130 بصورت ال درست کرده بودیم تا در صورت اصابت گلوله های توپخانه دشمن ترکش وارد حسینیه نشود ، مراسم نماز جماعت ، زیارت عاشورا ، دعای کمیل و .... در حسینیه برگزار می شد .
سنگر فرماندهی و سنگر هدایت آتش در ضلع جنوبی حسینیه قرار داشت . سنگر تبلیغات هم نزدیکترین سنگر به حسینیه بود . یک آقا سید بسیجی داشتیم به نام سید کاظمی ،حدودا 26 ساله با چهره نورانی و بشاش که هم پیشنماز بود و هم موذن ، هم برایمان قرآن می خواند و هم احکام می گفت ، هم کمیل می خواند و هم عاشورا ، هم نوحه می خواند و هم مصیبت و ...... موقع اذان صبح ، ظهر و مغرب با بلندگوی دستی اش اذان می گفت . زحمت برگزاری نماز جماعت و مراسمات حسینیه هم به دوش آقا سید بود .