eitaa logo
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
2.7هزار دنبال‌کننده
20هزار عکس
10.4هزار ویدیو
259 فایل
انس با شهداء برای همنشینی با امام زمان«ع» ومرافقةالشهداء من خلصائک اَللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفِیقَ الشَّهادَةِ فِی سَبِیلِکَ تَحْتَ رایَةِ وَلِیِّکَ الْمَهْدِیّ(عجل الله) السلام علیک یا من بزیارته ثواب زیارت سیدالشهداء یرتجی
مشاهده در ایتا
دانلود
🌀 وقتی زندگیِ ما با ترس، آلوده شد، کسی که مردم را از جنگ بترساند، رأی می‌آورد 🔻 از غیرخدا نترسیم(ج۱) - ۲ 🔹 ترس، ناموس خلقت است؛ کسی نباید از غیرخدا بترسد و کسی هم نباید دیگران را از خودش بترساند. فقط خدا حق دارد بندۀ خودش را بترساند، چون او حمایت‌کنندۀ بندگان است و وقتی آنها را می‌ترساند، همین موجب سلامتی روحِ آنها می‌شود. 🔹 ما معمولاً تحت تعلیم و تربیت مادرها و پدرهایمان یا تحت تعلیم و تربیت معلم‌هایمان، با ترس زندگی می‌کنیم؛ یعنی انگیزه‌های خودمان را با ترس، شکل می‌دهیم؛ مثلاً درس می‌خوانیم و مدرک می‌گیریم، از ترس فقر یا از ترس پیدا نکردنِ شغل! 🔹 متأسفانه زندگیِ ما با ترس، آلوده شده است، به‌حدی که اگر کسی مردم را از جنگ بترساند، رأی می‌آورد. حتی اگر آدم فریبکار و نامردی هم باشد، به او رأی می‌دهند. جامعه‌ای که با ترس، بزرگ شده باشد، این‌طوری می‌شود. 🔹 می‌دانید اگر زندگی ما غرق ترس باشد، سرانجام این زندگی چه خواهد شد؟ مثلاً این‌طور می‌شود که مردم را از لشکر یزید ترساندند و با همین مردم، امام‌حسین(ع) را کشتند! آنها با اینکه می‌دانستند امام‌حسین(ع)، بهتر از یزید است، اما به دستورِ یزید، امام‌حسین(ع) را کشتند؟ چون از یزید می‌ترسیدند ولی از امام‌حسین(ع) نمی‌ترسیدند! 🔹 الآن در حدّ نماینده‌های مجلس ما، برخی دارند از درگیرشدن با آمریکا می‌ترسند و بعد هم، این ترس را توجیه می‌کنند یا تئوریزه می‌کنند. 👤علیرضا پناهیان 🚩دانشگاه تهران - ۹۸.۱۰.۱۷ 👈🏻 متن کامل: Panahian.ir/post/5882 @Panahian_ir
🔺وعده ظهور توسط #شهید_حججی در وصیت نامه اش ✖️خودتان را برای #ظهور امام زمان روحی لک الفدا و جنگ با کفار به خصوص اسرائیل آماد کنید که آن روز خیلی نزدیک است. 📝 بخشی از وصیت نامه شهید محسن حججی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام و صلوات خداوند بر ⁦❣️⁩ حضرت صدیقه کبری، فاطمه زهرا سلام الله علیها به نیابت از ⁦☀️⁩ حضرت موسی بن جعفر علیه السلام و ⁦☀️⁩ حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام و ⁦☀️⁩ حضرت جوادالائمه علیه السلام و ⁦☀️⁩ حضرت هادی علیه السلام #چهارشنبه_های_رضوی
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 #شهیدانه #رضایت_نامه شھـــ🌹ـــــید شدن #اتفاقی نیست... اینطور نیست ڪه بگویی: گلوله ایی خورد و مُرد... شھید... ↞📃 #رضایت.نامه دارد... و رضایت نامه اش را اول حسین(ع) و علمدارش امضا مےڪنند... 💫بعد مھر #حضرت_زهرا(س) مےخورد... شھــــ🌹ــید 🍁قبل از همه چیز دنیایش را به #قربانگاه برده... او زیر #نگاه مستقیم خدا زندگی ڪرده... ↞شھادت اتفاقی نیست... 💫 سعادتےست ڪه نصیب هر ڪسی نمےشود... باید شهیدانه #زندگی ڪنی تا #شهیدانه_بمیرۍ... #اللهم_الرزقنا_توفیق_شهادة...
بیست و ششمین روز از چله نوزدهم مهمان سفره شهید 🌷 محمد غفاری 🌷 هستیم .
علاقه محمد به #حضرت_مادر_سلام_الله_علیها 🌹 روی انگشترش نام حضرت فاطمة الزهرا(س) نقش بسته بود. محمد علاقه ی زیادی به حضرت زهرا(س) داشت. مادرش میگفت سحرگاه سیزده شهریور، همان موقع #شهادت محمدم خواب دیدم سرش را برروی زانوهام گذاشته بعد گفت: یازهرا(س) و سرش از زانوهام افتاد...🕊 راوی:مادر بزرگوار شهید غفاری🌹 #شهید_محمد_غفاری #شهید_مظلوم_نیروی_صابرین
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
علاقه محمد به #حضرت_مادر_سلام_الله_علیها 🌹 روی انگشترش نام حضرت فاطمة الزهرا(س) نقش بسته بود. محمد
محمد غفاری جوان ۲۷ ساله برای مدافع حرم شدن رشته دندان پزشکی را رها کرد و لباس پاسدار نظام اسلامی را برتن کرد. این شهید جوان ۳۰ دی ماه سال ۱۳۶۳ دیده به جهان گشود و سرانجام ۱۳ شهریور ماه سال ۹۰ در منطقه سردشت در درگیری مستقیم با گروهک تروریستی پژاک به شهادت رسید
مظلوم، متین، خوش رفتار و درسخوان بود و به تازگی هم ازدواج کرده بود. هر سال در ایام محرم به مناسبت شهادت سرور و سالار شهیدان ابا عبدالله الحسین در منزل پدریاش مراسم عزاداری برپا میکردند تا اینکه بنا به گفته خودش: یکی از همان روزها (محرم 1388)، بعد از مراسم خیلی خسته شده بودم آخرشب بود خوابیدم کمی قبل از اذان صبح بود که در خواب شهید علی چیت سازیان را دیدم، چند نفری هم همراه ایشان بودند که من نشناختم. ایشان رو به من کرد و گفت: حتما به مراسم شما میآیم و به شما سر میزنم. درحالی که لبخند قشنگی روی لبانش نقش بسته بود که زیبایی و نورانیت چهرهاش را دو چندان میکرد. دلتنگی شدیدی مرا احاطه کرد و دوست داشتم که با آنان باشم، موقع خداحافظی گفتم: علی آقا من میخواهم همراه شما بیایم، گفت: شما هم میآیی اما هنوز وقتش نرسیده است!
برادرش می گوید: محمد اصلا آدم گوشه نشین و اهل نشستن و یک جا ماندن نبود حتی اگر یک روز می آمد همدان، آن روز را هم مدام در جنب و جوش بود. برای مثال همین آخرین بار، شب 21 ماه مبارک آمد همدان، با هم رفتیم گنج نامه و نشستیم چای خوردیم که شروع کرد به کردن من که پدر و مادر باش. این آمدن و رفتن من به همدان فقط به خاطر پدر و مادر است اما این بار که دارم میرم ماموریت، دیگر پدر و مادر را به تو می سپارم. عادت داشت می خواست داخل اتاق من بشود در می زد. این آخرین بار نیمه شب در زد و داخل شد و گفت: اگه میشه مقداری تنهام بزار تا توی حال خودم با شم. ✨✨✨ من رفتم. شروع کرد به شب خواندن. برگشتم و گفتم: محمد چقدر نماز می خوانی؟ کمرت درد می گیرد، خسته میشی. گفت: امیر می خواهم توی این ماه رمضان شوم. خانه شان را بنده رنگ کردم، در کمدش را باز کردم و دیدم تمام در کمدش را با های شهدا پر کرده است و بالایشان نوشته بود: ای سر و پا! من بی سر و پا، خود را کنار عکس شهدا پیدا کردم. خوب که دقت کردم یک جای روی در کمدش بود، گفتم: محمد عکس یکی از شهدا رو بزن اینجا، این جای خالی قشنگ نیست. گفت آنجا، جای عکس است. شهید به روایت پدر: محمد غیراز امام حسین(ع)، دو سه جای دیگر هم قبول شد. در رشته پزشکی و تغذیه هم قبول شد ولی این‌ها رو به من نگفت. علاقه زیادی به نظام داشت و از بچگی هر چی اسباب بازی می‌خواست بخره اسلحه می خرید. از اینجا به عنوان دانشجوی همدان رفت تهران ولی نیروی همدان بود. محمد در گروهش چتر بازی شد و توی راپل هم نفر اول بود و -خلبانی هم دیده بود. طوری شده بود که دست راست فرمانده‌شان بحساب می‌آمد و ایشان روی محمد خیلی حساب باز کرده بود. یک بار گفتم محمد شما رو می فرستن این های سنگین، جانتان هم در خطره، چقدر ماموریت می‌گیرید؟ می گفت: 14 تا 15