پس از آغاز نهضت اسلامی، او نیز به خیل عظیم مبارزان پیوست و به صورتی جدی فعالیت های انقلابی اش را شروع کرد. او خود در این باره می گوید: «زمان شروع انقلاب کارمان تکثیر نوارهای امام بود. وقتی نوار می آمد ما مرتّب تکثیر می کردیم. بعد، مدرسین حوزه ی علمیه قم آنها را در سراسر کشور پخش می کردند.»
ایشان در جریان مبارزات، چندین بار دستگیر و زندانی شد و مورد ضرب و شتم و شکنجه های شدید قرار گرفت. اما هر بار پس از آزادی از زندان، باز به صورت فعال تری به پیگیری مبارزات ضد رژیم پرداخت.
هنگام بازگشت حضرت امام از تبعیددر ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ ، شهید صادقی به منظور یاری رسیدن به دست اندر کاران برپایی سخنرانی امام در بهشت زهرا و تنظیم سیستم صوتی آنجا، به تهران عزیمت نمود، و پس از آنکه حضرت امام خمینی «ره» در شهر خون و قیام- قم- مستقر شدند، مسئوولیّت تنظیم سیستم صوتی بیت شریف آن حضرت، باز به عهده ایشان بود. از آن پس شب و روز وی، در خدمت به امام عزیز می گذشت. در همین ایّام وقتی مادرش در خطابی به او می گوید: «تو آخر از این همه کار خسته نمی شوی؟» پاسخ می دهد: «مادر ! هر چقدر هم خسته شوم فقط یک برخورد محبت آمیز امام تمام خستگی های جسمی و روحی مرا برطرف می کند.»
او که با تمام وجود در خدمت جنگ بود، شب و روز و زمان و مکان برایش مفهومی نداشت تا جایی که برای تأمین امکانات لشگر، گاه نیمه های شب با استانداران، فرمانداران و فرماندهان سپاه تماس می گرفت و پس از سلام و علیک، می گفت: «جنگ است و شما خوابیده اید؟!»
ایشان هر کاری را در زمان خودش و در موقع مناسبش انجام می داد و اعتقاد داشت که نظم، مایه برکت و سبب پیشرفت، و بی نظمی، مشکل آفرین و مانع پیشرفت کارهاست؛ از این رو، انسان خوش قولی بود و به وعده اش وفا می کرد و هرگزاز اوبد قولی مشاهده نشد.
نسبت به اجرای قوانین در سپاه بسیار اصرار می ورزید. او تمامی بخشنامه های صادره از ناحیه مسئوولین سپاه را مو به مو به مرحله اجرا در می آورد. و به تمامی نیروها توصیه می کرد تا قوانین را رعایت کنند؛ همان گونه که خود در عمل اینگونه بود و اعتقاد داشت که نظم ظاهری مقدّمه نظم باطنی است.
با همه قاطعیتی که در مقام ریاست ستاد به خرج می داد اما در عین حال تواضع و فروتنی، در رفتار و گفتارش موج می زد. لبانش با تبسم الفتی دیرینه داشت و حرکات و روحیاتش سرشار از خاکساری بود. خودستا و خودپسند نبود و تنها چیزی که به آن توجهی نداشت واژه پر طمطراق «ریاست» بود.
با آنکه رئیس ستاد لشگر بود و مقام بالایی داشت، اما برای پیشرفت کار جنگ لحظه ای ملاحظه این عناوین اعتباری را نمی نمود. او هنگامی که می دید مثلاً راننده ایفا از ترس جا، مهمات را به موقع به طرف خط حمل نمی کند، خودش فوراً پشت فرمان می نشست و بدین کار اقدام می کرد.
هنگامی که سرلشگر پاسدار «مهدی زین الدین»- فرمانده لشگر ۱۷- به شهادت رسید، سردار رحیم صفوی به منظور معرفی فرمانده جدید لشگر به سراغ ایشان آمد. اما این مخلص متواضع، با همه اصراری که به او شد، این مسئوولیت را نپذیرفت. و این، نه به خاطر تمرد از دستور فرماندهی، بلکه به خاطر اخلاص و تواضعی بود که در دل جانش موج می زد.
کسی بود که توفیق در کار را از خدا می دانست و دائماً بدان ذات مقدس توکل می کرد. قرآن, یارو انیس تنهایی اش بود و او اساس زندگی اش را بر پایه دستورات انسان ساز این کتاب عزیز نهاده بود.
در مدیریت, قوی در نیرومند بود. به واسطه همین قدرت و تدبیر بود که وی و شهیدزین الدین توانستند لشگر ۱۷ علی ابی طالب (ع) را سازماندهی کنند. اسماعیل به تنهایی تمامی کارهای پشتیبانی لشکر را انجام می داد و در عین حال, در هیچ عملیاتی غیبت نداشت, بلکه دوشادوش رزمندگان اسلام می رزمید.
نظریه های عملیاتی او، عمق فکر و وسعت بینش نظامی او را می نمایاند. دوست داشت به گونه ای عمل کند که از امکانات موجود بهترین استفاده را ببرد و با کمترین تلفات مالی و جانی، بیشترین موفقیّت و پیروزی را به دست بیاورد.
توجه به سلسله مراتب و اطاعت از مافوق را برای اشخاص فرضیه می دانست؛ چرا که معتقد بود عدم رعایت سلسله مراتب، ضربه و ضرر شدیدی به جنگ می زند، و به تعبیر خودش: «اگر سلسله مراتب در جنگ رعایت نشود، سنگ روی سنگ بند نمی شود.» وی، خود نمونه اعلای اطاعت از فرماندهی بود.
یکی دیگر از ویژگیهای این فرمانده عزیز، صبر و بردباری او بود. سختی ها، ذرهای از قدرت تصمیم گیری او نمی کاست، و تسلط شدیدی بر اعصاب خود داشت.
او از توجه به نیروها و وقت گذاشتن برای آنها نه تنها غافل نبود بلکه با حسّاسیّت و وسواس زیادی به مسائل و مشکلات آنها رسیدگی می کرد، و همیشه به مسئوولین امر توصیه می کرد که نسبت به آنان هیچ کوتاهی نکنند. او همیشه این جمله را تکرار می کرد که: «ما باید خدمتگزار اینها باشیم و اینها بر ما منت گذاشته اند».
نکته بارز و شاخص دیگر در زندگی این شهید عزیز، نترسی و بی باکی او بود. همیشه آماده شهادت و رفتن بود و از اینکه بخواهد به سوی دوست پر بکشد، مشتاق و عاشق می نمود این از جان گذشتگی و شوق شهادت او را چنان دلیر و جسور در جنگ بار آورده بود که بسیاری از موفقیت های لشگر علی بن ابیطالب (ع) مدیون او و فرماندهان عزیز دیگری است که خالصانه در راه حضرت حق- جلّ و علا تلاش کردند.
آخرین روز سال ۱۳۶۳ جزیره مجنون وعملیات بدر جایگاهی می شوند تا اسماعیل باقربانی جان خویش به جانان رسد.
سردار محمّد حسین آل اسحاق:
در فراق شهید «زین الدین», شهید «اسماعیل صادقی» دیگر آن اسماعیل سابق نبود. حال و هوای عجیبی یافته و به لطافتی عرفانی رسیده بود. در قنوت نمازهایش گریه می کرد و از خدا طلب شهادت می نمود.
«عملیّات بدر» که می خواست شروع شود دیگر دل توی دلش نبود. یادم هست که گردانها و واحدها به منطقه اعزام شده بودند و آقا اسماعیل هم آخرین امکانات عملیات را جمع و جور می کرد. در مقّر انرژی اتمی اهواز اتاقی داشتیم به نام «اتاق جنگ», ساعت یازده, دوازده شب بود که گفت:
– فلانی! اگر کسی سراغم را گرفت, توی اتاق جنگم؛ کاری دارم که باید انجام دهم.
گفت و در را پشت سرش بست.
ساعتی بعد که از اتاق خارج شد, دیدم چشمانش از شدت گریه به قرمزی گراییده و صورتش نورانیّت خاصّی یافته. برخوردها و سخنانش به گونه ای شده بود که من احساس کردم دیگر ماندنی نیست!
از آنجا با خانواده اش تماس تلفنی گرفت و حرف هایی رد و بدل شد که من دیگر یقیین کردم رفتنش بی بازگشت خواهد بود.
هنگام حرکت به طرف خط, شهید یزدی – راننده شهید زین الدین – بود و حاج آقا ایرانی و ایشان. در بین راه نیز به آقای ایرانی گفته بود:
– حاج آقا! من دیگر از این مأموریّت بر نمی گردم, جان شما و جان لشگر!
و همان شد که گفت؛ در ادامه عملیات, با بال بلند «شهادت» به سمت پله های آسمان پل زد و با فرشتگان عالم بالا در آمیخت!
السلام علیک یا صاحب الزمان(عج)....
بی قرار تو ام و در دل تنگم گله نیست
بخدا غیبت تو علت این فاصله نیست
منم و چشم گنهکار، تویی رو به رویم
نیستم لایق دیدار و جز این مسئله نیست
صبح تا شب به هوای دل هر کس رفتم
تا رسیدم به تو گفتم که مرا حوصله نیست
مهدی فاطمه برگرد بهم ریخته ایم
هیچکس غیر تو پایان ده این قائله نیست
در جهانی که فراموش کند یاد تورا
روزی خلق بجز سیل، بلا، زلزله نیست.
(دعا بفرمایید)
@ammar_1318
🚩خاطرات مهدی سلحشور از سردار سلیمانی
سلحشور مداح اهلبیت (ع):
🔹در تیرماه سال گذشته بود که به همراه حاج قاسم به سوریه مشرف شدیم و تا دمشق با یکدیگر مشغول صحبت بودیم.
🔹در میان این گفتوگوها، نکتهای مطرح شد. من گفتم: حاجی، ملت ایران هیچ وقت اهل جنگ نبود و همه از جنگ متنفرند امّا دعا کنید هیچ وقت خداوند باب شهادت را بر رویمان نبندد.
🔹او نگاهی کرد و گفت: به شما اطمینان میدهم روزهایی را پیشرو خواهیم داشت که شهدا به حال آن حسرت میخورند و میگویند، ای کاش ما نیز در کنار آنها بودیم.
6.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ليت شعري اين استقرت بک النوي...
(کاش مي دانستم اکنون کجا اقامت داري)
🌹بنفسي أنت من مغيب لم يخل منا، بنفسي أنت من نازح ما نزح عنا
(جانم فدايت اي آن غايبي که از ما کناره نداری...
سلام علیکم 💐
بزرگواران امروز قربانی برای سلامتی و فرج امام زمان عج انجام شد ⭐️🌟
الحمدلله رب العالمین ❤️
با یاری شما عزیزان توانستیم 7 تا گوسفند 👌 قربانی کنیم
2 تا در 👈 روستای تاریک ماه
روستای چیل آباد
از توابع قلعه گنج استان کرمان
5 تا هم در تهران
همه ی این قربانی ها از طرف مادر بزرگوارشان خانم نرجس خاتون هدیه شد
به قطب عالم امکان مهدی موعود 💞💖
ان شاالله به همین زودی قلب همه انسانها ،مسلمانان ،ویژه مومنین و مومنات شاد شوند به مژده ظهور .
خداوند شما را حفظ کند ان شاالله از بلا وبیماریها ودرد وغم🙏🙏