1.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بالا بردن پرچم حسینی توسط زن وشوهر اروپایی در بلند ترین نقطه اقیانوس منجمد شمالی
📌#آزاد_مردی_که_جذاب_ترین_الگوی_توبه_کاران_بود
✍حر الگوی توبه و حقیقت جویی است. او در آغاز برخورد با امام حسین(ع)
چنین جایگاه وارسته ای نداشت و به گفته خودش مأمور بود و معذور!
او فرمانده سپاه دشمن بود اما شناخت حقیقت وجودی امام زمانش ونیز ادب و تواضعش سبب رهایی او شد. حر با ژرف بینی، حق را بر باطل ترجیح داد و پیشانی پشیمانی بر سجده گاه توبه فرود آورد.
#حر_بن_یزید_ریاحی
✍شهید حاج قاسم سلیمانی
خدایا برای دفاع از دینت دویدم، افتادم و بلند شدم... خداوندا پاهایم سست است. رمق ندارد. جرأت عبور از پلی که از جهنم عبور میکند، ندارد... این پاها را در سنگرهای طولانی، خمیده جمع کردم و در دفاع از دینت دویدم، جهیدم، خزیدم، گریستم، خندیدم و خنداندم و گریستم و گریاندم؛ افتادم و بلند شدم. امیدوارم آن جهیدنها و خزیدنها و به حرمت آن حریمها آنها را ببخشی.
شادی ارواح طیبه شهدا خاصه سیدالشهدای مدافعان حرم، امام شهدا و همه درگذشتگان اخیر فاتحهای قرائت فرمایید.
سلام علیکم💐
سی و پنجمین روز از چله 🌟 بیست و چهارم🌟 مهمان سفره شهید🌷حسین ایرلو🌷 هستیم.
#شهید_حسین_ایرلو
متولد ۱۳۴۰ در شهرری است. با شروع جنگ تحمیلی بهعنوان سرباز در جبههها حاضر شد امّا این حضور حدود چهار سال طول کشید.
در این دوران، یکبار اسیر نیروهای بعثی شد.این شهید بزرگوار در بیست و پنجم اسفند۱۳۶۳ در منطقه شرق دجله به شهادت رسید و پیکر مطهرش در بهشت زهرا (س) به خاک سپرده شد.
پس از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی ایران ، «حسین» برای کسب و کار و روزی حلال به بازار تهران رفته و مشغول کار شد . او در زمینه پیمانکاری و همچنین تزئینات داخلی ساختمان به خصوص کاغذ دیواری استاد بود . سازش در برابر شایعه پراکن ها و عوامل نفاق و فساد را لحظه ای جایز نمی دانست و اعتقاد داشت تا اگر با پند و اندرز اصلاح نشدند باید با آنان به سختی برخورد کرد . اکثر روزها خود روزه دار بود .
با شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران اسلامی ، «حسین ایرلو» نیز ماننده مولایش حسین (ع) حسینی وار آماده دفاع از کشور و انقلاب شد . او به عنوان سرباز پس از طی دوران آموزش نظامی به جبهه جنگ اعزام می شود و این حضور مقدس و دلیرانه و ایثارگرانه قریب به ۴ سال به طول می انجامد . او توفیق یافت تا در طول ۴ سال در سمت های مختلف ضمن یاری رزمندگان اسلام ، دشمن متجاوز را به خاک سیاه بنشاند .
چنانچه آخرین سمت او فرماندهی تیپ بود . در طول دفاع مقدس یک بار اسیر نیروهای بعثی می شود . پس برای آزادی و رهایی خود ، ضمن توسل به حضرت فاطمه (س) چنین نذر می کند : «اگر ایشان مرا از دست بعثیان خلاص نمایند ، آن گاه با همسر شهیدی ازدواج می کنم که سیده باشد و نام مبارک فاطمه داشته باشد ، همچنین دارای دو فرزند به نام های حسین و زینب باشد.» به لطف بی کران حضرت فاطمه (س) از اسارت رهای.می یابد و حتی نذرش را با مادر در میان می گذارد ، اما سعادتی بزرگتر و رفیع تر در انتظارش بود او بود” شهادت ”
شهید «حسین ایرلو» همیشه در فکر حفظ انقلاب و مقابله با دشمنان انقلاب و اسلام بود. او دروصیت نامه اش چنین می نویسد : « … دوستان با شرکت هرچه بیشتر در نماز جمعه و جماعت ها ، در بسیج ، در مساجد و محافل ، حضورتان را نشان دهید . تا همانند همیشه مشتی باشید بر دهان یاوه گویان و منافقین از خدا بی خبر … »
پیام شهید «حسین ایرلو» چنین بود : « حفظ حجاب اسلامی و همچنین از ره آوردهای شوم غرب پیروی نکنید . »
در بیست و پنجم اسفند ماه سال ۱۳۶۳ در شرق دجله در هنگام بازگشت از یک عملیات سنگین وقتی با بی سیم مشغول صحبت و تدارکات بود و برای افراد خسته و گرسنه تیپ تحت امرش در خواست نان و غذا می کرد که ناگهان توپخانه سنگین دشمن مزدور شروع به آتشباری سنگین می کند . شدت آتش خصم متجاوز به حدی بود که «حسین ایرلو» و چند تن از یارانش را به آتش می کشد . تا آنجا که از شهید «حسین ایرلو» تنها پا باقی می ماند و او نیز چنان مولایش حسین (ع) در راه اعتلای دین خدا تکه تکه می شود .
نحوه شهادت شهید حسین ایرلو به روایت همرزم او محمد بلاغی است:
من وضو گرفتم جورابم را نپوشیدمگوشه سنگر نشستم یک روحانی بود به نام صالح اخوی مخابراتیمون بود کرامت و حاج محمود هم روبهروی من بودند. فرخی هم کنار حاج محمود بود حسین با موتور اومد بالا رو تپه موتور رو گذاشت روی جک غذا رو آورد بالا همه دور نقشهای بودند که من توضیح می دادم غذا رو از دست حسین گرفتم گذاشتم کنار دستم حسین دستش رو گذاشت روی زانو به حالت رکوع ایستاد بالای سر حاج محمود، سؤال کرد: الان عراقیها کجان؟ منم به توضیحی که میدادم ادامه دادم و گفتم: اگر صبر کنی دستت میاد.
یک دقیقه نکشید یک دفعه سنگر تیره و تار شد من حس کردم شهید شدم صلوات فرستادم و باخودم گفتم:اگه شهید شدم چطور صدای خودم را میشنوم؟ بوی باروت و سوختگی میاومد، کنار دیوار سنگر نشستم چیزی نمیدیدم تو تاریکی مطلق بودم نفس کشیدم دیدم بوی سوختگی میاد تازه دوزاریم افتاد که گلوله اومده تو سنگر و الانه که سنگر آتیش بگیره خواستم برم بیرون، تا حرکت کردم سرم خورد به تیر آهن و محکم برگشتم سر جای خودم تلاش کردم و از وسط شهدا اومدم بیرون تازه تونستم نفسی بکشم چون سنگر پر از باروت و گاز و دود بود.
از تپه سرازیر شدم و اومدم کنار جاده. ۴۳ تا ترکشی که از بدن حسین عبور کرده بود، خورده بود به من از نوک پا تا سر ترکش خورده بود ولی چون از حسین عبور کرده بود شدت اولیه رو نداشت فقط رفته بود زیر پوست یا تو استخوانم.
گلوله مستقیم تانک از درکه آمده بود خورده بود به کمر حسین. خلیل مجروح شده بود حاج محمود ستوده که جانشین لشکر بود شهید شده بود حاج کاظم حقیقت مجروح شده بود دیدم مسؤلین لشکر همه از دم یا شهید شدند یا مجروح از حسین فقط یک پا مانده بود.هفت نفر از ده نفری که اونجا بودیم شهید شدند!