eitaa logo
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
2.7هزار دنبال‌کننده
20هزار عکس
10.4هزار ویدیو
259 فایل
انس با شهداء برای همنشینی با امام زمان«ع» ومرافقةالشهداء من خلصائک اَللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفِیقَ الشَّهادَةِ فِی سَبِیلِکَ تَحْتَ رایَةِ وَلِیِّکَ الْمَهْدِیّ(عجل الله) السلام علیک یا من بزیارته ثواب زیارت سیدالشهداء یرتجی
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام علیکم ششمین روز از چله✨ بیست و پنجم ✨ از اصحاب الحسین سر سفره 💫نافع بن هلال 💫 هستیم.
نافع بن هلال بن جمل بن سهد العشیره بن مذحج المذحجی الجملی دارای اصالت یمنی و ساکن کوفه او از عشریه جمل بود که منسوب به جمل بن کنانه ، شاخه ای از قبیله مذحج از اعراب قحطالنی بود. در عذیب الهجانات به امام پیوست و با امام همراه شد . وی همراه با طرّماح و چند تن دیگر از کوفه بیرون آمده بود.
از شهدای کربلا ست. نافع، بزرگواری دلاور، قاری قرآن، کاتب و از حاملان حدیث و از اصحاب امیرالمومنین )ع( بود و در سه جنگ جمل، صفین و نهروان در رکاب آن حضرت بود. وی از شخصیت های بارز کوفه به شمار می رفت و پیش از شهادت مسلم بن عقیل مخفیانه از کوفه بیرون آمده به استقبال امام شتافته بود، سپس همراه امام حسین ع به کربلا آمد. در کربلا همراه عباس ع در آوردن آب به خیمه ها مشارکت داشت. از جمله کسانی بود که در سخنرانی پر شوری وفاداری خویش را نسبت به سید الشهدا ابراز داشت.
پس از آن‌که «عمر سعد» برای فشار بیشتر بر امام حسین(علیه‌السلام) به «عمر بن حجاج زبیدی» دستور داد تا آب را بر اهل‌بیت پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) ببندد، امام حسین(علیه‌السلام) به برادر خود حضرت عباس دستور داد تا شب‌هنگام برای تهیه آب به شریعه فرات برود. نافع بن هلال نیز یکی از افرادی بود که همراه با حضرت عباس برای آوردن آب حرکت کرد. عمرو بن حجاج، فرمانده نگهبانان شریعه، نافع را در تاریکی شب دید و از او پرسید: «تو کیستی؟». او جواب داد: «نافع بن هلال هستم».        عمرو بن حجاج پرسید: «برای چه آمده‌ای؟». نافع گفت: «آمده‌ام تا از این آبی که به روی ما بسته‌اید بنوشم». عمرو بن حجاج گفت: «مانعی ندارد از این آب بنوش، گوارایت باشد». در این لحظه نافع خطاب به عمرو بن حجاج گفت: «نه، به خدا سوگند در حالی که می‌بینی حسین و یارانش تشنه‌اند، قطره‌ای از این آب نخواهم نوشید». بلافاصله پس از این گفت‌وگو قمر بنی‌هاشم و یارانش از راه رسیدند و نیروهای عمرو بن حجاج با آنان درگیر شدند، ولی پس از برداشتن آب و کنار زدن نگهبانان به سلامت به خیمه‌ها بازگشتند.
ابومخنف درباره نبرد او می‌نویسد: «نافع بن هلال تیرانداز ماهری بود و با تیرهای خود، دوازده نفر از سپاه دشمن را به هلاکت رساند و جمع زیادی را مجروح کرد». وقتی‌که تیرهای او تمام شد، دست به شمشیر برد و به مصاف دشمن رفت و با رشادت جنگید. در نبرد تن‌به‌تن چند نفر از نیروهای عمر سعد را به خاک انداخت و در میان جنگ، عمرو بن حجاج زبیدی که چند شب قبل کنار شریعه فرات هم نبرد نافع را دیده بود فریاد زد: «آیا می‌دانید با چه کسانی می‌جنگید؟ مبادا کسی از شما به تنهایی به مصاف اصحاب حسین برود». پس از مدتی گروهی از لشکریان به همراه شمر بن ذی الجوشن، نافع را سنگ‌باران و نیزه باران کردند که نافع مجروح شد و بازوانش شکست. سپس او را به اسارت گرفتند و نزد عمر سعد بردند. عمر سعد با دیدن او گفت: «وای بر تو ای نافع، چرا با خود چنین کردی؟». نافع درحالی‌که خون از محاسن مبارکش جاری بود گفت: «پروردگارم از نیت من آگاه است». به او گفتند: «مگر نمی‌بینی با خود چه کرده‌ای؟». نافع با شجاعت تمام در پاسخ به آنان گفت: «دوازده نفر از شما را کشته و شماری را مجروح کرده‌ام و خود را برای کارم سرزنش نمی‌کنم و اگر بازوانم سالم بود، نمی‌توانستید من‌را اسیر کنید». عمر سعد که از شجاعت نافع درمانده شده بود به شمر دستور داد تا سر از بدنش جدا کنند. همین که شمر خواست سر او را جدا کند. نافع گفت: «به خدا سوگند اگر مسلمان بودی برایت دشوار بود که خدا را در حالی ملاقات کنی که خون ما بر گردنت باشد، خدا را سپاس می‌گویم که پایان کار و قتل ما را به دست بدترین آفریدگان خود سپرد»
هلال شب های کربلا: نافع بن هلال نیمه شب عاشورا نافع، زیر نوه ماه، اطراف خیمه ها را می پایید. سیاهی مردی از دور دیده می شد که می نشست و بر می خاست. نزدیکتر رفت. و پرسید:« کیستی ای مرد؟» صدای امام به گوشش رسید:« نافع منم، خدایت رحمت کند.» نافع گفت: « مولای من در این سیاهی شب، نزدیک  دشمن گزندی به شما نرسد! مولای من! چرا می نشستی و بر می خاستی؟» حضرت در پاسخ فرمودند: « نافع، فردا وقتی در غربت این دشت، کودکان و زنان خسته و تشنه و بی پناه می گریزند، خارها پایشان ر ا خواهد آزرد. آنها را بر می دارم تا پای کودکان کمتر آسیب ببیند. نافع، تو یار وفادار بودی. من بیعت خود را برداشتم. از تاریکی شب استفاده کن و برو.» سخن سیدالشهدا (علیه السلام) نافع را به  التماس انداخت: « ای فرزند پیامبر، مرا  به  رفتن می خوانی؟ جان برگیرم و بروم؟! جان بی شما هیمه دوزخ است. زندگی بی شما ذلت و خواری است. مرگم باد که در پای شما نمیرم» نک: محمدرضا سنگری، آیینه داران آفتاب ، ج2، ص 725  و 726 منبع:  کاری از  آستان قدس رضوی
درزیارت ناحیه آمده است: السلام علی نافع بن هلال بن نافع الجبلی المرادی. درزیارت رجبیّه نیز نام وی ذکر شده است. در منابع و مقاتل مانند: تاریخ طبری: ج5 ص 441 و 442، مناقب آل ابی طالب: ج 4 ص113 مقتل الحسین خوارزمی: ج 2 ص 18، مقتل الحسین ابو مخنف: ص 70، وسیله الدّارین: ص 196 تنقیح المقال: ج 2، ص266 ناسح التواریخ: ج 2، ص 278. ارشاد مفید: ص 237، بحارالانوار: 45 ص 19. منتهی الامال: ج 1 ص364 و از وی یاد شده است.
رجز خوانی👇 «أنَا الغُلامُ الیَمَنی الجَمَلی/ دینی عَلی دینِ حُسَینٍ و عَلی/ إِن أُقتَلُ الیَومَ فَهَذا أَمَلی / وَ ذاکَ رَأیی وَ اُلاقیِ عَمَلی؛ من آن جوان یمنی هستم که دینم، همان دین حسین و علی است. آرزویم این است که امروز کشته شوم و اعتقاد دارم که در آخرت با عملم روبه رو خواهم شد».
7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈ 🎬 💢 «نافع بن هلال» صحابیِ با بصیرت امام حسین صلوات الله علیه 📌 برگرفته از برنامه سمت خدا روز سه شنبه 11 شهریور 99
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهیدی که حاج قاسم او را لشکر ۴۱ ثارالله نامیده بود... حقوق مرا بدهید به افراد ندار و بی سرپرست!!! در وصیت نامه اش نوشته بود: «بسم الله الرحمن الرحیم. با سلام به روان پاک شهدا... من چندتا گوسفند به اندازه ای که بچه هایم شکمشان را سیر کنند دارم، حقوق مرا بدهید به افراد و ندار و بی سرپرست.» مسئولین واسطه شدند و متقاعدش کنند که این حقوق ناچیز؛ حق خودش و فرزندانش است. در جواب نوشت: «امام علی (ع) که افراد را به جنگ دعوت میکرد، یکی میگفت محصولم، یکی میگفت زن و بچه ام و... با این توجیهات علی رو تنها گذاشتن !» و به فرزندانش گفت: شاید بعد من سپاه نتوانست به شما کمک کنه، که با نداری بسازید از اولاد امام حسین عزیزتر نیستید که این همه مصیبت کشیدند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا