وی در خصوص حوادث بعد از این جریان ادامه داد: خبر این ماجرا به محضر آیتالله گلپایگانی(ره) رسید و پس از شرح آن موضوع شال خوشبوی معطر به عطر حسینی(ع) مورد تصدیق ایشان قرار گرفت.
این مادر شهید با اشاره به اهدای قطعات کوچکی از این شال به برخی از مردم قبل از نقل ماجرا به این مرجع تقلید گفت: وقتی آیت الله گلپایگانی (ره) از موضوع مطلع شد فرمودند این امانتی در دست شما بوده و نباید چنین می شد که ما پس از آگاهی از این مساله به سراغ دریافت کنندگان رفتیم اما در کمال ناباوری متوجه شدیم تمام آنها غیب شده اند.
وی تصریح کرد: خدا را شاکریم که این ماجرا را سندی برای اثبات زنده بودن شهدا و همچنین منزل شهید را سالها پایگاهی برای آرمانهای اسلام و انقلاب قرار داده است.
هم اکنون این شال در یک محفظه شیشه ای نگهداری می شود و تاکنون بوی عطر مخصوص آن باقیمانده است.
هدایت شده از افسران جوان جنگ نرم
#بسته_توییت
⏪از مادر پیری که تمام دارایی اش دو عدد تخم مرغ بود تا مادری که ۵ فرزند برومندش را در راه دین و ناموسش و برای رضای خدا تقدیم کرد...
آیا ایثار معنایی بیش ازین هم دارد؟
#ماجرای_دیروز
💬أبوحِلما
⏪برای دیدن و لمس وطن پرستی و انسانیت ایرانی، چرا راه دور بریم؟
برگردیم به زمانی که تو یه چهارراه اجساد شهدارو تشییع میکردن و تو چهارراه بعدی کمک های مردمی به جبهه ها جمع آوری میشد.
مشکلات امروزمون سخت تر از توپ و خمپاره های جنگ که نیست.
#ماجرای_دیروز
💬علیرضا شهرکی
⏪#ماجرای_دیروز نشان ازجهادی است که مادران وهمسران شهدادر راه خدا انجام دادند
دو شهید ۸۱۸۸ مادر
سه شهید ۶۳۱ مادر
چهار شهید ۸۲ مادر
پنج شهید ۲۱ مادر
شش شهید ۶ مادر
هفت شهید ۱ مادر
هشت شهید ۱ مادر
و ۲ مادرکه نه شهیدتقدیم انقلاب کردند
وزنانی که صبر و ایثارشان نظام اسلامی راحفظ کرد...
💬MasoumehBigdeli
⏪خانه ام را برای کمک به رزمنده ها فروختم تا در آن دنیا برایم خانه ای بخرند.
#ماجرای_دیروز
💬سیدسجاد
⏪به کجا رسیدیم ؟؟ اون وقتها هر کس هر کاری از دستش برمیآمد، انجام میداد، بدون اینکه درنگی کند؛ حتی اگر این کار اسپند دودکردن و بافتن لباس یا شال گردن برای رزمندگان بود.
#ماجرای_دیروز
💬خدایا مرا پاکیزه بپذیر
⏪همه چی طبق برنامه بود،ابرقدرتها تامین مالی وتحریم میکردن،ترور،جنگ داخلی،احتکار فقر،گرونی ،بیکاری،مردم رو از درون،خوردمیکرد،فقط کافی بود31 شهریور صدام تیراول و شلیک کنه تایک هفته ایران نابودبشه، اماایران شکست نخورد، وبرنامه بهم خورد..
برای تکرار #ماجرای_دیروز فقط یک ایران کافیست.
💬دختر انشان
⏪چه زیبابوددر روزگاری که همه دنیامقابل مون ایستاده بودندهمدلی مردم ومسولین پشت همه دشمنان را به خاک زد حتی اونی که مال واموالی نداشت از کوچکترین داشته ش برای رزمندگان انفاق میکردالان چی شده که هرکسی به فکر رفاه خودشه ماهمون مردیم هستیم کافیه فقط #ماجرای_دیروز را به یاد بیاریم
💬مریم شهرکی
⏪بخدا این پیچ سخت هم تمام میشه و اوضاع رو ب راه میشه ....
ولی باید مثل همیشه اتحادمون رو موقع سختی ها به رخ کل دنیا بکشونیم، ما مردم روزهای سختیم ....
#ماجرای_دیروز
💬z.gharib
🔻افسران جوان جنگ نرم:
@Afsaran_ir
اعمال مستحب بیست و سومین روز از
چله ی شهدا ی حسینی
را از طرف🌷👇👇👇«نام شهید لقبش»
🌷شهیدی که در کربلا دفن شد🌷
تقدیم می کنیم به ساحت مقدس
خانم حضرت زینب سلام الله علیها
👈 شهیدی که در کربلا دفن شد
ابوریاض یکی از افسرای عراقی میگه:
توی جبهه جنوب مشغول نبرد با ایران بودیم که دژبانی من رو خواست. فرمانده مان با دیدن من خبر کشته شدن پسرم رو بهم داد. خیلی ناراحت شدم. رفتم سردخانه، کارت و پلاکش رو تحویل گرفتم. اونا رو چک کردم، دیدم درسته. رفتم جسدش رو ببینم. کفن رو کنار زدم ، با تعجب توأم با خوشحالی گفتم: اشتباه شده، اشتباه شده، این فرزند من نیست.
افسر ارشدی که مأمور تحویل جسد بود گفت: این چه حرفیه می زنی؟ کارت و پلاک رو قبلا چک کردیم و صحت اونها بررسی شده. هر چی گفتم باور نکردند. کم کم نگران شدم با مقاومتم مشکلی برام پیش بیاد.
من رو مجبور کردند که جسد را به بغداد انتقال بدم و دفنش کنم. به ناچار جسد رو برداشتم و به سمت بغداد حرکت کردم تا توی قبرستان شهرمون به خاک بسپارم. اما وقتی به کربلا رسیدم، تصمیم گرفتم زحمت ادامه ی راه رو به خودم ندهم و اون جوون رو توی کربلا دفن کنم. چهره ی آرام و زیبای آن جوان که نمی دانستم کدام خانواده انتظار او را می کشید، دلم را آتش زد. خونین و پر از زخم، اما آرام و با شکوه آرمیده بود. او را در کربلا دفن کردم، فاتحه ای برایش خواندم و رفتم
... سال ها از آن قضیه گذشت. بعد از جنگ فهمیدم پسرم زنده است. اسیر شده بود و بعد از مدتی با اسرا آزاد شد. به محض بازگشتش، ازش پرسیدم: چرا کارت و پلاکت رو به دیگری سپردی؟
وقتی داستان مربوط به کارت و پلاکش رو برایم تعریف کرد، مو به تنم سیخ شد
پسرم گفت: من رو یه جوون بسیجی ایرانی و خوش سیما اسیر کرد. با اصرار ازم خواست که کارت و پلاکم رو بهش بدم. حتی حاضر شد بهم پول هم بده. وقتی بهش دادم، اصرار کرد که راضی باشم. بهش گفتم در صورتی راضی ام که بگی برای چی میخای. اون بسیجی گفت: من دو یا سه ساعت دیگه شهید میشم، قراره توی کربلا در جوار مولا و اربابم حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام دفن بشم، می خوام با این کار مطمئن بشم که تا روز قیامت توی حریم بزرگترین عشقم خواهم آرمید...
👌شهید آرزو میکنه کنار اربابش حسین دفن بشه، اونوقت جاده ی آرزوهای من ختم میشه به پول، ماشین، خونه، معشوقه زمینی، گناه و ...
خدایا! ما رو ببخش که مثل شهدا بین آرزوهامون، جایی برای تو باز
نکردیم.
1_28321411.mp3
زمان:
حجم:
5.43M
🎧 صوت روایت:
💠 مرگ یا شهادت...
🔰 #حاج_حسین_یکتا
🌷 @shahidegomnam14 🌷