حاجی ۵۸ سالش بود، متولد سال ۱۳۳۷ بود. مرد فداکاری بود. خیلی ایثار و از خود گذشتگی کرد.
لس آنجلس معروف است به این که ایرانی زیاد هست. آیا میان اینها، انسانهای مذهبی هم بودند؟
بگذارید یک چیزی راجع به حاجی بگویم. حاجی مقید به این نبود که طرفش، حتماً مسلمان باشد. دوستان یهودی زیادی داشت که به مسجد کمک میکردند. این یهودی ها به ظاهر یهودی بودند، اما حاجی عاشق اهل بیتشون میکرد. آنها را در ماه مبارک رمضان به سفره افطاری دعوت میکرد. بهشون میگفت: بیایید با ما افطار کنید. یهودی ها میگفتند ما که مسلمان نیستیم. میگفت چکار دارید؟ شما بیایید با ما افطار کنید. یهودی ها سیاهی های مسجد و جو مسجد را که میدیدند منقلب میشدند. خود یهودی ها خیلی از نزدیکانشان را به این برنامه ها دعوت میکردند. باور میکنید؟ عمده این کمک های مالی را همین یهودی ها در لسآنجلس میکردند، مسیحیها هم کمک میکردند، فقط ایرانی ها نبودند.
3.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ_شهدا
🔴این فیلمو تمام طلب کاران از انقلاب حتما ببینند و خجالت بکشند
مرد شما بودید و بس❤️❤️😔
#پیشنهاد_دانلود👆
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
اعمال مستحب سی وپنجمین روز از
چله ی شهدا ی امام حسینی🌷
ازطرف شهیدی که اولین ذبیح فاطمیون بود🌷
شهید مدافع حرم رضا اسماعیلی🌷
تقدیم می کنیم به ساحت مقدس
خانم حضرت زینب سلام الله علیها
شهربانو سابقی فضلی مادر شهید است؛ ایرانی است، همسرش را 13 سال پیش از دست داده و در این سال ها برای دو فرزندش هم مادر بوده هم پدر. روبه رویش که می نشینیم ، می بینیم مثل خیلی از مادران شهدا، هم یک دل بزرگ دارد و هم یک ایمان محکم، آنقدر که طاقت آورده این همه مدت، دوری تنها پسرش را...فرزندی که «اولین ذبیح فاطمیون» لقب گرفته است؛ بله...درست حدس زدید...رضا جوانی است که بدون سر به آغوش مادر بازگشته؛ سرش، به دست نیروهای جلاد تکفیری مظلومانه از بدن جدا شده تا پیکر رضا ، بدون سر برگردد و بشود یکی از گل های خوشبوی بهشت رضای مشهد.
خانم سابقی فضلی ، فکر می کنید چرا رضا راه شهدا را انتخاب کرد؟
شهادت در خانواده ما موروثی است؛ برادر من 30 ساله بود که در عملیات آزادسازی پل خرمشهر شهید شد، دوتا خاله هم دارم که هر کدام یک شهید تقدیم کشورکرده اند. رضا هم همان راه را رفت.
پدر رضا مهاجر بود؟
بله همسرم ، با اینکه اهل افغانستان بود اما در همین مشهد به دنیا آمده بود، هردو فرزند من هم همینجا به دنیا آمدند، آقا رضا بچه اولم بود که 26 مهر 71 به دنیا آمد. خیلی هم پرشروشور بود، حتی دیپلمش را نگرفت، اینکه در اینترنت نوشته اند دانشجوی دانشگاه فردوسی مشهد بوده درست نیست. اینکه نوشته اند سنی بوده، درست نیست رضا شیعه بود.
اولین بار که اعزام شد 19 ساله بود. وقتی شهید شد 21 ساله بود.
با رفتنش مخالفت نکردید؟
نه...دیدم میلش به رفتن است، دلش آنجاست... فقط یک بار برگشتم گفتم نمی شود نروی؟گفت مادر تو خودت خواهر شهیدی، چطور چنین چیزی از من می خواهی؟ همانجا دهانم بسته شد... دیگر چیزی نگفتم.
تا جایی که به من گفته اند ، رضا در شهرک زمانیه شهید شده، این شهرک یکی از منطقه های شیعه نشین سوریه است. در این منطقه شب ها تکفیری ها پیشروی می کردند ،به همین دلیل شیعه ها تمام چراغ ها را خاموش می کردند تا هیچ نوری نباشد . بعد در یکی از همین شب ها که تاریکی مطلق بوده، شهید مجتبی واعظی یکی از نیروهای جوانی که تازه به سوریه اعزام شده بوده و حالا هم جاویدالاثر است، برای رساندن یک پیام از خیبر 8 به خیبر 9 اعزام می شود، اما چون فاصله شان ازمنطقه دشمن خیلی کم بوده، به خاطر تاریکی هوا از خیبر 9 رد می شود، رضا این صحنه را می بیند و خودش دنبالش می رود تا او را برگرداند. هرچقدر هم که دوستانش می گویند نرو خطرناک است، تو هم اسیر می شوی گوش نمی کند. بعد انگار هر دو وارد منطقه داعشی ها می شوند. رضا تا جایی که مهمات داشته از خودش دفاع می کند، بعد که مهماتش تمام می شوند اسیر می شود. انگار داعشی ها از روی عمد بیسیم رضا را روشن می گذارند که دوستانش صدایش را بشنوند و بترسند، بعد اول مجتبی واعظی را شکنجه و شهید می کنند و بعد می آیند سراغ رضا. فقط چون فهمیده بودند که رضا فرمانده
انگار داعشی ها از روی عمد بیسیم رضا را روشن می گذارند که دوستانش صدایش را بشنوند و بترسند، بعد اول مجتبی واعظی را شکنجه و شهید می کنند و بعد می آیند سراغ رضا. فقط چون فهمیده بودند که رضا فرمانده اطلاعات عملیات فاطمیون است، چند بار از او می پرسند که برای چه اینجا آمدی؟ رضا هم می گوید:به خاطر حضرت زینب (س).. آنها هم می گویند، اگر به مقدساتی که به آنها معتقدی پشت بکنی ، ما تو را آزاد می کنیم . اما رضا می گوید من به خاطر حضرت زینب(س) آمده ام سرم را هم بدهم؛ محال است به اعتقاداتم پشت کنم. بعد هم داعشی ها، درحالی که رضا مدام یا علی، یا زینب می گفته او را شهید می کنند... ذبح می کنند. همرزمان رضا که صدای او را می شنوند ، طاقت نمی آورند، یک گروه تشکیل می دهند و می روند شهرک زمانیه را پس می گیرند، پیکر رضا را هم پیدا می کنند اما انگار داعشی ها که فهمیده بودند او فرمانده است، سرش را بعنوان جایزه موقع عقب نشینی با خودشان برده بودند...بعدها عکس سر رضا را منتشر کردند.