هدایت شده از هنر لیلی ماندن
[Forwarded from سروش]:
🌐حرفما:
🔴#نشر_حداکثری
جناب آقای دکتر علی عسگری
سلام علیکم
✅ضمن تشکر از زحمات حضرتعالی
خدمتتان عارضیم که روند کلی برنامه ها در رسانه ی ملی چندان مطلوب نبوده و در مواردی باعث آزرده گی خاطر هموطنان شده است...
- تبلیغ بی اندازه و بی حد و حصر کالاهای خارجی در میدان جنگ اقتصادی
- رواج مسابقاتی که از اساس و مبنا حرام اند! همچون مسابقه ی برنده باش و قرعه کشی هایی که برای حضور در اپلیکیشن ها صورت می گیرد و اکثر مردم بدون اطلاع از حرمت آن، با اعتماد به رسانه ی ملی در آن شرکت کرده و اموالشان آلوده به حرام می شود.
- پخش آهنگ های بسیار مبتذل در برنامه های کودک و خندوانه و ... به خصوص در اعیاد به شکلی که کودکان معصوم و عموم خانواده ها را با آنچه مرضی خداوند نیست می آمیزد.
- حرمت شکنی، لودگی و شوخی های جنسیِ خارج از عرف فرهنگ اسلامی و عادی سازی آن در بسیاری از برنامه های طنز و سرگرمی .
- استفاده و بزرگ نمایی بیش از حد، از شخصیت های هنری و ورزشی در برنامه های زنده و مسابقات و... به عنوان مجری و میهمان و تبدیل آن ها به الگوهای تاثیر گذار بر جوانان و نوجوانان. اشخاصی که اساسا پیشینه اعتقادی و سیاسی و هویتیِ درستی نداشته و معاندین نظام در موقع لزوم از این اشخاص بهره برداری سیاسی می کنند.
- استفاده از بازیگران خارجی بد سابقه (رقاصه و بدکاره) در برخی برنامه ها و فیلم ها و سریال های تلویزیونی.
-اتفاقات ناگوار پی در پی و القاء یأس در خانواده ها و نمایش خانه ها و زندگی های اشرافی و تجملیّ در سریال ها در چنین شرایط بد اقتصادی و کمبود محتواهای ارزشی و دینی در آن ها.
-بی توجهی به حجاب اسلامی بانوان، به طوری که برخی با آرایش های زننده و حجاب ناقص ظاهر شده و با عادی سازی روابط قبل از ازدواج و عشوه گری زنانه به رواج بی حیایی در سریال ها و تبلیغات و برنامه های زنده دامن میزنند.
و....
- اما آنچه که این روزها دل مردم مومن را بیش از پیش آزرده و آن ها را نگران آینده و سرنوشت کودکان و نوجوانان کرده است، اجرای سند ۲۰۳۰ به شکل نامحسوس در برخی برنامه ها از جمله برنامه ای در شبکه سلامت به نام حال خوب است.
این برنامه در حالی که از خانم دکتری به ظاهر چادر به سر استفاده می کند تا کارشناس را مذهبی و اعتماد مردم متدّین را برانگیزد، به صورت صریح از خود ارضایی سالم سخن میگوید و مجوز این عمل شنیع را برای نوجوانان صادر میکند و کارشناس دیگر به حمایت از ایشان قبح این عمل را پایین تر آورده و با مقایسه آن با دروغ و غیبت در جامعه این کار را توجیه می کند .
💥برای قرائت ادامه ی نامه و امضای ان به لینک زیر مراجعه فرمایید👇👇
https://fa.petitions24.com/217790?u=2312377&uv=12073426&utm_source=whatsapp
🆔️@harfema
📢📢📢📢📢
سلام علیکم
بزرگواران💐
⬅️از مراقبتهای این چله،
مراقبت برکنترل خشم👌😡
ان شاالله بنا داریم هر روز یک راهکار عملی را داشته باشیم🌟
🌿🌻☘🌻🌿🌻☘🌻🌿
هدایت شده از نو+جوان
8.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 #ببینیم | 💡 گر چه در غربت بود اما چراغی برای همه شد.
♨️ مردی که آقا با خواندن سرنوشت او و شنیدن نامش نیرو میگیرند...
💫 رسانه نوجوانان و دانش آموزان سایت Khamenei .ir👇
🌱 @Nojavan_Khamenei
﷽
سلام علیکم
سی ویکمین روز از🌷چله نهم🌷
اعمال مستحبی امروزمان را به #نیابت از
شهید با کرامت از ذریه حضرت زهرا سلام الله علیها
❣️طلبه ی شهید سید مرتضی شفیعی❣️
#هدیه می کنیم
محضر نورانی
☀️ حضرت جوادالائمه علیه السلام☀️
و از حضرتش #تقاضا می نماییم تا با نگاه کریمانه خود؛
✅ما و تمام جوانان ایران اسلامی را #عاقبت_بخیر گردانند و
✅زندگی ما را به سمتی سوق دهند که #زمینه_سازظهورموعودعالم_هستی ، حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه گردیم
ان شاء الله
طلبه شهید سید مرتضی شفیعی به عنوان فرزند دوم آیت الله سید علی شفیعی در 22 فروردین ماه سال 1346 در اهواز دیده به جهان گشود و پس از طی دوران کودکی به تحصیل علوم دینی پرداخت.
این شهید والامقام که طلبه علوم دینی حوزه های علمیه اهواز و قم بوده است در تاریخ 4 دی ماه سال 1365 در اروند رود به فیض شهادت نائل آمد و پس از 15 سال پیکر مطهرش شناسایی و به اهواز منتقل شد.
شهید سید مرتضی شفیعی در سن 19 سالگی در عملیات کربلای 4 به شهادت رسید.
پیکر مطهر شهید شفیعی در چهارم خرداد ماه سال 1380 پس از تشییع در اهواز، در مقبره خانوادگی اش، در بقعه متبرکه علی ابن مهزیار اهوازی آرام گرفت و زیارتگاه عاشقان شد.
زندگینامه
طلبه ی شهید سید مرتضی شفیعی در خانوادهای اهل علم و روحانیت ، متولد شد.از کودکی آداب و تربیت اسلامی به همراه هوش و استعداد فوقالعاده، آینده درخشانی را برای او ترسیم کرده بود و علاوه بر این صوت دلنشین قرائت قرآن او هم از خصوصیات ممتازش به شمار میآمد.پس از کسب دیپلم، تحصیل علوم حوزوی را آغاز کرد و همزمان در رشته حقوق دانشگاه تهران پذیرفته شد. نبوغش باعث شده بود که آینده درخشانی از نظر علم و اجتهاد برای او پیشبینی شود.اما شور و شوق حضور در جبهههای دفاع مقدس و تبعیت محض از حضرت امام و عشق و معرفت او به مقام عظمای ولایت باعث شد تا با وجود اصرار اساتیدش در ادامه تحصیل علم، چون سایر جوانان مخلص مسیری جز جهاد را طی نکند. پس از حضور و مجروحیت در عملیات والفجر-۸، سرانجام در عملیات کربلای ۴ به آرزوی والای خود نائل شد و پس از آنکه سالها مفقودالاثر ماند، سرانجام در ۴ خرداد ۱۳۸۰ پیکر مطهرش در جوار بقعه علی بن مهزیار اهوازی به خاک سپرده شد.
* پایبندی شهید به اعتقادات
آقا مرتضی بسیار متدین و مومن بود. نامگذاری او به این دلیل بود که مادر شهید در دوره اقامت در نجف اشرف، او را باردار شد و پس از بازگشت پدر و مادر از نجف متولد شد لذا پدر بزرگوارمان از باب ارادت به حضرت علی(ع) او را «مرتضی» نامیدند.
شهید سید مرتضی ملتزم به نماز شب و مستحبات بود و این که چه دعایی را اول ماه بخواند و چه نافلهای را انجام دهد جزو برنامههایش بود. تقریبا همیشه قرآن و مفاتیح، همراه این شهید بود. به صحیفه سجادیه بسیار علاقهمند بود. خیلی قرآن میخواند و البته تلاشش برای این که کسی متوجه حالات معنوی او نشود، جدی بود. در قنوت نماز شب برای شهادتش دعا میکرد. تقریبا یکی از مسائلی که مورد علاقه و توجهاش بود، تکرار آیاتی بود که بر ناپایداری دنیا و پایداری آخرت دلالت دارند.
* بینشها و رویکردهای شهید
انقلاب که پیروز شد، 11 ساله بود و خیلی به امام ارادت داشت. حتی سال اولی که به یکی از مدارس علمیه قم رفت، شاکی شد که چرا عکس امام در حجرهها نیست؟! چرا این جا از امام صحبتی نمیشود؟! که بعدا آن مدرسه را ترک کرد و به مدرسه الهادی که زیر نظر آیتالله مشکینی بود رفت. تعبیری که راجع به امام در وصیتنامهاش دارد: «سرسپردگی بیقید و شرط» است. از امام به «پیر و مراد» تعبیر میکند.
در وسایل شخصیاش عکس زیبایی از امام بود که پشت آن نوشته بود: «سببنا المتصل بین الارض و السماء»
بهترین مثال برای بیان ارادت آقا مرتضی به امام همین جبهه رفتنش است. خیلیها به او گفته بودند که تکلیف شما ماندن در حوزه است. حتی یکی از اساتیدش به نام حاج آقا امین شیرازی بعد از شهادت آقا مرتضی به من گفتند که من به سید مرتضی گفته بودم تو حرام است به جبهه بروی چون تو امید آینده حوزه هستی.
منتهی ایشان به امام نامهای نوشته بود و در نامه برای امام توضیح داده بود که من طلبهای هستم با این شرایط و اظهارنظر اساتیدم این است، اما شما جبهه را بر هر چیز مقدم شمردهاید. شما مرجع و مقتدای من هستید. لطفا بگویید تکلیف من چیست؟
یک یادداشتی هم پیوست نامه کرده بود خطاب به مسئولان دفتر امام و قسمشان داده بود که خودشان نامه را جواب ندهند و گفته بود که برای من نظر امام حجت است
بعدا مرحوم آیت الله توسلی جواب نامه را داده بودند که ما نامه شما را خدمت امام عرضه کردیم و ایشان فرمودند که مادامی که جبهه نیاز دارد، جبهه مقدم است بر همه چیز.
آقا مرتضی وقتی جواب نامه اش را خواند گفت: اجتهاد و تقلیدم یکی شد تشخیص خود من این بود که باید به جبهه بروم و حالا مرجعم هم همین را گفته است، تکلیفم مشخص شد.
* مدت حضور شهید در جبهه
ایشان از سال 64 شروع به جبهه رفتن کرد. اولین عملیات رسمی که در آن شرکت کرد والفجر 8 بود در بهمن 64، اما اراده الهی این شد که قبل از شروع عملیات، بر اثر اصابت ترکش خمپاره از ناحیه پا مجروح شد و کنار اروند افتاد و از آب هم عبور نکرد ولی در تک و پاتکهای بعد از عملیات شرکت کرد. عملیات بعد هم کربلای 4 بود که در آن به شهادت رسید.
برای عملیات «کربلای 4»، 25 آذر از قم آمد که به جبهه برود. سید مرتضی در قم طلبه بود ولی هر وقت که بهش خبر میدادند عملیاتی هست، خودش را به جبهه میرساند. سیدمرتضی از اول بچه مومنی بود، منتهی شوق شهادت خصوصا بعد از عملیات والفجر 8 و شهادت برخی از دوستانش یک حالت بیقراری در او ایجاد کرده بود.
شهادت یا اسارت...
بیست و چهارم آذرماه آقا مرتضی در حجره ناهار مهمان من بود گفت دارم میروم اهواز. با هم رفتیم راه آهن. برای بدرقهاش رفتم ولی این آخرین دیدار ما بود. در اهواز که بود هنوز با هم تماس تلفنی داشتیم. تا یک روز صبح، رادیو را که روشن کردم، مارش عملیات میزد. عملیات کربلای 4 قرار بود عملیات گستردهای باشد. حاج آقا تماس گرفتند و گفتند که اگر برایت مقدور است بیا اهواز. بلیت گرفتم و رفتم. به اهواز که رسیدم، شنیدم که عملیات موفق نبوده و عدهای شهید شدهاند و عدهای هم مفقود آقا مرتضی که با بچهها برنگشت دو معنا میتوانست داشته باشد؛ یا شهادت یا اسارت ولی او مفقود بود و وضعیتش مشخص نبود.
من با بچهها، چند روز مناطق عملیاتی را گشتیم، اما هیچ اثر و خبری به دست نیامد. اخبار متناقضی از شهادت یا اسارت سید مرتضی بود. مدتی بعد هم کولهپشتی و لوازم شخصیاش را به اهواز آوردند و من رفتم و آنها را تحویل گرفتم. وصیتنامه بود و دیگر وسایلش. نامهای هم برای من نوشته بود که کارهایی را انجام بدهم. چند نوار و کتاب به امانت پیشش بود که گفته بود تحویل بده. پول مختصری بود که گفته بود به فلان صندوق قرضالحسنه داده شود و چند روزی هم روزه احتیاطی داشت.