9.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خودمان را آماده کنیم
برای سربازی امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف❣️
هدایت شده از ستاد پشتیبانی جبهه مقاومت
🌺 توشه ای برای آخرت...
🔴 پيامبر اکرم (ص): هرکس بشنود صداي مسلماني را که فرياد مي کند: مسلمانان به فريادم برسيد و او کمک نکند، ديگر؟ مسلمان نيست...
🔴 امروز #یمن کربلاست به یاریشان بشتابیم...
بانک ملی:
6037991899958791
🔴 بنام ستاد پشتیبانی مردم یمن
🔴 پرداخت آسان:
https://www.payping.ir/d/gxFq
🔴 لطفا تصویر فیش واریزی را برای ما ارسال فرمایید:
@salamygarm
🔴 و یا از طریق سایت رسمی مقام معظم رهبری اقدام نمایید:
http://www.leader.ir/fa/monies
اجرکم عندالله
ستاد پشتیبانی جبهه مقاومت:
تلگرام
👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAAD_wDp90iUxIVzFpng
ایتا
👇👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/3071541250C3f7d25e894
سروش
👇👇👇👇
http://sapp.ir/moghavematt
﷽
سلام علیکم
سی وششمین روز از🌷چله نهم🌷
اعمال مستحبی امروزمان را به #نیابت از
شهید با کرامت از ذریه حضرت زهرا سلام الله علیها
شهید مدافع حرم🌹
شهید سید مجتبی ابوالقاسمی❣️
#هدیه می کنیم
محضر نورانی
☀️ حضرت جوادالائمه علیه السلام☀️
و از حضرتش #تقاضا می نماییم تا با نگاه کریمانه خود؛
✅ما و تمام جوانان ایران اسلامی را #عاقبت_بخیر گردانند و
✅زندگی ما را به سمتی سوق دهند که #زمینه_سازظهورموعودعالم_هستی ، حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه گردیم
ان شاء الله
خاطره ای ناب از منش و اخلاق والای دومین شهيد مدافع حرم شهرستان دزفول به قلم و روایت دوستان شهید
****
گوشی تلفن همراهم زنگ خورد. سید مجتبی بود. گفتمش آقا سید عجب شبی زنگ زدی ، شب میلاد حضرت ابوالفضل (ع) است و من عیدی میخوام. سید فقط میگفت محمد شوخی بزار برای بعد فقط بگو کجایی؟ گفتم مسجدم، گفت سریع بیا دم در. دلم ریخت و نگران شدم با عجله خودم رو به دم در رسوندم. سید نگاهی بهم کرد و گفت چرا پس با دمپایی اومدی . من عجله دارم سریع کفش بپوش و بیا فلان آدرس دنبالم. منم سریع کفش پوشیدم و رفتم ، دیدم بله آقا سید شخصی رو دستگیر و مقداری طلا و جواهرات سرقتی ازش گرفته.
خلاصه با هر سختی که بود سارق رو به حوزه منتقل کردیم. سید به عنوان مسول عملیات حوزه بسیج چندتا سوال ازش پرسید و شروع کرد به نصیحت کردنش که این مال دزدی چ تاثیراتی رو زندگی و فرزندت داره و ... شخص تحت تاثیر صحبتها،مهربانی و شخصیت سید مجتبی قرار گرفت و گریه میکرد. در نهایت زنگ زدیم به صاحب منزل سرقت شده اومد و گفت طلا و جواهرات رو بهم بدهید من ازش شکایتی ندارم.
خلاصه سید به سارق گفت که آزادت میکنم که بری شخص که از صحبتهای سید تحت تاثیر قرار گرفته و فهمید شب میلاد حضرت ابوالفضل است اصرار داشت که دست سید رو ببوسه و سید اجازه نمیداد، سید قران کوچکی از جیبش دراورد و گفت این رو ببوس و در پناه قرآن برو ...