eitaa logo
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
2.7هزار دنبال‌کننده
20هزار عکس
10.4هزار ویدیو
259 فایل
انس با شهداء برای همنشینی با امام زمان«ع» ومرافقةالشهداء من خلصائک اَللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفِیقَ الشَّهادَةِ فِی سَبِیلِکَ تَحْتَ رایَةِ وَلِیِّکَ الْمَهْدِیّ(عجل الله) السلام علیک یا من بزیارته ثواب زیارت سیدالشهداء یرتجی
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹یک حدیث قدسی هست که خیلی عجیبه ♦️خداوند تبارک و تعالی میفرماید: يا مُطْلَقاً فِي وِصٰالِنا، اِرْجِع؛ وَ يا مُحلفا عَلِيِّ هجرنا، كَفَر؛ أَنَّما ابعَدنا اِبْليس لِانَه لَمْ يَسْجُدُ لَكَ، فَواعَجَبا كَيْفَ صَالَحَتْه وَ هَجَرتَنا ♦️ای كسی كه وصال ما را ترك كرده‌ای، برگرد.و ای كسی كه بر جدايی از ما سوگند خورده‌ای، سوگند خود را بشكن. ♦️ما ابليس را برای اين از خود رانديم كه بر تو سجده نكرد، پس چقدر عجیب است كه تو او را دوست خود گرفته‌ای و ما را ترك كرده‌ای.... 📚بحرألمعارف، جلد ۲، فصل ۶۲
▪️اول آبان سالگرد شهادت، فرزند برومند امام راحل، حضرت آیت الله حاج آقا مصطفی خمینی به دست مزدوران شاه خائن و حزب بعث عراق 🕊شادی روح بلندش صلوات
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
▪️اول آبان سالگرد شهادت، فرزند برومند امام راحل، حضرت آیت الله حاج آقا مصطفی خمینی به دست مزدوران شا
🌹 امام مرگ را لطف پنهانی خدا دانست! ♦️عظمت روحی امام خمینی در کلام رهبرمعظم انقلاب ◾️امام خامنه ای: مرد مسنّی در سنین نزدیک به هشتاد سال در آن زمان، وقتی که فرزند و برجسته‌اش از دنیا رفت - که در واقع یک عالم ممتاز و یک امید آینده بود - جمله‌ای که از او نقل شد و شنیده شد، این بود که «مرگ مصطفی از است»! او این را مهربانی الهی و لطف پنهانی خدا تلقّی کرد؛ این‌طور فهمید که خدا به او لطف کرده است؛ آن هم لطفی پنهانی! ◾️ببینید چقدر عظمت میخواهد در یک انسان! این مصیبتها و این سختیها و این شدّتهایی که در دوران انقلاب بر این مرد بزرگ وارد آمد و او مثل کوه استواری آنها را تحمّل کرد، ریشه‌اش در همین است که در مقابل مرگ عزیزی این‌چنین، چنین برخوردی پیدا میکند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بیست و هفتمین روز از چله 🍃🌷سی و پنجم ( )🍃🌷 مهمان سفره بانوی شهید 🥀 عصمت پورانوری 🥀هستیم.
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ از مدرسه برگشت و با ناراحتی وارد خانه شد و یک گوشه نشست و به مادر گفت: «من دیگر مدرسه نمی روم». مادر دلیل ناراحتی اش را پرسید. عصمت گفت: «من می خواهم با کامل به مدرسه بروم. خانم مدیر می گوید یا باید لباس فرم مدرسه را بپوشی یا اجازه ورود به مدرسه را نداری. من دیگر مدرسه نمی روم. لباس فرم لباسِ پوشیده ای نیست!» مادر فردا می رود مدرسه تا پرونده ی عصمت را بگیرد. به مدیر می گوید :« من چهار دختر دارم. می‌خواهی بلیط جهنم را برای خودم بخرم و دخترانم را بی‌حجاب کنم! برای آخرتم چه کنم!» و این جا اعتقادات عصمت و اقتدار کلام مادرش بر قانون مدرسه غالب می شوند و عصمت با پوشش کامل به مدرسه می رود و هم رنگ جماعت نمی شود تا لبخند خدا را ببیند. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
قصه زندگانی عصمت، افسانه نبود. او عصمت بود. عصمت وارانه زیست و به آرزوی دیرینه‌اش رسید او منتظر واقعی ظهور بود و می‌گفت: با اخلاق و رفتارشایسته‌مان باید زمینه‌ساز ظهور حضرت مهدی( عج) باشیم.
شهید عصمت پورانوری خواهر ۱۹ ساله‌ای که اسوه حجاب و عفاف زنانه گشت. او در سال ۱۳۴۱ در شهرستان دزفول متولد شد. در خانواده‌ای مومن و دامان گرم و صمیمی مادری متعهد و پدری که رزق حلال را به مهر و لبخند به فرزندانش تقدیم کرد زندگی گذراند. از کودکی علاقه وافری به یادگیری مسائل دینی داشت. در دوران انقلاب با حضور در مراسم و برنامه‌های راهپیمایی گام به گام در کنار مردم بود. تا اینکه انقلاب شکوهمند اسلامی به رهبری امام خمینی(ره) به پیروزی رسید. پس از انقلاب یکی از پیشگامان لبیک به ندای امام راحل در امر نهضت سواد آموزی بود به طوری که در تمام جلسات حضور داشت و به عنوان مربی نمونه در این نهاد مشغول به کار شد. او همزمان به فعالیت‌های تبلیغی جهادی و مذهبی پرداخت. علاقه خاصی به روحانیت و منصوبین امام راحل داشت به گونه‌ای که برای شهادت شهید مظلوم انقلاب آیت الله دکتر بهشتی از اعماق وجودش روز‌های زیادی گریه و بی تابی کرد. چون اعتقاد داشت: رمز پیروزی اسلام امام و روحانیت مبارز با استکبار جهانی است و آنان توشه‌ی راه رسیدن به مقصد انقلابند. منتظر واقعی ظهور بود و می‌گفت: با اخلاق و رفتارشایسته مان باید زمینه ساز ظهور حضرت مهدی عج باشیم.
شروع جنگ تحمیلی و حمله هوایی و زمینی دشمن به شهر بی دفاع دزفول در ستاد‌های پشتیبانی جنگ داوطلبانه به یاری شتافت. عصمت در بسیج مستضعفین نیز حضور داشت و مسئولیت یکی از پایگاه‌های شهر را به عهده گرفت. او در این مسیر برای دفاع در برابر پیشروی دشمن به آموزش نظامی زنان شهرش پرداخت. خواهر ۱۹ ساله‌ ما گوی سبقت را از هم سن و سالانش ربود تا جایی که به امدادرسانی خواهران گرفتار در زیر آوار حملات موشکی شتافت و پس از آن تا ساعت‌ها به غسل و تکفین خواهران شهیدش مشغول شد. هر گاه از او می‌پرسیدند چرا بی هیچ دلهره‌ای در اینجا حضور داری؟ او با آرامشی خاص جواب می‌داد: نباید اجازه دهیم پیکر مطهر خواهرانمان بر زمین بماند. خواهر ۱۹ ساله‌ ما در اوج آتش باران دشمن بعثی به شهر جبهه‌ دزفول مجری سنت حسنه ازدواج آسان شد. در کمال قناعت و مهریه‌ی یک جلد کلام الله مجید با رزمنده‌ای که دائم در جبهه حضور داشت پیوند آسمانی بست؛ و بی هیچ مراسمی به خانه بخت رفت. هر لحظه که از عمر شریفش می‌گذشت در آرزوی رسیدن به قافله شهدا بود بار‌ها به آشنایان و اطرافیانش می‌گفت: من آرزو دارم مثل حضرت زهرا(س) و در زیر چادرم شهید بشوم.
حجاب جزو لاینفک زندگانی اش بود. شب‌ها با حجاب کامل می‌خوابید. وقتی از او سوال می‌کردند چرا اینگونه مجهز می‌خوابی؟ جواب می‌داد: اگر خانه مان بر اثر حمله موشکی مورد اصابت قرار گرفت نمی‌خواهم موقع بیرون کشیدن جسم بی جانم از زیر آوار چشم نامحرمی بر من بیفتد. ۶۶ روز از ازدواجش نگذشته بود که همراه جاری و مادرشوهرش در مراسم بزرگداشت شهدای عملیات بستان شرکت کرد. درست در لحظاتی که جمعیت مردم بر روی پل قدیم دزفول رسیدند هواپیما‌های دشمن بعثی آن‌ها را مورد اصابت راکت قرار دادند. عصمت تکبیرگویان در حالی که ققنوس وار در ورای حجاب خویش پیچیده بود مظلومانه به شهادت رسید. اما او تنها پرواز نکرد بلکه جاری اش (شهید مرضیه بلوایه) و مادرشوهرش (شهید فاطمه صدف ساز) نیز در آن حادثه به شهادت رسیدند. عصمت و مرضیه هر دو نوعروس بودند در حالیکه همسرانشان در جبهه‌های نبرد حضور داشتند.