روزی که قرار بر بازگشت او به جبهه بود، به محض خروج از منزل فورا به خانه بازگشت و ابراز دلتنگی نمود؛ من در همان لحظه متوجه شدم که این دیدار آخر است.
دلتنگی بسیار باعث شد تا دست بچهها را گرفته و تا پای ماشین برویم. شهید با دیدن چشمان گریان فرزندانش، دو جوجه رنگی برایشان خرید تا با آرامش از پدر جدا شوند.او رفت و دیگر باز نگشت و در جاده اهواز- اندیمشک، به سبب ماموریتی که بر عهده داشت به شهادت رسید.
همسر شهید با اشاره به علاقه وافر شوهر جوانش به شهادت، در حالی که فقط ۲۵ سال داشت
یک روز شهید به خانه آمد و گفت: می خواهم از سپاه استعفا بدهم گفتم چرا؟ گفت چون هر بار که به جبهه می روم و شهید نمی شوم خجالت می شکم. گفتم هر کار که صلاح می دانی انجام بده. و شهید هم استعفا خودش را داد. شب موقع خواب دیدم که گریه می کند علت را پرسیدم گفت: امام ر ا در خواب دیدم و به من گفت: سلاحت را زمین نگذار و ایشان دوباره به سپاه مراجعه کرد و برای ادامه خدمت وارد سپاه شد.
رحیم سه درخواست از من داشت، اول اینکه اگر با لباس رزم، خارج از میدان جنگ و در منزل از دنیا رفت، این موضوع را به کسی بازگو نکنم؛ زیرا او خجالت میکشید که لباس مقدس سپاه بر تن داشته و در میدان جنگ به شهادت نرسد.
دوم اینکه اگر خبر شهادتش را شنیدم، دستانم را به آسمان بلند کرده و از ته دل شاکر خداوند باشم که همسرم را به آرزویش رسانده است.
و سوم اینکه هنگام غسل و کفن، چند بیت شعری با مضمون ایثارگری در گوشش زمزمه کند.
وی اعلام خبر شهادت همسرش را بسیار غیر منتظره توصیف کرد و گفت: در مراسم ختمی که به مناسبت فوت اقوام شهید برپا بود، من متوجه رفتارهای عجیب و ناراحتیهای آشنایان شدم؛ اما دلیل این برخوردها را نمیدانستم.
بعد از ساعتی با ورود دوستان و اهالی محله همسرم از شمال کشور، متوجه بیقراری از سوی آنها شدم.
در آن لحظه بود که دلم لرزید و از شهادت همسرم مطلع شدم.
وی از دیدار آخر با همسر شهیدش در حالی که لباس آخرت بر تن داشت سخن گفت: هنگامی که همسرم را برای خداحافظی آخر در آغوش گرفتم و از درد خود برایش زمزمه میکردم؛ ناخودآگاه ابیاتی که او به من سفارش کرده بود بر زبانم جاری شد. صورتم را به صورتش چسبانده و اشعار را در گوشش زمزمه کردم و اینگونه حال و هوای جمعیت دگرگون شد.
همسر شهید حقیری ادامه داد: خداوند را به جهت توفیقی که نصیبم کرد شاکرم. این باعث افتخار من است که در رکاب همسری بودم که مردانه در راه ولایت، وطن و ناموس جنگید و من همچنان حضور او را در خانه حس میکنم.
و اینگونه بود که عبدالرحیم حقیری در نهم اردیبهشتماه سال ۶۸، در اهواز به شهادت رسید.
کرامتهایی از این شهید بزرگوار 👇👇
بعد از شهادت
زمانی که در منجیل زلزله آمده بود و مردم کمک می کردند به خودم گفتم: که دوست دارم کمک کنم ولی نمی دانم چه بدهم؟ شب در خواب شهید را دیدم که یک دست لحاف را بیرون آروده و یک پیراهن از بقچه اش درآورده و با یک بسته حبوبات به من داد تا به زلزله زدگان بدهم.
من هم وقتی بیدار شدم آنها را آماده کردم و وقتی رفتم تا پیراهن شهید را هم بدهم و با کمال تعجب دیدم که آن پیراهن آماده و روی بقچه است.
با یکی از دوستان شهید در ارتباط مستقیم بودیم و رفت و آمدمان حتی بعد از شهادت هم به هم نخورده بود تا اینکه بر اثر نقل مکان آنها مدت یک ماهی بود که از هم خبر نداشتیم. یک شب بعد از یک هفته بیماری مهدی دیدم زنگ در به صدا درآمد. و همان دوست شهید و همسرش در پشت در ایستاده اند و گفتند: خواب دیدم که شهید با ناراحتی در حالی که یک پاکت در دستش است، به منزل می آید جلو آمدم تا با او دست بدهم شهید دست نداد و گفت: چطور دوستی هستی که یک هفته پسرم بیمار است و از او خبر نداری سریع پاکت میوه را از او گرفته و وقتی بیدار شدم ب منزل شما آمدم. تا حال مهدی را بپرسم و همچنان دوستیمان ادامه دارد.
روایتی از دختر شهید:
خواستگاری برای من آمده بود و نمی دانستم چه جوابی به او بدهم تا اینکه پدرم(شهید) را خواب دیدم که به من گفت: مورد خوبی است حتماً جواب مثبت به ایشان بده. یک هفته دیگر می آیم. و آن شد که به همسرم جواب مثبت دادم و الحمدالله همسرم بسیار مومن و مقید و بسیجی است.
30.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
روضه خوانی حاج محمود کریمی در مراسم وداع با پیکر شهید آتشنشان شهید قریب رضا دارابی
آتشنشان شهید «رضا دارابی» که دو شب گذشته حین ماموریت در تهران آسمانی شد برادر خانم حاج محمود کریمی بودند
«ماه شعبان ماه پيامبر اکرم(ص) است. در اين ماه، خدای متعال به احترام پيامبر میخواهد از همۀ ما دستگيری کند؛ «شَعْبَانُ الَّذِي حَفَفْتَهُ بِالرَّحْمَةِ وَ الرِّضْوَان»؛ اين ماه را خدای متعال در رحمت خودش پيچيده است. فرمودند کمک شما به من اين است که شما روزه بگيريد تا من بتوانم دستتان را بگيرم. البته نه اينکه از روزه ما چيزی به پيامبر(ص) میرسد، بلکه اگر ما روزه گرفتيم اگر ما اهل تهجّد و عبادات و اهل ترک معصيت بوديم، درواقع، دستمان را در دست پيامبر(ص) گذاشتهايم و کار پيامبر را در هدايت خودمان آسان کردهايم».
#استاد_میرباقری